به گزارش خبرنگار وسائل، «خوانش تمدنی قرآن؛ ضرورتها و الزامات» از سلسله درس گفتارهای رمضانی پایگاه فقه حکومتی وسائل در خردادماه 98 با حضور حجت الاسلام والمسلمین سعید بهمنی عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد؛ آنچه در ادامه میخوانید مشروح سخنان ایشان در چهارمین جلسه است:
ششمین مرحله از فرآیند استنطاق
من بحث خود را از يك سري از مباحث دور شروع كردم تا به الگوي مدل مفهومي نظريهپردازي قرآن بنيان رسيديم، در آنجا مشخص كرديم كه ما در اينجا به اين نقطه خاص ميپردازيم.
اين نقطه خاص فرآيند ششم از فرآيند استنطاق است، يعني خود استنطاق است، وقتي سراغ خود قرآن ميرويم، ما با چه چيزي مواجه ميشويم؟ اولين نكته اين است كه دادههاي قرآني مربوط به ما كدام هستند، يعني مؤلفههاي شناسا را به دست بياوريم كه بگوييم با اين مؤلفهها، اين داده قرآني تمدني ميشود و آن داده ربطي به تمدن ندارد، يا بگوييم كه اصلاً با اين مؤلفهها همه دادههاي قرآني تمدني است؛ آن ديگر فارق است و تعيين ميكند كه كدام تمدني هستند و كدام تمدني نيستند.
در اين نقشهاي كه ما داريم نزديك بيش از چهل و پنجاه يا پنجاه مؤلفه است، ما الان در فرآيند ششم و مؤلفه كمتر از بيستم هستيم. فرآيند استنطاق يك چنين چيزي است، وقتي ميرويم كه از قرآن استنطاق كنيم كه چه چيزي درباره ما داري، اول تعيين مؤلفههاي شناسا است، بعد مدلي مانند يك چك ليست ميسازيم.
ضرورت توجه به چک لیستها
يك پرستار علائم حياتي بيمار را بر اساس چك ليستي كه دارد كنترل ميكند؛ هر بيماري يك چك ليست و يك پرونده دارد كه يك به يك اينها را ميسنجد و علامت ميزند كه وقتي دكتر ميآيد كه معاينه كند ببيند كه بيمار در چه وضعيتي است؛ چك ليستها خيلي مؤثر هستند.
ما براي كارهاي خودمان خيلي خوب است كه چك ليست داشته باشيم، بنده كه ديروز پيشنهاد كردم كه براي خبرگزاري يك پروتكل بسازيد، خبرگزاري رسا در اولويت نيست، وسائل كه ميخواهد ماهيت توليد محتوا يا انتقال محتوا داشته باشد، شما حتماً نياز به خلق يك پروتكل داريد، بايد بگوييد خبرنگار ما، ناقل و روايتگر مطلب علمي، بايد اين اصول را رعايت كند.
از اين چارچوب خارج شد، يك روايتگر معمولي مانند خبرگزاريهاي ديگر ميشود؛ در اين چارچوب شد ويژه شما ميشود، اينها هزينه دارد و بايد يك مقدار فكر كنيد. عرض كردم نگراني حقير اين بود كه ما داريم شبه علم را منتقل ميكنيم، شبه علم از طرف شما مانند خبرگزاريها ميشود، ولي از طرف ما شارلاتانيسم ميشود، يعني اگر من براي شما چيزي آوردم، دليلي براي آن نياوردم، با هر آب و تابي براي شما نقل كنم، آن شعبهاي از شارلاتانيزم است.
مثلاً جو غالب اين را ميپسندد، مثلاً چون رهبري فرمودند، اين مطلب محبوب است، ميتوانم با اشاره به آنها مطالبي را به خورد مخاطب بدهم، در حالي كه هيچ دليلي آن را پشتيباني نميكند. وقتي رهبري آن مطلب را ميفرمايند با پشتوانه فر و فرهيختگي خود ايشان است، وقتي من لافش را بدون دليل ميزنم فقط لاف است؛ اينها را توجه كنيم.
در اين وادي خيلي نقل و انتقالات انجام ميشود؛ كافي است كه خوش ذوق و زيرك باشد و بداند كه چه طور حرفها را مونتاژ كند، شما ناقل اين مونتاژها ميشويد، در حالي كه هدفگيري شما اين است كه توليد محتوا كنيد؛ نميدانم ميتوانم نگراني خودم را به شما منتقل كنم يا نه؟
اين نياز دارد كه شما يك چك ليست درست كنيد و بگوييد كه من چيزي را كه ميخواهم منتقل كنم حتماً بايد اين مؤلفهها در آن باشد، اگر نبود اصلاً منتقل نميكنم، براي انتقال هيچ هيجان و عجلهاي ندارم؛ من فقط در چارچوبهاي خودم توليد محتوا ميكنم يا انتقال محتوا ميدهم. ما اگر ميخواهيم مؤلفههاي درستي بسازيم بايد چك ليست درست كنيم، استخراج چك ليست ما ميشود.
اجرای مدل با استقرای تام
اجراي مدل با استقراي تام؛ اين را دقت كنيد؛ اينها خيلي زحمت دارد؛ استقراي تام ميخواهد. تعيين مؤلفههاي تحليل، وقتي ما ميخواهيم دادههاي تمدني را تحليل كنيم، نياز به سامانه تحليل داريم، ما دقيقاً چه چيزهايي را ميخواهيم كه آنها را از درون آيه تجزيه كنيم، اين را في الجمله در كتاب نظريهپردازي قرآن بنيان مطرح کرده ام، آنجا هم مؤلفههاي شناسا را آوردم و هم مدل تحليل را براي تحليل سنتهاي الهي در سنتهاي اجتماعي آورده ام.
پس از ساخت مدل تحليل آن را اجرا ميكنيم. سپس به مدلولهاي تفصيلي ميرسيم؛ ببينيم مداليل تفصيلي قرآن تازه مواد خام ما براي مرحله بعدي ميشوند كه نظريهپردازي است؛ برخي بحثها اينجا مطرح است، عرض كرديم، اولين چالش ما در خوانش تمدني و اصولاً در هر خوانش تخصصي تعيين قلمرو دادههاي تمدني قرآن است كه قلمرو اين تا كجاست؟
ديدگاهها را براي شما عرض كردم، برخي از آنها را؛ ديدگاه اول تمدني بودن تمام دادههاي قرآني بود، مباني چنين چيزي يكي اصالت اجتماعي بودن و تمدني بودن انسان است؛ يعني انسان چيزي جز تمدن نيست، اجتماعي بودن و تمدني بودن احكام، يعني برخي معتقد هستند كه ما احكام فردي نداريم، اينها مؤيداتي هم دارند، مرحوم علامه دارد كه تمام احكام اسلامي اولويت با اجتماع است، البته آن اولويت است، نميگويد كه همه اجتماعي هستند؛ اينها يك مقدار شارژ ميكنند و همه را اجتماعي ميكنند. تمدن ظرف همه كنشهاي انساني است، هيچ كنش انساني بيرون تمدن نيست.
در اينهماني دين و تمدن، عرض كردم علامه جوادي، بيانات فراواني شايد ده يا بيست مورد دارد كه دين همان تمدن است، البته دين اسلام مرادشان است؛ عرض كردم كه ايشان اضافههاي ديگري هم دارد، مثلاً ميفرمايد كه تمدن كفار، تمدن فساق، تمدن منحط، نشان ميدهد كه وقتي ميگويد كه دين همان تمدن است، ميخواهد بگويد كه دين تمدنساز است، نه اينكه الزاماً هر چه در دين است و هر چه در تمدن است با هم مطابقت دارند.
تمدني بودن همه دادههاي قرآني حتي دادههاي كيهاني كه نمونه آن را عرض كردم، من از آن عزيزي كه ميفرمود همه دادهها تمدني است پرسيدم«وَالشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَهَا»، چطور تمدني است؟ اين براي خورشيد و حركت خورشيد است، ايشان گفت«وَ سَخَّرَ لَکُمْ ما فِي السَّماواتِ وَ ما فِي الْأَرْضِ»، براي شما كه كنشگر تمدن هستيد، دانش كيهان را ميگويد كه بتوانيد چيست و بتوانيد آن را تسخير كنيد، اين توجيه جذاب و جالبي بود.
ميل البته غير از اثبات است؛ يك وقتي دهه هفتاد، اواخر دهه هفتاد، آیت الله صادق لاريجاني، رئيس سابق قوه، به مناسبتي پيش بنده آمد؛ آن زمان اگر يادتان باشد آن زمان بحث حداقلي و حداكثري بود، از ایشان پرسيدم كه شما حداكثري هستيد يا حداقلي؟ گفت من حداكثري هستم، يعني همه چيز در قرآن هست، حتي اينكه امروز من اينجا هستم، الان اينجا پيش تو هستم، گفتم ميتوانيد اثبات كنيد؟ گفت نه؛ گفت روايات ميگويد كه حتي عرش الخطش، همه چيز در قرآن است، پس هست، من به آن باور دارم.
بنده تمايل دارم، من دوست دارم كه قرآن ما اينقدر قوه دلالت بيكراني دارد، ما اين را هم از درون آن و از همه دادههايش يك طوري بتوانيم در بياوريم به آن تمايل دارم.
دیدگاه افرادی که قائل به تمدنی بودن دادهای قرآن نیستند
برخی می گویند دادههاي قرآني تمدني نيست، بين ما معروف شده است كه قرآن كتاب تشريع است؛ يادتان باشد كه اين كلمات ناقص هستند، با آن بحثي صورت گرفت كه گفتم كه آيا فكر كردهايد كه وقتي فقه حكومتي دائر ميكنيد معناي آن اين است كه يك فقه ديگري وجود دارد، فقه رقيب يا فقه غير حكومتي؟ در حالي كه ما چنين چيزي نداريم، فقه، فقه است، بخشي از آن فقه حكومت است؛ البته شما از بيان حضرت امام الهام گرفتهايد كه همه چيز در فقه حكومتي است؛ بايد حكومتي منظور امام را خوب تحليل كنيد؛ و الا حيطه فردي كجا حكومتي است؟
اگر شما اسم آن را فقه حكومت بگذاريد، ديگر در اين ادبيات نميافتيد، شما رقيبسازي ميكنيد، اما اگر شما گفتيد كه ما فقهي داريم كه بخشي از آن حكومتي است، شما هم نميتوانيد حكومتي نبينيد، حتماً بايد تكليف حكومت را مشخص كنيد.
يك بحث خيلي مشهوري است كه شايد اصلاً به آن توجه نكرديد، اصلاً براي ادبيات ما نيست اما بين ما رايج شده است، مانند اينكه ميگوييم كه امام صادق (ع) رئيس مذهب شيعه؛ اين كلمه خطائي است، رئيس مذهب ما شخص پيامبر(ص) است، او ايجاد كرده است، اگر ايشان نميگفت كه حضرت علی(ع) جانشين من است، اين مولاي همه است، اصلاً تأسيس نميشد، او ايجادش كرد.
رئيس مذهب براي ادبيات سنيهاي چهار مذهب است كه يكي مالك، يكي ابوحنيفه، شافعي و حنبلي و اينها است؛ آنها چنين رئيسهايي دارند، ما چنين رئيسهايي نداريم؛ بعد امام صادق (ع) را كنار آنها ميگذارند، چنين خبري نيست، رئيس مذهب ما شخص پيامبر اكرم (ص) است.
اينها از ادبيات آنها وارد ادبيات ما شده است و اينها غلط است، البته بعضي بزرگان ما در دهههاي گذشته، آن موقع كه طلبههاي عادي و اهل قلم بودند، دست به قلم بردهاند و اين كلمات را گفتهاند، رواج پيدا كرده است؛ ميخواهم بگويم كه اينها ادبيات ما نيست.
همه دادههای قرآنی تشریعی نیست
يكي همين قرآن كتاب تشريع است، كل آيات الاحكام، سيصد الی پانصد عدد است، البته اخيراً ديدگاههايي هست كه فراتر از اين است، بقيه دادههاي قرآن مگر تشريعي هستند؟ تشريعي يعني اعتبار، حكم، دستور، افعل لا تفعل، اين همه دادههاي كيهاني، دادههاي روابط انسان، اينها هيچ كدام تشريع نيستند، اينها توصيفي هستند، اگر كسي بگويد كه قرآن اختصاصاً كتاب تشريع است، نه اينكه تشريع هم دارد، واقعاً جفاي به قرآن است.
حدود چهار هزار، عدد از آيات قرآن كريم تاريخي هستند، تاريخ تشريع است؟ تشريع كاري ندارد، اين تعبير غلط است، آنهايي كه ميگويند كه كتاب تشريع است، ميگويند كه به تمدن چه كار دارد؟ تمدن دو وجه توصيفي و تشريعي دارد، وجه توصيفي آن هيچ ربطي به ما ندارد، وجه تشريعي آن هم قرآن كتاب هدايت است، هدايت انسان است، به تمدن و اجتماع كاري ندارد.
اينها معتقد هستند كه ميان آموزههاي تشريعي با آموزههاي وجودي و تكويني هيچ ارتباطي وجود ندارد، قرآن كتاب هدايت از ظلمت به نور است، اينها را شهيد صدر به اين مورد اخير در كتاب خود اشاره كرده است. امر هدايت بينياز از جامعهشناسي، تاريخ، شهرسازي و مدنيت است؛ امر هدايت سازوكار ديگري دارد و به تمدن ارتباطي ندارد.
برخي ديگر ميگويند كه قرآن آخرت گرا است، به دنيا كاري ندارد؛ تمدن امر دنيايي است، اينها را حتماً جسته و گريخته شنيدهايد، هر آنچه كه در قرآن است براي سامان دادن آخرت است نه دنيا، تمدن امري دنيايي است.
برخي اساساً تفسير موضوعي را نفي ميكنند، چون گريزي از دستيابي به دادههاي تمدن و مدلولات تمدني جز تفسير موضوعي نيست؛ برخي كلاً تفسير موضوعي را نفي ميكنند؛ يعني آنها قائل به اين هستند كه دادههاي قرآني تمدني نيستند؛ آنها استدلالشان به نزول تدريجي قرآن است، ميگويند اگر قرآن ميخواست موضوعي بگويد، موضوعي براي مخاطبان عصر نزول پيامبر(ص) ميآورد؛ به دو آيه استناد ميكنند و با تکیه بر حديث ممنوعيت ضرب بعضي از قرآن به بعض دیگر، ميگويند كه تفسير موضوعي ضرب بعضي به بعضي هست.
هدایت تمدنی قرآن؛ ضرورتی عقلی
برخي ديگر ميگويند كه اصلاً ممتنع است كه ما به نظريات قرآني برسيم، دادههاي قرآني كلياتي هستند كه ما را به نظريهها نميرسانند، همه اينها پيشفرض است؛ اينجا اين مورد اخير را شهيد صدر استدلال ميكند كه چون اموري كه مربوط به شئون اصلي بشر است، بايد قاعدتاً در قرآن باشد، استدلالش عقلي است، يعني يك انتظار عقلي از قرآن وجود دارد؛ اگر ميخواهد ما را هدايت كند بايد در تمدن هم هدايت كند.
سومين ديدگاه كه ديدگاه اعتدالي هست، تمدني بودن برخي دادههاي قرآني است كه تعبير ما في الجمله است. اين تمدني بودن برخي دادهها، مثلاً سنتها، سنتهاي الهي«لِكُلِّ أُمَّةٍ أَجَلٌ»، هر امتي يك تمدني دارد، اين اجل وقتي فرا ميرسد، تمدنش هم، به دلالت التزامي، دلالت بر تمدن دارد،«فَإِذا جاءَ أَجَلُهُمْ لا يَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً».
در گزارشها قرآنی آمده است «تِلْكَ أُمَّةٌ قَدْ خَلَتْ لَهَا مَا كَسَبَتْ وَلَكُم مَّا كَسَبْتُمْ»، عرض كرديم كه امت ملتزم تمدن است، آن امتها رفتند، شما هم خواهيد رفت، آنها چيزهايي را به دست آوردند و شما هم چيزهايي را؛ اين گزارشهاي تاريخي، گزارش از تمدن است، مصاديق تمدن را بیان می کند.
حالا برخي داده ها تمدني هستند، برخي هم تمدني نيستند، مثل معرفت الله؛ اين داده را چه طور تمدني ميكنيد؟ الله لا اله الا هو الحي القيوم. البته واقعاً ميشود اينها را تمدني كرد، مانند آن دوست ما كه ميگفت اين متعلق ايمان كنشگر تمدن است؛ ميشود اينها يك طور با واسطه برگرداند.
بیشتر بخوانید: ديدگاههای مختلف پیرامون قلمرو دادههای تمدنی قرآن
قضایای شخصیه قرآن تمدنی نیستند
قضاياي شخصيه؛ مثلاً درباره آدم، که يك نمونه تاريخي است اين اصلاً تمدني است؟ وجه تمدني ندارد؛ باز ميگويم كه این مسائل را هم ميشود كه وجه تمدني برايش ساخت؛ ابليس، قارون، بلعم بائورا، مطالبي كه راجع به اختصاصات پيامبر(ص) از این قبیل هستند؛ به حضرت ميفرمايد«قُمِ اللَّيْلَ إِلَّا قَلِيلًا»، براي پيامبر واجب است؛ يك نفر است نه يك تمدن، اگر بخواهيد اين را تمدني كنيد ميگوييد كه رهبر يك تمدن است.
مانند شيخ علي صفايي ميگفت كه سوره مزمل و مدثر، تربيت رهبر هستند؛ در درون اينها ويژگيهايي هست كه رهبر ديني بايد اينها را داشته باشد؛ طبق نظر ايشان اگر من بخواهم يك مقدار آن را شارژ كنم، او ميآيد و بعضي اختصاصات نبي را القاء خصوصيت ميكند به رهبرها توسعه ميدهد.
دادههاي طبيعي كيهاني نیز از این قبیل اند، همين آيهاي كه مكرر اشاره كردم «الشَّمْسُ تَجْرِي لِمُسْتَقَرٍّ لَّهَا»، يك موقعيت كيهاني و قانون كيهاني را ميفرمايد«وَالْقَمَرَ قَدَّرْنَاهُ مَنَازِلَ»، اين هم يك كيهانشناسانه است؛ «لَا الشَّمْسُ يَنبَغِي لَهَا أَن تُدْرِكَ الْقَمَرَ وَلَا اللَّيْلُ سَابِقُ النَّهَارِ»، اينها هم وضعيت كيهاني عالم هستند، اينها به تمدن چه كار دارند؟
دادههاي زيستشناسي؛ «وَ جَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ»، هر چيزي، هر تك ياختهاي، هر زيست مركبي، گياهي و جانوري همه از آب پديد آمدهاند، اين به تمدن چه كار دارد؟ يك امر زيستشناسي طبيعي است، آنها كه ميگويند تمدنی است، مدعی اند كه كنشگر تمدن هم تابع اين قانون است، به همين جهت به تمدن ربط پيدا ميكند.
سايتي به نام ترجمان علوم انساني وجود دارد، سايت جذابي است، در همه شبكههاي اجتماعي هم كانال دارد، يك مقاله ديدم كه اگر درست يادم باشد، تمدنهاي سيبزميني، برخوردار از سيب زميني يا چنين چيزي؛ آنها كه خوراكشان سيب زميني است و آنها كه خوراكشان سيبزميني نيست، مقايسهاي بين اينها كرده بود و اين عامل را تمدني قلمداد کرده و تمدنها را تحت تأثير آن قرار داده بود؛ ميخواهم بگويم كه از اين مناظر هم ميتوان به قضایا نگاه کرد، مهم اين است كه شما از آن چه مدلولي خارج ميكنيد، اما به خودي خود واقعاً سيبزميني یا مثلاً كرم خاكي به تمدن چه كار دارد؟
ولي اگر اين چيزي كه به تازگي راه افتاده است و از ورمي كمپوس به عنوان ورمي كمپوس استفاده ميكنند، اين باعث يك جهشي در كشاورزي جهان شود، مثلاً از شكل شيميايي خارج كند ارگانيك شود و باعث رشد سلامتي افراد شود و تمدنها را تحت تأثير قرار دهد، در این صورت ميگويند كه كرم خاكي آمد و تمدن را دگرگون كرد؛ چه طور نميتواند تمدني باشد؟ مهم اين منظري هست كه شما به آن نگاه ميكنيد و به تمدن ربط ميدهيد.
«بسم الله» هم میتواند داده تمدنی باشد
اگر از چنين خلاقيتي برخوردار باشيد، بسا هر دادهاي را بتوانيد تمدني كنيد؛ مثلاً بسم الله الرحمن الرحيم، ميگوييد كه شما هر كنشگري هر كاري ميخواهد بكند با بسم الله شروع كند؛ در بسم الله چه خبر است؟ اصلاً ميگويد كل تمدن مؤمنان، هر مؤمن به نحو انحلالي كه هيچ فردي را از درون تمدن اسلامي خارج نميكند، هر كارش تبديل رحمت رحمانيه خدا به رحمت رحيميه خدا است.
اين عبارتي كه عرض كردم از مرحوم آقاي حائري شنيدم، خيلي كلمه جذابي است، نميدانم كه ايشان از چه كسي نقل کرده است، شخصی ميگفت عرفا چنين عبارتي دارند، ولي من از ايشان شنيدم؛ اگر شما چنين چيزي بگوييد، اصلاً كل كنشگري ما باطنش تبديل رحمت رحمانيه به رحمت رحيميه ميشود، رحمت بيكران الهي كه در هستي هست، نفسي كه ميكشيد اين را تبديل ميكند و اين انرژي شما و اكسيژن و شما با اختيار و اراده چيزي را توليد ميكنيد كه اين تحت رحمت رحيميه خدا ميرود.
پس رحمن و رحيم و كل بسم اللهها تمدني شد، عرض كردم كه گرايش من به آن عقيده چنين مايههايي دارد؛ ولي بخواهم كل آن را صورتبندي كنم خيلي زمان ميبرد و دشوار است.
امور ملكوتي و آخرتي؛ «فَأَمَّا مَنْ أُوتِيَ كِتَابَهُ بِيَمِينِهِ فَيَقُولُ هَاؤُمُ اقْرَءُوا كِتَابِيَهْ»، اين به تمدن چه كار دارد؟ عرض كردم كه اين هم وجهش را ميشود اين كار را كرد، خودش به طور مستقيم، منطوق هيچ تمدني در آن نيست، اما ميگويد كه اين متعلق ايمان كنشگر تمدني است، از اين جهت شما با همين قاعده ميتوانيد برويد و همه دادههاي قرآني را تمدني كنيد.
اگر ما قائل به وجود في الجمله دادههاي تمدني بوديم، اين را هم بايد تحليل كنيم، وجود في الجمله، يعني ميان دادههاي تمدني و تمدني بودن، داده تمدني يك مفهوم است، تمدني بودن يك مفهوم است، بين اينها ميدانيم كه عام و خاص است؛ في الجمله معنياش اين است، ولي اين عام و خاص آيا مطلق است؟ يا من وجه است؟
يعني مثلاً دادههاي تمدني قرآن همه تمدني بودن را ميپوشانند، عام و خاص مطلق ميشود، يا دادههاي تمدني قرآن من وجه هستند، برخي تمدني هستند و برخي تمدني نيستند، برخي تمدنيها را قرآن بيان كرده است، برخي را بيان نكرده است، چهار وجه ميشود.
اگر عام مطلق باشد بايد يك چنين گزارههايي درست باشد، هر آنچه كه تمدني است در دادههاي قرآني است؛ برخي دادههاي قرآن تمدني است؛ نمونه آن را هم آوردهام، قوانين تمدن، مصداق تمدن، اينها تمدني هستند، برخي از دادههاي قرآني تمدني است، سنتهاي اجتماعي، اخبار از تمدنها و جوامع. برخي دادههاي قرآني تمدني نيست، به نحو موجبه جزئيه است كه نمونههاي آن را قبلاً عرض كردهايم، دادههاي معرفت الله قضاياي شخصيه، دادههاي طبيعي، دادههاي ملكوتي.
من يك مكالمهاي با دكتر بابايي داشتم، چون ايشان در این مباحثات به اين قسمت، عام من وجه گرايش داشت، از او پرسيدم كه شما اين را چه طور تبيين ميكنيد؟ از ايشان خواستم كه مثال بزند كه يك چيزي تمدني باشد و قرآن به نوعي به آن نپرداخته باشد؛ گفت ممكن است چنین چیزی كه نباشد.
وقتي ميگويد كه ممكن است نباشد يعني عام مطلق شد، چه مباني دارد؟ «وَنَزَّلْنَا عَلَيْكَ الْكِتَابَ تِبْيَانًا لِكُلِّ شَيْءٍ» اين ميتواند يك مبنا باشد، هر چيزي كه بخواهيد در قرآن هست؛ «لَا رَطْبٍ وَلَا يَابِسٍ إِلَّا فِي كِتَابٍ مُبِينٍ» كه اين كتاب مبين همين كتاب ما است.
يك بحث ديگر هم اين مطلب را پشتيباني ميكند و مبنايش را ميسازد، قرآن در بر دارنده اصول توصيفي و دستوري است، هر آنچه كه براي زندگي لازم است؛ از جمله تمدن، اينها را چه چيزي پشتيباني ميكند؟ رواياتش يادتان هست؟
در قرآن اين است، «وَ أَنْزَلْنا إِلَيْکَ الذِّکْرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ ما نُزِّلَ إِلَيْهِمْ وَلَعَلَّهُمْ يَتَفَکَّرُونَ»؛ اينجا ميگوييم كه به ضميمه رسول تبيين ميكند، ممكن است كه شما نتوانيد از آن استفاده كنيد، ولي رسول كه كنار آن قرار گرفت، ديگر تمام قرآن را گويا ميكند، به هر چيزي بخواهيد پيامبر دال آن را براي شما پيدا ميكند و براي شما تفسير ميكند؛ به ضميمه حجت خدا كه در رأسشان پيامبر اكرم(ص) است؛ «مَا آتَاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا»؛ اين هم ميگويد كه رسول تكليف تمدن را مشخص ميكند و آن ريشه قرآني دارد.
بعد علينا القاء الاصول و عليكم التفريق، القاء اصول هم، جداي از قرآن نيست، ما دليل جداگانه داريم كه هرچه اهل بيت(ع) ميگويند از قرآن است؛ اين هم چيزهايي كه آن را پشتيباني ميكند.
قرآن؛ هادی تمدن
قرآن هادي تمدن است؛ بالاخره آنهايي كه قائل به اين است كه قرآن براي هدايت است، ميگوييم كه الان يك مسأله پيش آمده است كه ما تمدنسازي كنيم يا نكنيم، چه شكلي تمدنسازي كنيم، چه كسي ميخواهد ما را هدايت كند؟ اگر هادي هست پس بايد تمدن را هم هدايت كند؛ «إِنَّ هٰذَا القُرآنَ يَهدي»، آن آياتي كه ميگويند قرآن براي هدايت است. حتی خداوند به پيامبر هم فرمود«فَاسْتَمْسِكْ بِالَّذِي أُوحِيَ إِلَيْكَ»، خود پيامبر(ص) مأمور است كه به آن چيزي كه به او وحي شده است متمسك شود.
حالا عام من وجه، چنين سامانهاي دارد، برخي دادههاي قرآن تمدني است، مانند سنتهاي اجتماعي، اخبار از تمدنها، برخي دادههاي قرآن تمدني نيست، سالبه جزئيه نمونههاي آن را عرض كرديم، معرفتالله، قضاياي شخصيه، دادههاي طبيعي؛ برخي تمدنها در قرآن نيست؛ مثلاً مثال زدم سنتهايي در بيرون؛ البته اين سنتها نظريه هستند، من بايد تعبير نظريه ميآوردم، مثلاً رودخانهها خاستگاه تمدن هستند؛ شنيدهايد تمدنهاي رودخانهاي كه هر جا رودخانهاي بوده است در كنار آن كهنترين تمدن، تمدن بين النهرين است، بين دو نهر شكل گرفته است.
يا مصداق تمدنها، مثلاً تمدن مايا در قسمت جنوب آمريكا بوده است، كوبا و شيلي و پرو و اينها بوده است؛ اين تمدن ماياها كه در قرآن نيامده است، برخي تمدنها در قرآن هست، نمونههاي آن را گفتيم.
تصور اينكه اين عمومات و اطلاقات، آموزههاي سنن، هيچ گونه تمدني را نگيرد دشوار است؛ در عين حال نظريه آقای دکتر بابایی به اين نزديك است؛ نميتوانم بگويم كه دقيقاً اين است؛ چون اينها هنوز براي ما پخته هم نشده است؛ ولو مباحثه، در حال پردازش است. اگر بخواهد عام من وجه باشد، اينطور است، يعني برخي دادهها تمدني و برخي دادهها تمدني نيست، برخي تمدنيها در قرآن نيست، برخي تمدنيها در قرآن هست. از اين بگذريم.
نسبت قرآن با تمدن عام من وجه است
بالاخره قدر متيقن براي ما تا الان نسبت عام من وجه است؛ يعني في الجمله دادههاي تمدني در قرآن وجود دارد. اين بحثي كه كرديم چه كار ميكند؟ اين پيشفرض پژوهش درباره خوانش تمدني در قرآن را فراهم ميكند؛ اگر ميخواهيم تعيين مؤلفههاي شناسايي دادههاي تمدني كنيم، پيشفرض ما اين است كه اين دادهها وجود دارند؛ اگر ميخواهيم مدلهاي شناسايي و تحليل دادهها را درست كنيم بايد پيش فرض ما اين باشد كه وجود دارد؛همينطور ايدهپردازي، فرضيهسازي و نظريهپردازي قرآن بنيان، درباره تمدن پيشفرضش وجود في الجمله دادههاي تمدني است.
حالا اگر وارد شديم كه شناسايي كنيم و فرآيند شناسايي و استخراج دادهها، خودش در درونش چه چيزي دارد؟ بايد مؤلفهها را تعيين كنيم، مدل را بسازيم و دادهها را استخراج كنيم، با استقراء تام اين كار را بكنيم و بعد به دادههاي تمدني بپردازیم، يا به ترتيب مصحف، يا به ترتيب نزول، يا به ترتيب موضوع ميتوانيد اينها را قبل از اينكه مدلوليابي كنيد تنظيم كنيد؛ چون اين چيدمانها ممكن است در مداليل شما اثرگذار باشند.
بیشتر بخوانید: دعوت به سوی خدا؛ جانمایه تمدن اسلامی
تعیین مؤلفههای شناسا
سپس نوبت به تعيين مؤلفههاي شناسا می رسد؛ مؤلفههاي شناسا چه چيزهايي هستند؟ تعابيري كه ما داريم اين است، ملاكهاي تمدني بودن دادهها است، مقومات تمدن است، و عناصر بنيادين هستند؛ يعني يك سري عناصري هستند كه اگر اينها بودند تمدني هست و اگر نبودند نيست؛ يكي از اينها نباشد تمدني بودن دچار مشكل ميشود، نه اينكه هر كدام بود الزاماً تمدني است.
اينها تعابير آن هستند؛ زير مؤلفه نيستند؛ يعني لحظهاي كه من اينها را تدوين ميكردم، ابعاد معني را ميگفتم، ملاك همان مقومات و مقومات همان عناصر بنيادين هستند؛ خواستم تنوع تعبير كنم كه يك مقدار به مفاهمه من كمك كند.
مؤلفههاي اساسي كه ميخواهم برايتان بگويم از پايين به بالا، به لحاظ ظرف دنيا اينهاست؛ البته اينها را بگويم كه با آن گرايشي كه من داشتم كه همه دادهها تمدني هستند، خود اين الگو احتمالاً زير سئوال ميرود، مخصوصاً همين ظرف، اما ميشود دادههاي آخرتي را هم به دنيا چسباند، اثرگذاري دنيايي، كاركرد دنيايي آن را.
به لحاظ ظرف مؤلفه اساسي اين است كه دنيايي باشد، به لحاظ موضوع انساني، باز به لحاظ موضوع مؤلفه سوم اين است كه اجتماعي باشد، انساني بودن كافي نيست؛ انساني اجتماعي بودن هم كافي نيست، حتماً بايد بزرگ باشد.
بزرگ يعني بشري، همه بشر يا بخش بزرگي از آن را فرا بگيرد، ساخته نهادينه باشد، اين ساخته نهادينه جديد است، من در آوردي است، خيلي گشتهام كه يك واژه درست كنم، هنوز هم واژه نهايي نيست، واژه قبلي من در مباحثات، واژه «ساخت» را به كار ميبردم، بعد ديدم كه در كاربردها وقتي اشتقاقاتش را ميخواهم به كار ببرم، يك مقدار مشكل دارد، «ها» به آن اضافه كردم «ساخته» شد؛ ساخته نهادينه؛ اينها را يك به يك توضيح ميدهم.
به لحاظ ظرف، مؤلفه اول دنيايي است؛ تنها دادهاي كه ظرف تحقق نسبت حكميه آن دنيا است، اين داده ميتواند تمدني باشد، هيچ كس به اجتماعات بشر در قيامت تمدن اطلاق نكرده است، اين خيلي روشن است؛ داريم يك جور ضرب و تقسيم ميكنيم، ميگوييم كه دنيايي يا آخرتي، آخرتي ميتواند تمدن باشد؟ نه، چون هيچ به تمدن موصوف نشده است؛ دنيايي چه طور؟ ميتواند باشد؛ پس روش قياسي ما قياس سبر و تقسيم است.
نمونه آن مانند«إِذا أَرَدْنا أَنْ نُهْلِکَ قَرْيَةً أَمَرْنا مُتْرَفيها فَفَسَقُوا فيها»؛ قريه در اين دنيا است، قريه در قيامت نداريم؛ عرصات در آنجا داريم؛ قريه براي اين دنيا است؛ «وَكَمْ أَهْلَكْنَا مِنَ الْقُرُونِ»، قرون يعني رهبران؛ قرون جمع قرن به معناي سده نيست؛ قرون رهبران را ميگويند، آن نخبگان درجه يك جوامع را قرون ميگويند«مِن بَعْدِ نُوحٍ».
اينها رهبران تمدني بودند و تمدنها را مديريت ميكردند، اينها نمونههاي مصاديق تمدن هستند كه ظرف تحققشان دنيا است؛ اگر ظرف تحققش آن دنيا باشد تمدني نيست.«وَ تَرى كُلَّ أُمَّةٍ جاثِيَةً كُلُّ أُمَّةٍ تُدْعى إِلى كِتابِهَا»؛ اين ظرف تحققي نسبت حكميه قيامت و آخرت است، پس تمدني نيست.
وقتي ما ميخواهيم اين را تمدني كنيم، ميگوييم متعلق ايمان كنشگر تمدن در اين دنيا است، یعنی از این طریق به اين دنيا سنجاق كرديم يك طور ميتوانيم به تمدن وصل كنيم، اما به خودي خود كه اين واقعه در روز قيامت اتفاق ميافتد تمدني نيست، مگر اينكه شما اين را يك طور به دنيا و به كنشگر تمدن متصل كنيد.
مؤلفه دوم؛ انسانی بودن به لحاظ موضوع
ما اصلاً تمدن غير از انسان داريم؟ تنها دادهاي كه موضوع آن انساني است ميتواند انساني باشد، نه اينكه الزاماً هر چه انساني است تمدني است؛ شرط لازم است، شرط كافي نيست؛ مانند «إِنَّ الْإِنْسَانَ لَفِي خُسْرٍ»؛ اگر اين الف و لام براي جنس باشد، بر كل انسانها حاكم است، بر كل تمدنها هم حاكم است؛ «إِنَّ الْإِنْسَانَ لِرَبِّهِ لَكَنُودٌ»، اگر جنس انساني اينطور باشد، اين بر تمدنها حاكم است، سنت است.
غير تمدني بودن هر چه موضوع آن انساني نيست؛ مانند همان نمونههايي كه قبل گفتيم، «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها»، در دنيا اتفاق ميافتد اما تمدني نيست؛ دادههاي زيستشناسي، «وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ»، در اين دنيا هر چيزي و هر واحد زيستي به آب زنده است، اما تمدني نيست، به تمدن چه كار دارد؟ مگر اينكه شما به تمدن مرتبط كنيد.
اما يك نكتهاي اينجا هست، در مطالعات بشري هيچ جايي نداريم كه درباره تمدن جنها مطالعه شده باشد، يا شاید من سراغ ندارم، در حالي كه جن موجودي اين دنيايي است، ميشناسيم، معرفت قرآني به آن داريم، و خيليها هم ارتباط دارند. در مطالعات آكادميك و پژوهشي درباره تمدن جنچيزي مطالعه نميكنيم، اما در گزارشهاي قرآني چيزهايي هست كه از تمدني بودن آنها خبر ميدهد.
نمونه اين مسأله«حَقَّ عَلَيْهِمُ الْقَوْلُ فِي أُمَمٍ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِم مِّنَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ»، اگر امت را كل جامعه جني و كل جامعه انسي بگيريم، اين يك داده بزرگ تمدني است، اما درباره جن و موجودي فرا انساني است، منتها ما اين را خارج ميكنيم، چون موضوع مطالعه ما نيست، اينقدر از عهده تمدن خودمان بر نيامدهايم تا بنشينيم و تمدن آنها را مطالعه كنيم، و قرآن متفرد است؛ نميدانم كه كتابهاي آسماني ديگر هم به آن پرداختهاند؟ يا كتابهاي آكادميك كه به تاريخ و تمدن پرداختهاند به جن پرداختهاند يا نه؟
البته من مطالعاتي ديدم، نويسندهاش هم يكي از اساتيد دانشگاه اصفهان است، آقاي دكتر شاملي است؛ پسر عموي دكتر شاملي مؤسسه حضرت امام خميني (ره) است؛ ايشان را پانزده يا بيست سال پيش ديدم، داشت كتابي مينوشت با موضوع تأثير ملك، جن، شيطان، بر زندگي انسان؛ آنها ممكن است كه به اين تعاطي تمدني نزديك شده باشند و بشود از آنها موضوعي را در آورد.
بیشتر بخوانید: روش تفسیر موضوعی شهید صدر؛ پلی به سوی خوانش تمدنی قرآن
موضوع دادههای تمدنی باید اجتماعی باشند
باز به لحاظ موضوع مؤلفه سوم اجتماعي بودن است؛ دنيايي بودن، انساني بودن كافي نيست؛ بايد اجتماعي باشد تا تمدني باشد؛ نمونههاي قبلي همان هستند، هر چه موضوع آن گستره زندگي اجتماعي انساني است، تمدني نيست، مانند قضاياي شخصيه، اگر قضاياي شخصيه را شما شخصيه ببينيد، تمدني نيستند، اما اگر آدم را نمونه انسانها ببينيد، نوعي ببينيد تمدني ميشوند، از آن جهت كه شخصي هست نميتواند تمدني باشد.
به لحاظ موضوع باز مؤلفه چهارم بزرگ بودن است؛ تنها دادههايي با موضوع انساني اجتماعي ميتوانند تمدني باشند كه گستره موضوع آن بزرگ است؛ مانند سنتهاي اجتماعي فراگير، مانند سنت اجل.
گزارشهاي تاريخي مانند«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ»، اين البته مقايسه فراتاريخي و مجرد است؛ «لَقَدْ آتَيْنَا بَنِي إِسْرَائِيلَ الْكِتَابَ وَالْحُكْمَ وَالنُّبُوَّةَ وَرَزَقْنَاهُم مِّنَ الطَّيِّبَاتِ»، اينجا محل شاهد من است «وَفَضَّلْنَاهُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ»؛ اين تفضيل بر همه عالميان يك گزارش از يك چيز بزرگ است؛ عالمين كل وجودي عالم است.
هر چه موضوع آن گستره بزرگ اجتماعي انسان نيست تمدني نيست، مثل همان نمونههايي كه عرض كرديم، گزارش گروهي محدود، «وَإِذ قالَت طائِفَةٌ مِنهُم يا أَهلَ يَثرِبَ لا مُقامَ لَكُم فَارجِعوا» اين براي واقعه احد است، يك واقعه در يك نقطه تاريخي اتفاق افتاده است، اين قوم هم قوم خاصي هستند، اگر اين را نتوانيم به تمدنها تعميم دهيم، اينها گروه محدودي هستند كه بزرگ نيست.
قرآن در بین ما مهجور نیست
يا اين آيه ديگر، «وَقالَ الرَّسولُ يا رَبِّ إِنَّ قَومِي اتَّخَذوا هٰذَا القُرآنَ مَهجورًا»، اين را مخصوصاً آوردهام، ما اين را ميخوانيم، القوم را به امت نسبت ميدهيم، پيامبر(ص) ميتوانست بگويد ان امتي اتخذوا هذا القرآن مهجورا، فرمودند ان قومي، اين يعني قريش نه هر قريشي، چون خيلي از قريشيها مهجور نكردند، اينجا مهجور يعني كفر.
اينكه ما ميگوييم كه قرآن بين ما مهجور است، كلمه درستی نيست، که به اين آيه ارجاع ميدهيم، اصلاً بين ما مهجور نيست، همين كه شما مؤمن هستيد قرآن بين شما مهجور نيست، حالا تمسك شما و ارتباط شما با قرآن كم و زياد دارد. اين مهجوريت چيزي بود كه كلاً قرآن را كنار گذاشتند، يادتان باشد اين از مفاهيمي است كه كلاً به خطا معروف شده است، اين براي قريش است، براي امت نيست. البته بزرگان هم اين را استفاده ميكنند و محل تأمل است.
يكي از دوستان ما كه زماني معاون رئيس جمهور بود و مقاماتي داشت، ايشان درباره رهبري ميگفت كه ایشان صبح كه بلند ميشود با قرآن لود ميشود، سيستم عاملش با قرآن است؛ «إِنَّ قَومِي اتَّخَذوا هٰذَا القُرآنَ مَهجورًا»، اين قوم ايشان است؛ طبق آن بيان كه امت را در همه زمانها بداند، اين واقعاً درست نيست، خيليها هستند كه تمام وجودشان قرآن است.
سياق و سباق و همه چيز نشان ميدهد، اين قوم در اينجا به معناي كفر است و بخشي از قريش هستند، خود قرينه اتخذوا مهجورا آن گروهي هستند كه قرآن را كنار گذاشتند، اين هم شخصي بزرگ نيست، اگر اين مقياس تمدني بود، آقايان كل تمدن ما قرآن را كنار گذاشته بود، ببينيد چه لوازمي دارد؟ قرآن مهجور نيست، نه اينكه مهجور به معناي لغوي، مهجور به آن كاربرد قرآن است، اگر ما مهجور را به معناي لغوي به كار برديم، نميتوانيم به قرآن ارجاع دهيم.
به لحاظ محمول كه آخرين آن است؛ در مقاله من اين سنتي الهي نبود؛ چون ديدم كه سنتهاي الهي كه ساخته ما نيستند، اصلاح كردم سنت الهي را به نحو قضيه منفصله، آوردم. سنتي الهي يا ساخته نهادينه، سنتهاي الهي كه مقرر آن خود خدا است، خود خداست كه آنها را جعل ميكند، اما چرا ساخته نهادينه گفتيم؛ گفتيم تنها دادههايي با موضوع انساني اجتماعي و بزرگ تمدني هستند كه محمول آن ساختهاي نهادينه در انسان باشند.
ساخته نهادينه، اين محل بحث ما است؛ قرآن ميفرمايد«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَتَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَتُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ»، محل بحث من اينجاست. اين تأمرون بالمعروف، اين كنش امر به معروف، كنش نهي از منكر، كنش تؤمنون بالله يك ساخته است و نهادينه، تا نهادينه نباشد كه قيمت پيدا نميكند، يك كسي موردي يك كاري كند، آنجا مثال زدهام كه مثال بعدي من يك چيز موردي را نشان ميدهد.
اگر نهادينه شد آن بزرگ بودگي آن تحقق پيدا ميكند، با نهادينه شدن، از ساخته چه چيزي مراد ميكنيم؟ ساخته كنش از روي آگاهي و اختيار است؛ اينها خارج ميكنند، اگر كنشي بدون آگاهي بود، كنشي بدون اختيار بود ساخته نيست، اگر هر دوي اينها بود، نهادينه نبود، موردي بود، آن هم تمدني نيست.
در تاريخ تمدن مصنوعات انساني را ساخته می دانیم، مثلاً ميگوييم كه اين كوزه، محراب، معبد را ساخته است، اينها ساخته هستند، اينها ساختههاي مصنوع بيروني بشر هستند، رفتارشان هم از روي آن ساختمان به رفتار پي ميبرند، اين رفتارها خودش ساختهاند، ساخته نهادينه هستند؛ مثلاً ميگويند در ايام خاصي در بهار يا تابستان به معبد آب ميآمدند، رفتار را به ساخته رفتاري، يا ساخته انديشهاي تحليل ميكنند.
ببينيد سه لايه شد، يكي انديشهها، يكي رفتار، يكي نتيجه رفتار كه مصنوعات دست ساز، اين میکروفون ممكن است يك نماد تمدني باشد، صد هزار سال ديگر اين را پيدا كنند، بگويند كه اينها دور هم بودند، با چه وسايل ابتدايي حرف ميزدند. پس در اين ساخته نهادينه آگاهي، اختيار و نهادينه شده، يعني خلاف موردي بودن است، به تعبير پزشكان بايد اپيدمی شده، فراگير، يا شأن فراگيري داشته باشد.
امر به معروف را اينجا تحليل كردم، نهي از منكر، در تعامل خرد و تمدني انسان، همين فضيلتيافتگي، فضيلت نايافتگي، كم يافتگي فضيلت، «فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ»، اين را خدا تفضيل ميدهد، اما ما از ادله ديگر داريم كه خدا هيچ قومي را تغيير نميدهد مگر خودشان، اين فضيلتيافتگي خودش يك ساخته انساني است، تا خودشان آن را نسازند، خدا به آنها فضيلت نميدهد، اصلاً ذيل سنن اتفاق ميافتد، بنابراين يك ساخت يافته نهادينه است؛ اين كمي پيچيده و ساختگي بود.
هر چه محمول آن ساخته نهادينه در انسان نيست، تمدني نيست، مانند كنشهاي غير اختياري؛ «لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسَانَ فِي كَبَدٍ أَيَحْسَبُ الْإِنْسَانُ أَلَّنْ نَجْمَعَ عِظَامَهُ»، اينها كه براي آخرت است تا اينجا؛ «أَلَمْ نَجْعَلْ لَهُعَيْنَيْنِ»، خدا براي بشر دو چشم قرار داد، اين در اختيار ما نيست، اصلاً ساخته ما نيست، فيزيك ما در آن عناصر بنيادين ساخت ما نيست.
ما ميتوانيم چشم خود را مانند فيلسوف خندان در آوريم، اما نميتوانيم دو چشم بيافرينيم ديگر آن آفريده آن شكل ويژه آن بافت را خداي تعالي آفريده است براي ما نيست، تمدني هم از اين حيث نيست، آنكه ميتواند سيب زميني را به تمدن ربط دهد احتمالاً دو چشم را به طريق اولي ربط ميدهد.
ما پنج مؤلفه تمدني داشتيم، انساني بودن، اجتماعي بودن، بزرگ بودن، ظرف دنيايي بودن كه اولي بود، و بعد ساخته نهادينه، اگر چنين عناصري در درون قرآن، چه به منطوق و چه به معناي انواع دلالتهاي معتبر، تضمني يا التزامي باشد، آن داده تمدني خواهد بود، ميتوانيم جدا كنيم و در بانك دادههايي بگذاريم كه بعداً به سراغش برويم و مداليل آن را استخراج كنيم./241/241/ح