به گزارش خبرنگار وسائل، این کتاب سلسله جلسات مقام معظم رهبری در مسجد امام حسن مجتبی (ع) مشهد مقدس که در سال 1353 شمسی برگزار شده را ارائه کرده است.
کتاب حاضر کتابی منحصر به فرد در زمینه اندیشه اسلامی است؛ عموم کتابهایی با نام اندیشه اسلامی یا اصول یا عقاید نوشته شدهاند اصول اعتقادی دین را بیشتر به عنوان مفاهیم ذهنی تلقی کرده و در مقام اثبات و درستی این اصول و پاسخگویی به شبهات مطرح شده اند. برخلاف این کتابها، طرح کلی اندیشه اسلامی در قرآن مباحث ضروری دین را به گونهای تعهدآفرین معرفی کرده است.
این کتاب با مبنا قراردادن آیات قرآن برای تبیین اصول اعتقادی اسلامی کتابی است وحدت آفرین برای امت اسلامی و معظم له در آن زمان دستهای پنهان استعمار را در ایجاد اختلاف بین امت اسلامی به خوبی میدیدند، لذا با تکیه بر اصول اساسی اعتقادی اسلامی مانند توحید زمینه وحدت امت اسلامی را فراهم آوردهاند.
مقدمه
حضرت آیتالله خامنهای حین مراحل آمادهسازی نخستین نسخه از سخنرانیها که نتیجهٔ آن در قالب کتابچهٔ «طرح کلی اندیشهٔ اسلامی در قرآن» در سال ۵۴ منتشر شد، مقدمهای نوشتهاند که تبیینی است از کلیت مباحث مطرحشده در سخنرانیها و اهداف و اهمیت آن. متن کامل این مقدمه عیناً در ادامه میآید:
«طرح اسلام به صورت مسلکی اجتماعی و دارای اصولی منسجم و یکآهنگ و ناظر به زندگی جمعی انسانها، یکی از فوریترین ضرورتهای تفکر مذهبی است. مباحثات و تحقیقات اسلامی، پیش از این بهطور غالب، فاقد این دو ویژگی بس مهم بوده و از اینرو، در مقایسهٔ اسلام با مکاتب و مسالک اجتماعی این روزگار، باحثان و جویندگان را چندانکه شاید و باید، به نتیجهٔ ثمربخش و قضاوت قاطع نرسانیده است؛ یعنی از اینکه بتواند مجموعاً طرح و نقشهٔ یک آیین متحدالاجزا و متماسک را ارائه دهد و نسبت آن را با مکتبها و آیینهای دیگر مشخص سازد، عاجز مانده است.
بهعلاوه، چون عموماً بحثها ذهنی و دور از حیطهٔ تأثیر عملی و عینی و مخصوصاً اجتماعی، انجام گرفته، بیش از معرفتی ذهنی به بار نیاورده و نسبت به زندگی جمعی انسانها، علیالخصوص نسبت به تعیین شکل و قوارهٔ جامعه، تعهد و تکلیف و حتی نظریهٔ روشن و مشخصی را ارائه نداده است. سخن دیگر آنکه قرآن -سند قاطع و تردیدناپذیر اسلام- در بیشترین موارد، سهمی در روشنگری و راهگشایی نیافته و به جای آن، دقتها و تعمقات شبهعقلی یا روایات و منقولات ظنی ـو گاه با اعتباری بیشترـ میداندار و مسئول شناخته شده و بالنتیجه، تفکرات اعتقادی جدا از قرآن و بیاعتناء به آن، نشو و نما یافته و شکل گرفته است. شاید همین بیارتباطی و بیاعتنایی یا احساس بینیازی یا نومیدی از امکان استفادههای صحیح -که هر یک به نوبهٔ خود، معلول عوامل خاص است- موجب آن گشته که تدبر در آیات قرآن، جای خود را به قرائت و تلاوتی سطحی و سرسری و فاقد نتیجه و ثواب دنیوی و یکسره برای پاداش و جزای اخروی داده و کتاب کریم الهی دستمایهٔ عوامیها و عوامفریبیها بشود.
با توجه به این واقعیت، میتوان بهطور خلاصه سه خصوصیت مهم را در بحثها و گزارشهای فکری اسلامی، ضرورتی دانست که تخلف از آن، شایستهٔ متفکران آگاه و مسئول این روزگار نیست: نخست آنکه معارف و دستگاه فکری اسلامی از تجرد و ذهنیت محض خارج گشته و -همچون همهٔ مکاتب اجتماعی- ناظر به تکالیف عملی و بهویژه زندگی اجتماعی باشد و هر یک از مباحث نظری، از این دیدگاه که چه طرحی برای زندگی انسان و چه هدفی برای بودن او و چه راهی برای رسیدن به این هدف ارائه میدهد، مورد بررسی و تأمل و تحقیق قرار گیرد.
دیگر آنکه مسائل فکری اسلام، به صورت پیوسته و به عنوان اجزای یک واحد، مورد مطالعه قرار گیرد و هر یک به لحاظ آنکه جزئی از مجموعهٔ دین و عنصری از این مرکب و استوانهای در این بنای استوار است و با دیگر اجزا و عناصر، همآهنگ و مرتبط است -و نه جدا و بیارتباط با دیگر اجزا- بررسی شود تا مجموعاً از شناخت این اصول، طرح کلی و همهجانبهای از دین، به صورت یک ایدئولوژی کامل و بیابهام و دارای ابعادی متناسب با زندگی چندبُعدی انسان، استنتاج شود.
دیگر آنکه در استنباط و فهم اصول اسلامی، مدارک و متون اساسی دین، اصل و منبع باشد، نه سلیقهها و نظرهای شخصی یا اندوختههای ذهن و فکر این و آن... تا حاصل کاوش و تحقیق، به راستی «اسلامی» باشد و نه هر چیز جز آن. برای برآمدن این منظور، قرآن کاملترین و موثقترین سندی است که میتوان به آن متکی شد که: «باطل را از هیچ سوی بدان راه نیست» و «در آن، مایهٔ روشنگری هر چیز هست» و البته در پرتو تدبیری ژرفپیما که خود، ما را به آن فرمان داده است. آنچه در این رساله گرد آمده، نموداری است از کوششی برای تأمین این منظورها، به صورت گزارشی از اسلام، طی یک سلسله سخنرانی.
در این سخنرانیها کوشیده شد که مهمترین پایههای فکری اسلام، از سازندهترین و زندهترین ابعادش، در خلال آیات رسا و روشن قرآن جستجو شود. و آنگاه ضمن تشریح تبیینی که شیوهٔ تدبر و تعمق در قرآن را به شنوندگان بیاموزد، پایههای مزبور در این آیات، مشخص و نشان داده شود و در موارد لازم، از روایات صحیح صادر از پیامبرِ خدا و ائمهٔ معصومین علیهمالسلام برای توضیح و تأکید، بهرهگیری گردد، تا ضمن اینکه آیاتی از قرآن مورد تأمل و تدبر و فهم قرار گرفته، اصلی از اصول اسلام، آن هم از دیدگاهی عملی و زاینده تعهد و تکلیف و به عنوان یکی از نقاط طرز تفکر و ایدئولوژی اسلام، تبیین گردیده باشد. (سید علی حسینی خامنهای – سوم آبانماه ۱۳۵۳)
در بخشی از این کتاب می خوانیم:
امام قلب امت اسلامی
حضرت آیتالله خامنهای در آغاز بحث ولایت قرآنی، دو بعد برای آن شرح دادهاند که شامل ارتباط داخلی امت اسلامی و تنظیم روابط خارجی بر پایهٔ استقلال میباشد. ایشان فرمودند: «[ارتباط داخلی امت باید به گونهای باشد که] هیچگونه تفرّق و اختلافی در سرتاسر امت عظیم اسلامی نباشد. صفهای گوناگون در داخل این امت تشکیل نشود.» و « از لحاظ روابط خارجی، یک ذره تأثیرپذیری از جناحهای ضداسلامی یا غیراسلامی، مخصوصاً ضداسلامی، ممنوع است.»
ایشان راه تحقق ولایت قرآنی را وجود یک رهبر در جامعه اسلامی دانستند و آن را امام جامعه معرفی کردند که به دو صورت معین میشود. با تعیین مستقیم خداوند مانند پیامبراکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمؤمنین علیهالسلام و یا با تعیین نشان امام توسط خداوند مانند فقیهی که جانشین امام منصوص که بایستی دارای ویژگیهای امام همچون عدالت، دینداری، انصاف و.... باشد.
حضرت آیتالله خامنهای ارتباط با امام را شرط حیات، تحرک و پایداری امت اسلامی دانستند و بعد سومی برای ولایت تعریف کردند که آن « ارتباط مستحکم و نیرومند هر یک از آحاد امت اسلام، با آن قلب امت [است]. ارتباط فکری و ارتباط عملی.» بر این اساس ولایت امیرالمؤمنین یعنی: «رابطه ای نیرومند، مستحکم، خلل ناپذیر، [اینکه] از علی جدا نشوی؛ این معنای ولایت است.»
ایشان در پایان با آیاتی از قرآن کریم ولایت را تشریح کرده و این موضوع را که ولایت در تشیّع همان ولایت اسلام واقعی است را تشریح کرده و نتیجه ولایت را پیروزی بیان نمودند: « «وَ مَن یَتَوَلَّ اللهُ وَ رَسولَهُ» آن کسی که قبولِ ولایت کند با خدا و با رسولش و با کسانی که ایمان آورده اند، با مؤمنان این پیوند را مراعات کردند و حفظ کردند و نگسستند، اینها غالبند، پیروزمندانند.»
ولایت طاغوت یا ولایت الله
حضرت آیتالله خامنهای پس از مرور بحث اطاعت از خداوند به عنوان ولیّ در ولایت الله، به سراغ ولایت طاغوت رفته و هر ولایتی غیر از الله را طاغوتی دانستند؛ این طاغوت را هر چیزی که موجب عصیان در مقابل خدا بشود، معین کرده آن را شامل بتها، انسانها، قوانین، نظام اجتماعی و... نیز دانستند و افزودند: «آن کسی که در تحت فرمان ولی حقیقی زندگی نمیکند، باید بداند که تحت فرمان طاغوت و شیطان زندگی میکند.»
ایشان مفسدهٔ ولایت طاغوت را به صورت ذیل شرح دادند: «اگر چنانچه گردنت را بردی طرف شیطان و طاغوت، که ریسمان ولایتش را بر گردن تو بیندازد، دیگر از دست او خلاصی پیدا نخواهی کرد. هر چه در وجود تو، از نیرو و از ابتکار و از فعالیتهای سازنده و از جلوههای درخشنده وجود دارد، تحت قبضهٔ طاغوت و شیطان در خواهد آمد. وقتی که تو تمام وجودت در قبضهٔ او درآمد، آن وقت او به آسانی میتواند تو را در همان راهی که خودش میخواهد به همان جایی که خودش میخواهد، با همان وسیله ای که خودش میخواهد، بکشاند و ببرد؛ و پیداست که شیطان و طاغوت انسان را به نور و معرفت و آسایش و رفاه و معنویت رهنمون نمیشود. او برایش این چیزها هدف نیست. برای شیطان و طاغوت، مصالح شخصی خودش هدف اوّلیست، و میخواهد آنها را تأمین کند؛ پس تو را در راه مصالح شخصی خود به کار میاندازد.»
ایشان در ادامه سنّت آفرینش درخصوص ولایت را بدین صورت عنوان کردند که اگر انسان، ولایت هر فرد فاسقی را قبول کند، همه زندگی، فکر و روح او در اختیار آن فاسق است تا زمانی که خود تصمیم به تغییر آن بگیرد. ایشان در پایان آیات مرتبط به ولایت الله و ولایت طاغوت را معنا و تفسیر کردند./601