به گزارش وسائل، یکی از وجوه اجتماعی زندگانی امام حسن مجتبی(ع)، شهرت ایشان به اکرام و احسان است، چنانکه سالروز ولادت ایشان در کشورمان روز «اکرام» نامگذاری شده است. اینک با فرارسیدن پانزدهم رمضان، سالروز ولادت امام دوم شیعیان، فرصتی پدید آمد تا با حجتالاسلام والمسلمین محمدرضا هدایتپناه، عضو گروه تاریخ پژوهشگاه حوزه و دانشگاه و مؤلف دهها کتاب و مقاله معتبر دینی، درباره جایگاه اکرام و احسان در سیره آن امام همام و تبعات تئوریک این موضوع به گفتوگو بنشینیم.
این پژوهشگر که به منظور تألیف تاریخ زندگانی امام حسن مجتبی(ع) پنج سال از عمر خود را به تحقیق درباره ایشان اختصاص داده است، نکاتی کمتر شنیده شده را درباره سیره اقتصادی و اجتماعی امام حسن مجتبی(ع) بیان میکند. آنچه از نظر میگذرد، حاصل این گفتوگوست.
چرا امام حسن مجتبی(ع) به کریم اهل بیت(ع) مشهور شدهاند؟ اکرام و احسان در زندگانی ایشان چه جایگاهی داشت؟
اکرام و احسان سیره همه ائمه(ع) بوده اما به علت شرایط اجتماعی و سیاسی روزگار در هر دوره، تنها یک بُعد از هر امام معصوم در نظر مردم شهرت مییافته است. مثلاً امامان باقر(ع) و صادق(ع) به این دلیل که حیات مبارکشان همزمان با دوران اوج مباحث کلامی و تنازع میان جریانات فکری بود، بیشتر در بُعد علمی مطرح شدند. در روایات آمده است که امام حسن(ع) نیز در مسجد مدینه، تعلیم و تفسیر قرآن داشتهاند، اما از این جنبه میان مردم شهرت نیافتند بلکه از بعد سخاوت و بخشندگی میان مردم شناخته شدند. البته گفتنی است که به نظر میرسد اطلاق لفظ کریم اهل بیت(ع) به امام حسن مجتبی(ع) از جانب معاصران انجام شده است.
کدام زمینههای اجتماعی باعث شد که بُعد اکرام و احسان در زندگانی امام حسن مجتبی(ع) برای مردم مهم و پررنگ شود؟
شاید از این جهت که خانوادههای شهدا و بازماندگان جنگهای جمل، صفین و نهروان به حمایت مالی نیاز داشتند و هیچ کس جز امام حسن(ع) به آنها کمک نمیکرد. همچنین خانوادههای شهدا و بازماندگان غارات نیز چشم امیدشان به امام حسن(ع) بود. غارات مجموعه شبیخونها و حملات نامنظمی بود که سپاه معاویه طی سالهای ۳۷ تا ۴۰ هجری به روستاها و شهرهای مختلف مرتکب میشد و مردم را به جرم تبعیت از امام علی(ع) مورد قتل و غارت قرار میداد.
آیا موارد متعدد و گسترده اکرام و احسان از سوی امام حسن مجتبی(ع)، علاوه بر آنکه اهمیت انفاق در اسلام را نشان میدهد، از ماهیت جهانبینی اسلامی نسبت به ارزش دنیا و کار و تلاش پرده برمیدارد؟ چراکه اگر دنیا و آبادانی آن، نزد امام(ع) ارزش نداشت، ایشان برای کسب درآمد تلاشی نمیکرد و به دیگران نیز بخششی مبذول نمیفرمود.
این نکته بسیار مهمی است، توجه به جایگاه اکرام و احسان در سیره امام حسن(ع) باید ما را به موضوعی مهمتر رهنمون کند و آن موضوع مهم، نگاه مکتب اهل بیت(ع) به دنیا و آخرت است. ما باید در بازخوانی کلانپروژه شیعه تکلیف خود را با دنیا و آخرت در سیره اقتصادی ائمه(ع) مشخص کنیم، زیرا ابهامات و کلیگوییهایی نسبت به این موضوع وجود دارد که اگر تدقیق و تصحیح نشود، دوگانگی و تعارض در تصمیمگیریهای اقتصادی، چه در عرصه فردی و چه در عرصه حکومتی، به بار میآورد.
در ظاهر روایات و آیات، تعارضی بین دو مقوله دنیا و آخرت دیده میشود؛ از برخی روایات و آیات، زندگی زاهدانه و بیتوجهی به دنیا برداشت میشود. از همان قرون نخستین ظهور اسلام، افرادی با چنین برداشتهایی، رویهای زاهدانه و صوفیانه در پیش گرفتند، مثلاً برخی زهاد عراق، همسر و زندگی خود را به طور کلی رها کرده بودند و فقط به عبادت میپرداختند. اگر کسی به آنها اعتراض میکرد که چرا همسر، فرزند و زندگی را رها کردهاید، در پاسخ میگفتند: «خداوند برای ما کافی است»، این در حالی بود که هزینه زندگی همسر و فرزندان بیچاره این افراد، با کمک صدقات مردم تأمین میشد! همچنین در ظاهر کلام امیرالمؤمنین(ع)، دنیا آنقدر ناچیز و بی مقدار است که حتی مسئله مهمی مثل خلافت و حکومت نیز بیارزش تلقی میشود، یا مثلاً امام سجاد(ع) با کلام خود مردم را نسبت به اقبال به دنیا، سرزنش کرده و مادیات دنیایی را به بازماندههای غذای لای دندان تشبیه کردهاند. وقتی این دست روایات را کنار یکدیگر بگذارید و تفسیر صحیحی از آن ارائه ندهید، بیمیلی، بیانگیزگی و خمودگی نسبت به کار و تلاش و آبادانی دنیا به وجود میآید.
از طرف دیگر، آیات و روایاتی وجود دارد که از آن، کار و تلاش و آبادانی دنیا برداشت میشود، آیات و روایاتی که میگویند: دنیا برای مؤمنین است و همه نعمتهایی که خدا در اختیار بشر قرار داده است، باید به فعلیت برسد؛ روایتهایی که فقر و کفر را قرین یکدیگر میداند و رفاه حال مسلمین را از مهمترین اهداف اهل بیت(ع) بیان میکند. پس تکلیف باید مشخص شود که چه نوع از اقتصاد فردی و اجتماعی را میخواهیم ترویج کنیم؟ باید تکلیف را روشن کنیم که آیا اهل بیت(ع) فقیر و تنگدست بودند و این سبک زندگی را ترویج میکردند و تلاشی هم برای کسب درآمد و امرار معاش نمیکردند؟ یا اینکه خودشان اهل تلاش و کسب درآمد و آبادانی دنیا بودند و به دیگران هم کمک میکردند؟
برداشت شخصی و اجتهادی جنابعالی چیست؟ به نظر میرسد به رویکرد دوم تمایل دارید.
بله، به نظرم، کسب ثروت و تلاش برای آبادانی دنیا، آن هم به نحو اکمل و اَتَم، مورد تأکید اسلام است. مسلمان به این دعوت شده است که تلاش کند تا در چارچوب قاعده، اموالی به دست آورد و آن را در چارچوب قاعده و مصارفی مشروع، هزینه کند. اینکه قرآن میفرماید: «وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى؛ انسان چیزی جز تلاش نیست» برای همین است که ارزش کار و تلاش دنیوی را یادآور شود. من بارها از سخنرانان مذهبی شنیدهام که: «به اندازه مؤونه(نیاز) روزانه تلاش کنید»، اگر قرار است تنها به اندازه نیاز روزانه و صرفاً در این حد که زنده بمانیم، تلاش کنیم، پس چرا امیرالمؤمنین(ع) فرمودند: «آنگونه برای زندگی، برنامهریزی کنید که گویی همیشه زندهاید و برای آخرت چنان آماده باشید که گویی فرصتی ندارید».
خیلی جالب است کسانی که مکرراً از زهد و رهاکردن دنیا دم میزنند، درباره اکرام و احسان امام حسن(ع) هم روایتهایی نقل میکنند، همینجا باید به آنها گفت اگر امام حسن(ع) به آن میزان اکرام و احسان میفرمودند، پس حتماً منابع درآمد و کسب و کار داشتند، یعنی ایشان به دنیا و آبادانی آن بیتفاوت نبودند؛ وگرنه کسی که بخواهد زاهدانه زندگی کند و شب هم نان خشک بخورد، دیگر دنبال کسب درآمد نمیرود و تبعاً پولی هم نخواهد داشت که با آن اکرام و انفاق کند.
آیا منابع مالی و درآمد امام حسن مجتبی(ع) در تاریخ ذکر شده است؟
بله، این منابع درآمد در روایات شیعه و اهل سنت نقل شده است که فهرست آن را عرض میکنم: اولین منبع درآمد، مدیریت موقوفات بوده است. امیرالمؤمنین علی(ع) در سال ۳۷ هجری(سه سال پیش از شهادت) مدیریت تمام موقوفات تحت نظر خود را به فرزند بزرگش، امام حسن(ع) واگذار فرمود. در بخشی از متن این وقفنامه آمده است: «حسن ابن علی عهدهدار مال من باشد، خود از آن استفاده کند و به دیگران نیز ببخشد ...»
این مجوز که «خود از آن استفاده کند» از چه وجهی صادر شد؟ از این نظر که یک دهم از درآمد موقوفه میتواند حق تولیت باشد؟
خیر، چون بخشی از مصارف موقوفات به سادات اختصاص داشت و امام حسن(ع) نیز خود از سادات بودند و پس از پدر، بزرگِ سادات محسوب میشدند، این اجازه را پیدا کردند.
این موقوفات شامل زمینهای کشاورزی بودند؟
این موقوفات که مدیریت آن در اختیار امام حسن(ع) قرار گرفت، شامل سه بخش بودند: موقوفات پیامبر اکرم(ص)، حضرت زهرا(س) و حضرت علی(ع). در سال سوم هجری و پیش از غزوه احد، وقتی مخیری یهودی مسلمان میشود، وصیت میکند که باغهای هفتگانهاش در اطراف مدینه، به پیامبر(ص) اختصاص پیدا کند.
مخیری در جنگ احد به شهادت رسید و این باغها بنابر وصیتش، در اختیار پیامبر(ص) قرار گرفت. پیامبر(ص) در سال هفتم هجری باغها را به نفع مردم جامعه وقف کردند و مدیریت آن را به امام علی(ع) سپردند. حضرت زهرا(س) نیز زمینها و هدایایی در اختیار داشتند که اختیار آن را به امام علی(ع) سپردند.
امام علی(ع) نیز خودشان در منطقه ینبع(در اطراف مدینه) زمینهایی را آباد و سپس آنها را تحت مدیریت خود، به نفع مردم وقف کرده بودند. سرانجام در سال ۳۷ هجری و پس از جنگ صفین، مدیریت تمام این موقوفات از سوی امیرالمؤمنین علی(ع) به امام حسن(ع) واگذار شد. مدیریت این موقوفات، امری بسیار خطیر و مهم و درآمد سالیانه آنها نیز بسیار زیاد بوده است.
درباره بقیه منابع درآمد نیز توضیح دهید.
منبع دوم، ارث بوده است. امام علی(ع) اموالی شخصی هم در مدینه داشتند که طبق قانون ارث، بخشی از آنها به فرزند بزرگ، یعنی امام حسن(ع) به ارث رسید. منبع سوم، زمینهای کشاورزی و نخلستانهایی بودند که امام حسن(ع) خودشان به آبادانی آنها اقدام کردند. در تاریخ آمده است که یک روستا در اطراف مدینه، به «وادی حسن ابن علی» مشهور شده بود، زیرا تمام زمینها و نخلستانهای آن با تلاش و تدبیر امام حسن(ع) آباد شده بود. منبع چهارم، هدایا بود.
هدایا هم دو نوع داشت: مقرری سالیانه(عطایا) و صلهها(هدایا). حکومت هر سال، مبلغی را به رؤسای قبایل و بزرگان طوایف اعطا میکرد تا آنها مقداری برای خود بردارند و مابقی را نیز میان بزرگان تیرهها تقسیم کنند( هر قبیله از چند تیره تشکیل میشد) و گاهی هم به دلایل سیاسی یا نظامی این مقرری را قطع میکرد، یکی از مواردی که موجب شهادت امام حسین(ع) شد، این بود که ابن زیاد، رؤسای قبایل را تهدید کرد که اگر برای قتل حسین همکاری نکنند، مقرری سالیانه آنها را قطع میکند. در بعضی روایات میخوانیم که امام حسن مجتبی(ع)، به عنوان بزرگ بنیهاشم، مقرری سالیانه و صلهها را از جانب حکومت وقت(معاویه)، میپذیرفتند.
چه مصلحت یا الزامی وجود داشته است که از حکومت طاغوت، عطایا و هدایا را بپذیرند؟
از این جهت که اساساً حکومت طاغوت، مشروعیت دخل و تصرف در اموال مردم را ندارد و اتفاقاً واجب است تا آنجا که میتوانید این اموال را از دست حکومت طاغوت خارج کنید و آن را به دست اهلش برسانید. البته این اقدام باید با اجازه امام معصوم و در دوران غیبت، با اجازه و نظارت فقها انجام شود.
ذکر این نکته ضروری است که بخشی از این مقرری به مفاد صلحنامه نیز مربوط میشود، زیرا در آن معاهده، امام حسن(ع) قید کرده بودند که معاویه باید سالیانه مبلغ مشخصی پرداخت کند. درباره این مبلغ، غلوهایی در تاریخ انجام شده است که به نظرم، ریشه در دوران خلافت عباسیان دارد.
نوادگان امام حسن مجتبی(ع) در دوران خلافت منصور، مهدی و هادی عباسی، قیام کردند و حکومت عباسی برای بدنام کردن آنها، به جعل روایت درباره جدشان، امام حسن(ع) اقدام کرد. به همین دلیل دروغهای بسیاری در آن دوران درباره زندگانی امام حسن(ع)، ساخته و پرداخته شد. مبلغ مقرری سالیانه، صرف زندگی شخصی امام حسن(ع) نمیشد بلکه ایشان آن مبلغ را در راستای اکرام بازماندگان خانوادههای شهدای جنگهای جمل، صفین و نهروان هزینه میکردند.
امام علی(ع) در دوران خلافت خود و امام حسن(ع) در همان مدت کوتاهی که خلافت را در اختیار داشتند، از بیتالمال، به این خانوادههای آسیبدیده، مقرری اختصاص میدادند اما وقتی حکومت به معاویه واگذار شد طبیعی بود که مقرری آن خانوادهها از بیتالمال قطع شود و این انتظار از امام حسن(ع) به وجود بیاید که برای گذران زندگی آن خانوادهها، اقدامی انجام دهند.
منبع پنجم درآمد نیز خمس بوده است، البته خمس در دورههای بعد بیشتر کاربرد داشته و در دوران امام حسن(ع) چندان نمودی نداشته است، اما به هر حال جزء منابع درآمدی محسوب میشود.
آیا تمام درآمدهای حاصل از این منابع مختلف مالی، صرف اکرام و احسان میشد یا برای آن برنامه و چارچوبی وجود داشت؟
همه این درآمدها صرف اکرام و احسان نمیشد و برای مصارف آن، چارچوب مشخصی وجود داشت که در ادامه عرض خواهم کرد، اما پیش از بیان آن، تذکری دهم که اگر سیره امام حسن(ع) درست فهمیده نشود، در زندگی فردی و اجتماعی خود دچار افراط و تفریط خواهیم شد. اگر در زندگانی ایشان، تلاش برای آبادانی دنیا، کسب درآمد و مدیریت موقوفات را شاهدیم، به این معنا نیست که افراد، تمام اهداف خود را در زندگی، معطوف به کسب درآمد کنند و از امور عبادی و سیاسی و ... غافل شوند.
همچنین اگر در زندگانی ایشان، اکرام و احسان را میبینیم به این معنا نیست که باید همه دارایی خود را در اختیار نیازمندان قرار دهیم و بعد در اداره زندگی خودمان بمانیم، اینکه گفته میشود امام حسن(ع) دو بار تمام اموال خود را با فقرا نصف کرده است، به این معنا نیست که نیمی از همه اموال تحت مدیریت خود را به فقرا بخشیدند بلکه نیمی یا بخشی از اموال «شخصی» خود را به فقرا اختصاص دادند، انفاق امام حسن(ع) به گونهای نبود که خودشان برای گذران زندگی با مشکل مواجه شوند، چه اینکه اساساً قرآن کریم در آیه ۲۹ سوره اسراء از انفاق بیش از حد، نهی کرده است!
اولین مورد مصرف، تأمین هزینههای زندگی شخصی خود و همسران و فرزندان ایشان بوده است. علاوه بر این کنیزان و غلامانی نیز داشتند که هزینه غذا و پوشاک و مرکب و ازدواج و مهریهها و منزل اینها، هزینهبر بوده است. دومین مورد مصرف، کمک به خویشاوندان و بستگان بوده است.
همانطور که میدانید معاویه بر بنیهاشم(خانواده امام) بسیار سخت میگرفت و ظلم روا میداشت، به این دلیل فقر و تنگدستی در میان آنان زیاد شده بود، ظلم و ستم در حدی بود که والیان معاویه در شهرهای مختلف به زمینها و اموال بنیهاشم به بهانههای واهی دستبرد میزدند و حتی آنها را از دست صاحبانشان بیرون میآوردند. امام حسن مجتبی(ع)از منابع متعدد درآمد و زمینهایی که در اختیار داشتند، به وضعیت این بستگان و خویشان رسیدگی میکردند.
از موارد مصارف دیگر، میتوان به اکرام و اطعام فقرا و مساکین، ادای قرض مقروضان، پرداخت دیه مستمندان و آزاد کردن بردگان اشاره کرد.
به اکرام و احسان خانواده و خویشاوندان از سوی امام حسن مجتبی(ع) اشاره کردید. آیا در اسلام توصیه و تأکیدی مبنی بر تقدم خویشاوندان درباره اکرام وجود دارد؟ یعنی اگر میخواهیم به فقرا کمک کنیم ابتدا به نیازمندان خانواده خود کمک کنیم؟
بله، در بحث اکرام و احسان، اول از همه باید نیازمندان خانواده را مورد نظر قرار داد، امروز متأسفانه این سنت کمرنگ شده است و افراد کمتر به خانواده و خویشان خود توجه میکنند، بسیار زشت است که انسان در بستگان نزدیک خود، فرد نیازمند و گرسنه سراغ داشته باشد اما به جای آنکه او را اکرام و اطعام کند، به افراد غریبه کمک کند.
حتی گاهی میبینیم که افراد در وصیت خود، همه اموال خود را به امور خیر و عامالمنفعه اختصاص میدهند اما همسر و فرزندان و خویشان خود را از یاد میبرند. سابقاً علما از نگارش چنین وصیتهایی جلوگیری میکردند و میفرمودند که حتماً باید حق همسر و فرزندان محفوظ بماند. افراد خانواده در قبال یکدیگر مسئولیت دارند و این مسئولیت برای رئیس یا بزرگ خانواده، سنگینتر است.
آیا برای اکرام و احسان حتماً باید پولدار بود و منابع مختلف مالی را در اختیار داشت؟
اکرام و احسان باید در حد توان فرد و متناسب با وضعیت مالی و منابع درآمدیاش باشد. شرط اصلی هر واجب یا مستحبی، قدرت است. اگر شما قدرت مالی داشته باشید، هرچه افراد به افراد بیشتری کمک مالی کنید، بهتر است. اگر هم هیچ توان مالی نداشته باشید، میتوانید با روشهایی دیگر و با بهرهگیری از توان فکری و جسمی خود در کار خیر سهیم شوید و به مردم کمک کنید.
همانطور که اکرام و احسان و انفاق، باید متناسب با اقتضا و شأن فرد نیکوکار باشد، نوع کمک و خدمتی نیز که ارائه میشود باید متناسب با شأن و منزلت آن فرد باشد. تنها به ذکر یک مثال بسنده میکنم؛ در فقه حکمی درباره «ابن السبیل؛ افراد غریب و در راهمانده» داریم که اجازه میدهد از خمس و زکوات به آنها مبلغی اختصاص یابد، فقها ذیل همین حکم فرمودهاند که باید در کمک کردن به «ابن السبیل»، شأن و مقتضای او را رعایت کرد.
اگر فرد غریب و در راهمانده از افرادی باشد که شأن و منزلت اجتماعی بالایی دارد، باید در نوع و مدل کمک کردن، اقتضای او را رعایت کرد. به یاد دارم که وقتی در کلاس درس خارج فقه، چنین حکمی از سوی استاد مطرح شد، دادِ طلبههای جوان بلند شد که: پس جامعه بیطبقه توحیدی چه میشود؟ پس عدالت چه میشود؟ هر چه هم استاد توضیح میداد که افراد در جامعه شئون مختلفی دارند و این هیچ منافاتی با عدالت ندارد، بعضی از حاضران زیر بار نمیرفتند. متأسفانه این مسائل به خوبی در جامعه تبیین نشده است.
وضعیت امور خیر در کشورمان را چگونه ارزیابی میکنید؟ آیا معضل اختلاف طبقاتی و فقر در جامعه اسلامی با اکرام و احسانِ فرد فرد ما حل میشود؟
نکتهای که آحاد مردم، مسئولان، سازمانهای مردمنهاد و خیریهها باید توجه کنند این است که در سالهای اخیر، تکدیگری به انحای مختلف افزایش پیدا کرده و افرادی کلاهبردار، در قالب نیازمندان از مردم درآمد کسب میکنند. پس در اکرام و انفاق باید دقت لازم را داشته باشیم که مبادا به شیادان برای ادامه کارشان کمک کنیم. همچنین اعتماد جامعه به واسطههای امور خیر، چه واسطههای حکومتی و چه واسطههای مردمی، کم شده است.
حتماً به یاد دارید که در بحث مؤسسات مالی و اعتباری قرضالحسنه چه قضایایی به وجود آمد، همین مسئله باعث شد که مردم در جریان زلزله و سیل، مبالغ اهدایی خود را به سلبریتیها بسپارند، بعضی سلبریتیها هم متأسفانه گزارش شفافی از فعالیتهای خود ارائه نکردند و معلوم نشد پول مردم را کجا خرج کردند، همین امر، بار دیگر باعث شد نهاد امور خیر در ایران ضربه بخورد.
از اینها گذشته، باید توجه کنیم اکرام و احسان و انفاق در جامعه اسلامی، هرگز به معنای گداپروری نباید جا بیفتد. یعنی اینکه اگر شخصی توان کار دارد ولی کاری بلد نیست، به جای اینکه به آن شخص پول دهیم، به او مهارت بیاموزیم و برای اشتغال پایدار او تلاش کنیم.
بخشش و انفاق به شرطی مؤثر است که با کارآفرینی همراه باشد یا به کارآفرینی منجر شود. بخشش و انفاق برای خانوادههایی است که توان کار ندارند یا درآمدشان از کار بسیار پایین است. پس مردم و مسئولان باید اولویت خود را بر کارآفرینی قرار دهند تا افراد نیازمند جامعه بتوانند با عزت روی پای خود بایستند.
ما باید به دنبال برقراری عدالت باشیم، ائمه(ع) به جز حکومت چهار سال و ۹ ماهه حضرت علی(ع)، حکومتی در اختیار نداشتند تا عدالت را به طور ساختاری در جامعه نهادینه کنند. لذا تنها اقدامی که در راستای پر کردن خلأهای اقتصادی میتوانستند انجام دهند، اکرام و انفاق فردی بود. اما مشکلات جامعه امروز دیگر با اکرام و انفاق فردی حل نمیشود، بلکه باید به عدالت اجتماعی و کاهش فقر بیندیشیم.
وقتی میگوییم عدالت اجتماعی معنایش این نیست که یک خانه ۵۰ متری به مردم بدهیم و بگوییم عدالت را برقرار کردیم، این عدالت اسلامی نیست که بخشی از شهر به حلبیآباد تبدیل شود و بخشی از شهر، برجهای بلند داشته باشد. اکرام و انفاق اگر به گسترش عدالت و کاهش فقر منجر نشود، در حد یک مسکّن باقی میماند./910/422/ح
منبع: ایکنا