بدون شک طلاق یک علت بهخصوص ندارد که شما با آن یک علت بهخصوص پروندهاش را باز کنید و مختومهاش کنید، چون طلاق در یک بستر و زمینه ویژگیهای شخصیتی، ارزشهایی که فرد به آنها باور دارد و مسائل اجتماعی و اقتصادی صورت میگیرد. البته این سالها طلاق متأثر از تحولاتی بوده که با سرعت خیرهکنندهای در زندگی ما رخ داده و این تحولات و پیشرفتهای فناوری باعث شده شکافهای بین نسلی بیشتر شود.
یعنی اگر قبلاً ۱۰ سال فاصله بین دو نسل بود امروز دیگر این فاصله کوتاهتر شده، بنابراین گاهی احساس میشود نسل جدید با دو، سه نسل پیش از خود زبان مشترک ندارد. این تحولات فناوری که امروز در زندگی ما وارد شده ارزشهای همسو با خود را هم آورده، ارزشهایی که عموماً در تعارض با ارزشهای قدیمی هستند.
به نظر میرسد این سالها روحیه خودمحوری و خودبینی در میان ما تقویت شده است. شما اگر نگاه کنید میبینید دو نسل پیش والدین ما شرایط نابسامان را به خاطر اعتقادات مذهبی و باورهایی که داشتند تحمل میکردند، اما امروز شما این صدای بلند را در دل روابط اجتماعی و بین فردی ما میشنوید که مگر آدم چند بار به دنیا میآید؟ یعنی مثلاً من چند بار زندگی خواهم کرد که صبح تا شب به فکر دیگران و غمخوار آنها باشم. این جا در واقع اصل لذت بردن من در زندگی است و زندگیِ دیگری ربطی به ما ندارد.
در این زمینه بیشترین تأثیرپذیری ما از محتوایی است که در شبکههای مجازی و ماهوارهای عرضه میشود. متأسفانه بخش قابل ملاحظهای از مخاطبان این منابع، آنچه که در قالب فیلم یا سایر محصولات در این شبکهها ارائه میشود را باور کردهاند و با آن همانندسازی میکنند. یک عدهای واقعاً تصور میکنند مردم فلان منطقه از جهان که زندگی آنها در این فیلمها به نمایش گذاشته میشود واقعاً این گونه زندگی میکنند.
یعنی آن منطق درونی فیلم و سریال را به عنوان یک واقعیت اجتماعی و خانوادگی قبول کردهاند در صورتی که اگر روابط مثلثی و این حجم از خیانتها که در این فیلم و سریالها صورت میگیرد در خانوادههای این کشورها بود سنگ روی سنگ بند نمیشد. آسیبی که تأثیرپذیری بالای ما از این محصولات به خانوادهها میزند شکسته شدن یک سری خط قرمزهای ذهنی است که پیشتر تابو بودند، اما حالا دارند عادی میشوند.
در صورتی که ما در دین اسلام داریم که شما گناه را بر زبان نیاورید و افشا نکنید، به خاطر این که آرام آرام عادیسازی میشود. یعنی همین که بر زبان میآورید و به کرات از آن گناه یاد میکنید عادی میشود. این همان تکنیکی است که به بهترین صورت در این سریالها از آن استفاده میشود و مخاطب چندین بار که این برنامه را دید اگر قدرت تمییز و تشخیص پایینی داشته باشد این موضوعات برای او هم عادی جلوه خواهد کرد، چون در منطق آن سریال عادی است.
البته در کنار این موضوع، خواه ناخواه سایه بسیاری از مسائل از جمله مباحث اقتصادی روی بحث طلاق خواهد افتاد، اما من به تجربه موضوعات اقتصادی را چندان مؤثر نمیدانم. البته ممکن است فرد پشت موضوعات اقتصادی موضع بگیرد، اما در واقع علت جای دیگری است. شما میبینید که سه نسل پیش یعنی افرادی که امروز از سالمندان جامعه ما هستند در متن مشکلات اقتصادی شدید بودند، اما آنها عموماً به همسران و زندگی خود پایبند بودند و با بردباری زندگی را جلو میبردند.
از سوی دیگر در گذشته زنان ما از نظر اقتصادی وابستهتر بودند، چون نمیتوانستند خودشان را اداره کنند بنابراین بسیاری از پدیدههای ناخوشایندی را که میتواند منجر به طلاق شود تحمل میکردند، اما امروز بخش قابل توجهی از زنان جامعه ما به ویژه نسل حاضر، شغل و درآمد دارند.
عامل دیگر در این زمینه رفتارها و عکسالعملهای خانوادههای امروزی در قبال طلاق فرزندانشان است. طبیعتاً رفتار خانوادههای امروزی ما هم متناسب با موج تغییرات پوست انداخته و عوض شده است. خانوادهها پیشتر به طلاق فرزندانشان به چشم یک فاجعه نگاه میکردند.
حتی اگر داماد آنها مشکلات شخصیتی جدی داشت باز با اکراه قبول میکردند که دخترشان طلاق بگیرد، چون طلاق را مذموم و مکروه میدانستند و هراس داشتند در برابر این کلمه قرار بگیرند بنابراین از طلاق فرزندان خود استقبال نمیکردند حتی وقتی زنی بچهدار نمیشد ترجیح میدادند به جای آن که پسرشان، عروسشان را طلاق بدهد، زن دوم بگیرد.
از طرف دیگر در گذشته کسی که طلاق میگرفت عملاً بسیاری از پایگاههای خود را در جامعه از دست میداد و حتی رفتار اطرافیان با او به گونهای بود که ناخواسته منزوی بشود، اما امروز آدمها به راحتی طلاق میگیرند در حالی که زندگی شخصی خود را دارند.
در نسل گذشته وقتی زن و مردی زندگی را شروع میکردند به این فکر نمیکردند که یکی زندگی را بسازد و دیگری هم فقط یک مصرفکننده باشد. در واقع به زندگی به عنوان یک امر ساختنی نگاه میکردند نه یک امر مهیا و آماده، اما جوانهای امروزی فکر میکنند زمانی پای خود را باید در زندگی مشترک بگذارند که همه چیز از قبل مهیا و ساخته شده باشد و آنها فقط بروند و مصرف کنند. چه پسر و چه دختر گاهی تصوراتشان این است که کوچکترین ناکامی و مرارتی در زندگی نباید باشد.
ما یک جور اخلاق رفاهزده را در این نسل شاهدیم و همین اخلاق، افراد را آسیبپذیر کرده است، چون به این فکر نمیکند که خوشبختی یعنی اینکه من در برابر مشکلات بردباری کنم، تاب بیاورم و آن زندگیای که دوست دارم بسازم نه اینکه سفارش بدهم آن را برای من بسازند.
نکته بعدی اینکه افراد خواه ناخواه، دنبال مدل و الگو در زندگیشان میگردند، اما اغلب مدل قابل اتکا و سالم یافت نمیشود. گاهی کسی خاله و دایی یا هنرپیشههایی را به عنوان الگوی خود قرار میدهد. اینها آدمهایی هستند که زیبایی و شهرت دارند یا در بُعدی از زندگی موفق عمل کردهاند یا آن فرد تصور میکند که موفق بودهاند.
از آن طرف آن الگو و مدل ما پایبند به زندگی زناشویی نیست و در رسانهها یا از نزدیک لمس میکنیم که زندگیاش به هم ریخته است و خیلی راحت تنوعطلبی میکند. نتیجه این میشود کسی که خاله، دایی یا آن هنرپیشه را الگوی خود قرار داده زندگی خود را بههم میریزد تا به او برسد، چون میخواهد شبیه مدلش رفتار کند.
عامل اکثر طلاقها، انتخاب نابهجا نیست
حجت الاسلام علیرضا پناهیان درباره نقش راحت طلبی در طلاق میگوید: اگر به این شرایطی که امروزه در جامعه بهوجود آمده نگاه کنید میتوانید ردّ پای راحتطلبی را ببینید. به عنوان مثال همین آمار طلاق را در نظر بگیرید. ظاهراً یکی از مسئولین اخیراً گفته است که عامل 60 درصد طلاقها، انتخاب نامناسب است. یعنی 60 درصد طلاقها به این دلیل اتفاق میافتد که زن و شوهرها همدیگر را بد انتخاب کردهاند.
اما این برداشت صحیحی نیست، حتی اگر 60 درصد کسانی که طلاق میگیرند، خودشان بگویند که انتخاب ما بد بوده است. چون زن و مرد حتماً در طول زندگی مشترک، با همدیگر اختلاف خواهند داشت و این اختلاف یک امر طبیعی است؛ اختلاف جنسیتی و اختلاف روحیه که همواره بین زن و مرد وجود دارد، علاوه بر آن معمولاً اختلاف اخلاق و دیدگاه هم با همدیگر دارند و این را خداوند قرار داده تا آنها بتوانند در این اصطکاک، مایهٔ رشد همدیگر شوند.
زن و شوهرهایی که الان دارند باهم زندگی میکنند، زندگی کردنشان اصلاً دلیل بر این نیست که باهم اختلاف ندارند، بلکه معنایش این است که توانستهاند اختلافات خود را باهم کنار بیایند.
معمولاً کسانی که برای اجرای خطبهٔ عقد خودشان نزد حضرت امام(ره) میرفتند و بعد هم از ایشان میخواستند یک توصیهای برای آنها داشته باشد، امام(ره) میفرمود: «بروید با هم بسازید»(خاطره رهبر انقلاب از حضرت امام در مراسم اجرای خطبهٔ عقد ـ ۱۳۷۰/۰۴/۲۰) انسان چه موقع چنین توصیهای برای زن و شوهرهای جوان خواهد داشت؟ وقتی که احتمال اختلاف و درگیری در زندگی را بدهد.
کدام زن و شوهرها نمیتوانند باهم بسازند؟ کسانی که یک دومینویی در وجودشان شروع شده است که آغازش «راحتطلبی» است. چیزی که میتواند عامل بسیاری از طلاقها و ناسازگاریها باشد، این موارد است: برداشت اشتباه از زندگی و زندگی مشترک، راحتطلبی، و زیادهخواهی در راحتطلبی و لذتطلبی افراطی که نتیجهٔ راحتطلبی است و خیال پردازی که نتیجهٔ راحتطلبی است.
سازش زوجین؛ دلیل پایداری ازدواجهای اجباری ادوار گذشته
قدیم که مردم ازدواج میکردند، معمولاً نسبت به بحث انتخاب همسر این تصور را داشتند که «همانطور که انسان پدر و مادر خودش را نمیتواند انتخاب کند یا تغییر دهد، همسر خودش را هم نمیتواند انتخاب کند یا تغییر دهد» لذا وقتی ازدواج میکردند، سعی میکردند باهم بسازند و با همسر خودشان کنار بیایند. اما وقتی انسان راحتطلب شد، سعی میکند تمام موانعی که مانع راحتطلبی او میشود را از سر راه خودش بردارد، تا در راحتطلبی خودش غرق باشد.
در این صورت معلوم است که دیگر نمیتواند با همسر خودش بسازد و کنار بیاید، لذا شروع میکند به ایراد گرفتن از همسر خودش. و بالاخره هر کسی هم ایرادهایی دارد؛ کدام یک از ما ایراد نداریم؟ پس تقریباً میتوان گفت هیچ کس برای هیچ کس «کفو» نیست. ضمن اینکه گاهی اوقات اگر شما بیش از حد از با کسی تفاهم داشته باشید، چه بسا خداوند اجازه ندهد با او ازدواج کنید، چون در این صورت خوب رشد نخواهید کرد.
اینطور نیست که 60 درصد طلاقها به خاطر بد انتخاب کردن باشد؛ اتفاقاً امروزه جوانها همسر خودشان را خیلی بهتر از گذشته، انتخاب میکنند، اصلاً قدیم زیاد حقّ انتخاب نداشتند، مثلاً در یک روستا، همینکه پسر و دختری سنّشان به هم میخورد (و برخی شرایط دیگر هم مناسب بود) باید باهم ازدواج میکردند و راه دیگری نداشتند.
مثلاً آن دختر یا پسر که نمیتوانست مهاجرت کند و به یک شهر و روستای دیگری برود. اما در گذشته با اینکه اکثر ازدواجها تا حدودی اجباری بود، اینقدر آمار طلاق بالا نبود، چون اصل را بر ساختن و کنار آمدن قرار میدادند. ولی الان که امکان انتخاب خیلی بیشتر از قبل شده، میبینید که چقدر آمار طلاق بالا رفته است. پس اشتباه در انتخاب نمیتواند عامل بسیاری از طلاقها باشد، بلکه راحتطلبی (و بعد از آن لذتطلبی) عامل عمدهٔ بسیاری از طلاقهاست.
در جامعه ما راحتطلبی یک بلیّۀ عامالبلوا است از آنجا که ما یک جامعۀ دینی داریم، در فرهنگ ما لذّتطلبی که نزدیکتر است به عرصۀ گناه و عبور از خط قرمز، بیشتر مذمّت میشود. ولی متأسفانه در فرهنگ عمومی و حتی فرهنگ دینی ما، راحتطلبی آنقدر مذمّت نمیشود. این یک نقص فرهنگیِ بزرگ است.
رسول گرامی اسلام اگر به یکی دلیلی از یک جوانی خوشش میآمد، بلافاصله، میفرمود حرفهاش چیست؟ تا میگفتند شغل و حرفهای ندارد، بلافاصله میفرمودند: از چشمم افتاد.(كَانَ رَسُولُ اللَّهِ إِذَا نَظَرَ الرَّجُلَ فَأَعْجَبَهُ قَالَ هَلْ لَهُ حِرْفَةٌ فَإِنْ قَالُوا لَا قَالَ سَقَطَ مِنْ عَيْنِي؛ جامع الاخبار/139)
مگر میشود؟ بیکار، بیعار؟ تنبل؟ ببینید بنده «خوشگذران» عرض نمیکنم! خیلی خوشگذران نیست، شاید عضو پایگاه بسیج هم باشد، اما تنبلیاش را دارد. تکان نمیخورد. سختی به خودش نمیدهد. راحتطلبی یکی از شعبات عجیب و غریب حبّ الدنیاست، که جوان و نوجوانی که نه اهل شهوت است، نه اهل معصیت است، نه حبّ مال، نه حبّ جاه، هیچکدام از این آلودگیها او را نگرفته، تقریباً قطعی بدانید او در معرض آلودگی حبّ راحتی هست.
و اصلاً این جزء سبد خرید روزانۀ ما نیست. جزء توجهات روزمرّه و محاسبۀ نفس ما نیست که ببینیم ما چقدر راحتطلب هستیم. کسی که بلافاصله عصبانی میشود و در رفتارهای معمولی به اطرافیان پرخاش میکند، راحتطلبی در او لبریز شده، و به صورت یک بیماری دارد در او نشان داده میشود.
چقدر جالب است، در روایتی میفرماید: وقتی یک معصیتی کردی، خواستی جبران کنی، با یکی از کارهای خوب جبران کن، بعد یک مثال میزنند میفرمایند که مثلاً یک کسی عصبانیات کرد، هیچی نگو، بگذار جبران آن گناهت بشود.(اسْتَغْفِرُوا بَعْدَ الذَّنْبِ أَسْرَعَ مِنْ طَرْفَةِ عَيْنٍ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَبِالْإِنْفَاقِ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَبِكَظْمِ الْغَيْظِ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا فَبِالْعَفْوِ عَنِ النَّاسِ....؛ مستدرك الوسائل / ج12/ 124)
یعنی خودداری از بروز ناراحتی، کفّارۀ گناه است. و اصلاً اگر شما دقت کنید، میبینید خدا در مسیر معنوی زندگی برای انسان ناراحتی پیش میآورد و پروردگار عالم انسان را ناراحت میکند. حتی اگر کسی به آدم ظلم نکند، با سوءتفاهم اینکار را میکند./504/422/ح