vasael.ir

کد خبر: ۵۴۰۶
تاریخ انتشار: ۱۹ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۹:۵۲ - 09 June 2017
درس خارج فقه فرهنگ آیت الله محسن اراکی/ جلسه 4

بیان اظهار اطاعت صرف از پروردگار و اولیای او عین توحید است

پایگاه اطلاع رسانی وسائل – آیت الله اراکی، دبیر مجمع جهانی تقریب مذاهب در چهارمین جلسه درس خارج فقه فرهنگ اسلامی گفت: اظهار غیر از تعلیم است و ممکن است که شخص در مقام تعلیم نباشد اما چیزی را می داند که یا باید اظهار کند و یا نباید اظهار کند.

به گزارش خبرنگار پایگاه اطلاع رسانی وسائل، آیت الله محسن اراکی، در جلسه چهارم درس خارج فقه فرهنگ اسلام که روز پنج شنبه مورخه 23 دی 95 در مؤسسه امام خمینی (ره) برگزار شد، به بررسی اقسام بیان تعلیمی حرام پرداخت و گفت: اگر اثبات حق متوقف بر بیان است و اگر بیان نشود حق نابود می شود اظهار حق واجب است و برترین حق ها که منشاء سایر حقوق است حق اطاعت پروردگار است یعنی ما خدایی داریم که مولا و فرمانروای ماست و عین حق و عدل است و لذا بر ما اطاعت او فرض است و این حقی است که سائر حقوق از آن ریشه و مایه می گیرد.

وی در ادامه گفت: در آیه شصتم سوره مبارکه یس مقصود از لا تعبدوا، لا تسجدوا، لا ترکعوا للشیطان نیست بلکه مراد از عبادت شیطان این نیست که برای او سجده نکنید بلکه مقصود اطاعت است که از اطاعت شیطان نهی شده است بنابراین دستور به اطاعت پروردگار و اختصاص این حق به او عین توحید است.

ایشان در پایان گفت: مساله تقیه از باب تزاحم است ولذا قاعده مند است و مخصوص فقه شیعه نیست بلکه سایر فقهای مذاهب نیز به تزاحم قائل هستند.

متن کامل درس آیت الله اراکی

خلاصه ای از درس گذشته

ما برای این که به بحث تعلیمی حرام برسیم موارد حرمت بیان به طور کلی را به صورت تیتروار شمردیم که سیزده مورد از عناوین بیان حرام را ذکر کردیم. حاصل آن چه از این منابع به دست می آوریم این است که هر جا بیانی که منجر به ظلم یا فسادی شود حرام است. از مجموعه ادله قرآنی و روایی استفاده می شود که موارد ذیل موارد تعلیم محرم است.

  1. تعلیم موارد کذب و خلاف واقع: کسی که منبر می رود و می داند این روایت دروغ است نباید بیان کند.

اگر نسبت به معصوم علیه السلام در آن باشد حرمت شدیدتری دارد. گاهی در برخی مداحی ها یا روضه خوانی ها نسبتهای عجیبی به معصومین علیهم السلام داده می شود که گفتن آن خلاف شرع مسلم است.

  1. تعلیم آن چه برای معلم ضرر دارد؛ گاهی تعلیم مطلبی برای معلم ضرر مادی یا معنوی دارد.
  2. تعلیم آن چه برای متعلم ضرر دارد. مانند تعلیم فن بمب هسته ای به جنایتکاران جنگی که زیان های خسارت باری به جوامع بشری وارد می کنند.
  3. تعلیمی که موجب ضرر به حال دیگران است و موجب مفسده می شود.

از ادله استفاده می شود که تعلیم مضر به حال جامعه قطعاً حرام است. این گونه نیست که هر علم و هنری مقدس باشد. اگر هنر منشاء ضرر جامعه شود اصلاً قداستی ندارد. اگر علمی منشاء فساد برای جامعه باشد هیچ قداستی ندارد و تعلیم آن حرام است.

  1. تعلیم آنچه موجب مفسده می شود؛ مفسده با ضرر متفاوت است.

گاهی چیزی به حال جامعه ضرر دارد و گاهی مفسده ایجاد می کند مثلاً علم یا گفتاری سبب شود که رابطه شخصی با دیگری خراب شود و ممکن است ضرر هم نداشته باشد اما مفسده ای دارد که مترتب بر این بیان شده است. در آینده این مطلب را بیشتر باز خواهیم کرد.

در مباحث علمی بیان کرده ایم که اساس انحراف بشر از یک دروغ شروع شد و این در منابع دینی مورد تاکید است که کذب منشاء فساد است. همین کذبی که این مقدار بر آن تاکید شده است در مورد اصلاح ذات البین نه تنها حرام نیست بلکه مستحب و در برخی از موارد واجب باشد. باید حکیمانه بودن کذب برای اصلاح ذات البین مورد توجه قرار گیرد. شاید در منطق و فرهنگ شرع این نوع کذب، کذب محسوب نشود.

آنچه حرمت شرعی ذاتی دارد معصیت مولا است و آنچه وجوب شرعی ذاتی دارد اطاعت مولاست. ما سوای اطاعت و معصیت چیزی در شرع حرمت ذاتی ندارد بلکه در عقل نیز به همین صورت است. عدل اگر وجوب ذاتی دارد به خاطر اطاعت از مولی است. ظلم اگر حرمت ذاتی دارد به خاطر معصیت مولی است. می توان گفت هر ضرری مفسده آور است اما هر مفسده ای الزاماً ضرر آور نیست. مفسده اعم است. معمولاً ضرر در مورد نقص به جان یا مال بیان می شود.

قبلاً در مورد فساد سخن گفته ایم و به هر چیزی که به نظم اجتماعی یا به انسجام اجتماعی خلل وارد کند. از منابع شرعی و آیات کریمه قرآن استفاده می کنیم که فساد این مساله است. گر چه این موارد نیز مصادیق فساد است اما زمانی که فساد گفته می شود به جهت ایجاد خلل در نظم اجتماعی است. زمانی که به برادران یوسف گفتند شما سارق هستید این گونه گفتند: (قالُوا تَاللَّهِ لَقَدْ عَلِمْتُمْ ما جِئْنا لِنُفْسِدَ فِی الْأَرْضِ وَ ما کُنَّا سارِقینَ)

به هم ریختن قانون و نظم اجتماعی فساد است و لذا در محل خود گفته ایم که در حکومت طاغوت نیز نمی توان نظم اجتماع را به هم ریخت و اخلال اجتماعی به وجود آورد. تلاش برای ازاله حکومت جائر واجب است و در طریق آن واجب خواه ناخواه مقدماتی که مقدمه آن واجب باشد از لحاظ اهم و مهم تزاحم پیدا می کند که سخن دیگری است. ولی نمی توان گفت به دلیل این که حکومت جامعه جائر است ما اخلال در این حکومت ایجاد کنیم. کسانی که به کشورهای غربی می روند حق ندارند کاری که موجب فساد جامعه می شود انجام دهند. قاعده کلی نیز این بود که اگر بیان تعلیمی به فساد منجر شود یا متضمن کذبی شود حرام است. فساد نیز اعم از ضرر است.

آنجایی که خود شارع مصداق فساد یا ضرر را بیان کرده باشد دلیل شارع حاکم بر هر اصل عقلایی خواهد بود. اگر عقلا بگویند این کار ضرر دارد و شارع بگوید این کار واجب است با این وجود باید انجام داد زیرا دلیل شرعی حاکم بر این مساله خواهد بود زیرا شارع در منطق و قانون خودش این مساله را دارای منفعت می داند و باید برای نفع بیشتری که مدنظر شارع است متحمل چنین ضرری شد.

پس هر چه عقلا بگویند این ضرر یا مفسده دارد حرام است مگر این که خود شارع بگوید این ضرر یا مفسده نیست که این دلیل حاکم است. اگر شارع بگوید قطع ید واجب است معلوم می شود که در قانون الهی این مساله ضرر و مفسده ندارد و عین مصلحت است و شارع این را ضرر نمی داند و دلیلی که فرموده است «لا ضرر فی الاسلام» با قانون «السارق و السارقة فاقطعوا ایدیهما» تزاحم ندارد.

دو دلیل می توانند هر یک نسبت به دیگری حاکم باشند و لذا گفتیم بین دلیل لاضرر و دلیل احکام اولیه اولی به حکومت حکمی بر دیگری حاکم است یعنی هر جا حکم به وجوب یا حکم حرمت است اگر حرمت موجب ضرر باشد، دلیل لا ضرر می گوید حرمت منتفی است. در بسیاری از موارد حکومت احکام اولیه بر دلیل لا ضرر موضوعی است یعنی ضرر در واقع ضرر نیست. مثلاً وقتی حکم به جهاد می دهد درست که موجب اتلاف اموال است اما در واقع ضرر نیست.

فقه بیان اظهاری

در مباحث پیشین مربوط به بیان تعلیمی را بیان کردیم. سه قسم بیان داشتیم و عنوان کلان بحث ما فقه خرد فرهنگ است. ابتدا فقه عقائد و آراء بیان شد بعد به فقه گفتارها رسیدیم. در فقه گفتارها بیان شد که سه مقوله گفتاری یعنی تعلیمی، اظهاری و ترویجی داریم. هر یک از این سه مقوله حکمی دارد.

فقه مربوط به بیان تعلیمی مفصل بحث شد که اقسامی دارد.

اظهار غیر از تعلیم است و ممکن است که شخص در مقام تعلیم نباشد اما چیزی را می داند که یا باید اظهار کند و یا نباید اظهار کند.

بیان اظهاری نیز چند نوع است:

  1. بیان حقیقت و احقاق حق؛ در جایی که اثبات حقانیت و عدل متوقف بر بیان است.

اگر اثبات حق متوقف بر بیان است و اگر بیان نشود حق نابود می شود اظهار حق واجب است. برترین حق ها که منشاء سایر حقوق است حق اطاعت پروردگار است. این که ما خدایی داریم که مولا و فرمانروای ماست و عین حق و عدل است و لذا بر ما اطاعت او فرض است. این حقی است که سائر حقوق از آن ریشه و مایه می گیرد.

اگر به حق اطاعت خدا معترف نشویم و قبول نکنیم حق دیگری قابل اثبات نیست. مثلاً کسی بگوید من می خواهم دیگری را بکشم و شخصی بگوید نباید این کار را انجام دهی بدون مبناست زیرا هر یک تصور می کند که عاقل است و مصلحت خودش را در کشتن دیگری می داند. امروز افرادی که در داعش هستند بی سواد نیستند و گاهی با تحلیل عقلایی خودشان این جنایات را انجام می دهند. دولتمردان و نظامیان آمریکایی که در پاکستان و افغانستان و جاهای دیگر انسان ها را بی گناه می کشند و گاهی نیز بمب هایشان خطا می رود طبق چه مبنایی این کار را انجام می دهند؟ کشتارهای دسته جمعی توسط همین انسان های به ظاهر عاقل انجام می پذیرد که حتی هنوز هم حاضر به عذرخواهی از بمباران هیروشیما نشده اند.

پس این که کسی بگوید جامعه عقلایی و عقلا می تواند معیار تشخیص حقانیت باشد غلط است. اما اگر گفتیم خدایی داریم که عین الحق و ذات العدل است و آن چه او بگوید حق است و امر او نسبت به ما واجب الاطاعه است. اینجاست که خروج از این امر ظلم محسوب می شود.

(إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظیم‏) سوره مبارکه لقمان آیه 13

شرکی که در قرآن آمده است شرک در اطاعت است که اگر به غیر خدا اطاعت شود شرک محسوب می شود.

(أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یا بَنی‏ آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُبین‏) سوره مبارکه یس آیه 60

مقصود از لا تعبدوا، لا تسجدوا، لا ترکعوا للشیطان نیست. مراد از عبادت شیطان این نیست که برای او سجده نکنید بلکه مقصود اطاعت است که از اطاعت شیطان نهی شده است. بنابراین دستور به این که خداوند اطاعت شود و این حق مخصوص اوست عین توحید است.

شرکی که برای غیر خدا حق اطاعت قائل شوی ظلم بزرگی به پروردگار است.

برترین و بدترین ظلم ها کتمان این حق است که بین ترین حق ها می باشد.

در قرآن می فرماید: (شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیمُ) سوره مبارکه آل عمران آیه 18

همه چیز بر حقانیت او شهادت می دهد. انکار یا کتمان چنین حقی بزرگ ترین ظلمی است که بر بشریت و به عدالت انجام می شود لذا شهادتین واجب است زیرا اظهار است.

صرف شهادت توحیدی کافی نیست بلکه باید شهادت بر رسالت نیز باشد زیرا از طریق رسول می توانیم حق او را ادا کنیم و تا شهادت بر رسول نباشد باز هم حق خدا تضییع خواهد شد.

اگر انسان شهادت بر خدا دهد ولی عقیده داشته باشد که خدا در جای خودی بنشیند و کاری به ما نداشته باشد باز حق خدا ادا نشده است. زمانی حق پروردگار ادا می شود که رسولی داشته باشد تا امر و نهیش را به ما منتقل کند تا بتوانیم او را اطاعت کنیم.

تمام حقوق از همین جا نشات می گیرد.

اگر شما می دانید شخصی مال دیگری را خورده است و اگر شهادت دهید تاثیر دارد که بتواند حقش را بگیرد، حق ندارید این شهادت را کتمان کنید.

(وَ أَقیمُوا الشَّهادَةَ لِلَّهِ ذلِکُمْ یُوعَظُ بِهِ مَنْ کانَ یُؤْمِنُ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً) سوره مبارکه طلاق آیه 2

این مورد اول بیان اظهاری است که واجب است. از جمله ادله این وجوب آیه کریمه است:

(إِنَّ الَّذینَ یَکْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَیِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَیَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِی الْکِتابِ أُولئِکَ یَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ یَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُونَ) سوره مبارکه بقره آیه 159

افرادی که بینات ما را کتمان کنند هم خدا آنان را لعنت می کنند و هم لعنت فرستادگان.

احتمال اقوی به نظر ما این است که ال لعنت فرستادگان ال عهد باشد که مراد لعنت کنندگانی که مهعود هستند.

ممکن است ال جنس باشد یعنی هر لعنت فرستنده ای که لعنت بفرستد به این ها می رسد. اگر غاصب، ظالم و آدمکش را هر لاعنی لعنت کند برگشتش به کتمان کنندگان خواهد شد زیرا منشاء تفویت سایر حقوق هستند و منشاء لعنت ظالمین به سایر حقوق هستند. هر مظلومی که به ظالم لعنت می فرستد، به کتمان کننده حق برگشت می کند زیرا در نتیجه کتمان حق است که در جامعه عدل منتشر نمی شود. در نتیجه کتمان حق است که ظالمان در ظلم به مردم تمکین می شوند. در نتیجه لعنت هر لعنت کننده ای به آنان می رسد.

در هر صورت این آیه کریمه و آیات دیگر دلالت بر حرمت کتمان حق دارد.

(وَ لا تَکْتُمُوا الشَّهادَةَ وَ مَنْ یَکْتُمْها فَإِنَّهُ آثِمٌ قَلْبُهُ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ عَلیمٌ) سوره مبارکه بقره آیه 283

روایاتی نیز هست که در جلسه آتی بدان متعرض می شویم.

اگر برای حفظ حق برتر یا حق مساوی از حق دیگری بگذرد مجاز است. گاهی دو حق با هم مساوی است و گاهی حقی بالاتر است.

مثلاً دو نفر در حال غرق شدن هستند که باید از نجات دیگری دست بکشد و یکی را نجات دهد که در این مساله تزاحم وجود دارد. اگر یکی عالمی است که به درد جامعه می خورد و دیگری شخص عادی است. اولی این است که عالم را انقاذ کند.

باب تقیه از باب تزاحم است ولذا قاعده مند است مخصوص به فقه شیعه نیست. تزاحم را سایر فقهای مذاهب نیز قائل هستند.

در تقیه نیز دو واجب تزاحم کرده اند که یکی واجب حفظ نفس و دیگری واجب جهر به بسم الله یا سائر موارد است.

اگر واجب جهر به بسم الله را انجام دهد می فهمند که شیعه است و او را می کشند که تزاحم بین حفظ نفس و دست برداشتن از برخی واجبات است. تکتف در نماز حرام است اما اگر با حفظ نفس تزاحم یافت باید حفظ نفس انجام دهد.

در زمان امام صادق علیه السلام حاکم حکم به عید فطر کرد در حالی که حضرت می دانستند عید نشده است اما اطرافیان دیدند که حضرت غذا تناول می کند. با تعجب علت را پرسیدند که حضرت فرمودند: اگر یک روز افطار کنم بهتر از این است که خونم ریخته شود.

بنابراین بررسی باب تقیه همان ملاک هایی است که در باب تزاحم بیان کرده ایم.

در موارد تزاحم اطلاق قید نمی خواهد. قید قدرت شرعی در این موارد داریم.  در این موارد تقیید تعذیری است و رفع حکمی نیست. اگر کسی تقیه نکرد نمازش باطل نیست زیرا تقیید تعذیری است نه این که تقیید حکم باشد.

قول به ترتب نیز به شکلی در این مساله وجود دارد./926/ص

تقریر: محسن جوادی صدر

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۹ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۳:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۵۸:۱۴
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۵۳
غروب آفتاب
۱۹:۲۴:۵۴
اذان مغرب
۱۹:۴۱:۵۲