vasael.ir

کد خبر: ۱۳۸۵۰
تاریخ انتشار: ۱۹ تير ۱۳۹۸ - ۱۵:۰۹ - 10 July 2019
حجت الاسلام والمسلمین بهمنی تبیین کرد؛

ديدگاه‌های مختلف پیرامون قلمرو داده‌های تمدنی قرآن

وسائل ـ عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی به تبیین سه دیدگاه مهم در تعیین قلمرو داده‌های قرآنی پرداخت و گفت: حضرت آیت الله جوادی آملی به این‌همانی دین و تمدن معتقد است یعنی این دو را یکی می‌دانند. برخی نیز قائل به تمدنی بودن تمام داده‌های قرآنی هستند و حتی داده‌های کیهانی، بیولوژیک و فیزیولوژیک را نیز تمدنی تفسیر می‌کنند.

به گزارش خبرنگار وسائل، جلسه «خوانش تمدنی قرآن؛ ضرورت‌ها و الزامات»ديدگاه‌های مختلف پیرامون قلمرو داده‌های تمدنی قرآن از سلسله درس گفتارهای رمضانی پایگاه فقه حکومتی وسائل در خردادماه 98 با حضور حجت الاسلام والمسلمین سعید بهمنی عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی برگزار شد؛ آنچه در ادامه می‌خوانید مشروح سخنان ایشان در سومین جلسه است:

بنده با دسته‌اي از مباحثي كه گمان مي‌كردم بحث‌هاي زيربنايي خوانش تمدني است آغاز كردم، درباره اصل اينكه پرداختن به تمدن يك امر ضروري است، كسب دانش براي تمدن يك ضرورت عقلي و مورد تأييد قرآن است؛ و همين طور يك ضرورت تاريخي به تعبير رهبر معظم انقلاب، ضرورت امروزي كه چهل سال از انقلاب گذشته است این است که بايد وارد تمدن‌سازي شويم؛ اين‌ها را بحث كرديم.

تا رسيديم به اينكه ما براي اينكه مطالعات تخصصي انجام دهيم به چه نوع مراجعه‌اي به قرآن نياز داريم؟ عرض كرديم كه در بيانات امير المؤمنين(ع) تعبير استنطاق به كار برده شده است، فستنطقوا، و اين استنطاق را شهيد صدر فرموله و به يك روش تبديل كرده است.

در ميان شيعه ظاهراً شهيد صدر بنيان‌گذار است اولين فرد است و چون تعريف بسيار منحصر به فردي از تفسير موضوعي دارد در اين معنا متفرد است. ايشان مي‌فرمايد كه تفسير موضوعي تفسير نظريه‌پردازي است، هر چيزي كه منتج به نظريه نباشد، تفسير موضوعي نيست، گردآوري و جمع بندي آيات و هر چيز ديگري مي‌شود باشد.

 

مراد شهید صدر از نظریه‌ها رسیدن به حقایق کبری است

نظريه‌ها هم چون سطور مختلف دارند، مراد شهيد صدر از نظريه‌ها برابر قرائني كه در كلام ايشان وجود دارد، رسيدن به حقايق كبري است، حقايق كبري يعني سطح ماكرويي نظريات، سطح خرد و سطح متوسط مراد نيست، سطح جهان‌شمول و بشري، يعني همه بشر را شامل مي‌شود، مرادش از نظريه‌پردازي اين سنخ نظريات است، نه هر نظريه ديگري، نه هر سئوالي شما از قرآن بكنيد و قرآن به شما جواب دهد، اشكالي ندارد كه سئوال كنيد و قرآن جواب بدهد، اما ديگر نظريه‌پردازي و تفسير موضوعي نيست.

به بحث ما چه ربطي دارد؟ ما معتقد هستيم كه خوانش تمدني قرآن يك بحث تخصصي است، در بحث تخصصي ما ناگزير به بحث موضوعي به هر معنايي هستيم، كه تفسير موضوعي بالاخره گردآوري داده‌هاي مربوط به مسأله ما است و استخراج مداليل است؛ اما به لحاظ اينكه اگر ما مطالعه تمدني براي ساخت تمدن مي‌كنيم، به اين نياز داريم كه نظريه مبنا درباره تمدن را بدانيم.

اگر نظريه مبنا را پيدا كرديم مي‌توانيم به هندسه تمدن از ديدگاه قرآن راه پيدا كنيم؛ وقتي هندسه آن را راه پيدا كرديم مي‌توانيم تمدن‌سازي كنيم؛ چون ضروري است كه ما به نظريه تمدن دست پيدا كنيم، بنابراين تا الان كه خدمت شما هستم، بنده هيچ روشي بديل روش مرحوم سيد محمد باقر صدر نمي‌شناسم كه به نظريه‌پردازي در ميراث علمي ما پرداخته باشد.

ما در ميراث علمي خودمان به خصوص روشي كه يك شخصي در تراز مرجعيت عالي به روش‌شناسي و روش‌سازي وارد شده باشد نداريم، تنها و تنها شهيد صدر است كه در اين زمينه قلم زده و بيان كرده است و آخرين ميراثش هست؛ مي‌دانيد كه ایشان چهارده جلسه‌اي به تفسير موضوعي و نمونه تفسير موضوعي كه سنت‌هاي تاريخي و برخي نظريه‌هاي درون سنت‌هاي تاريخي، پرداخت، بعد از آن هم محصور مي‌شود و به شهادت مي‌رسد؛ يعني آخرين آورده شهيد صدر است كه به اعتقاد حقير گران‌بهاترين آورده شهيد صدر است.

اگر جمع ما، جمع‌هاي حقيقي و حقوقي، آن پرچمي كه شهيد صدر در آن چهارده درس برداشت را برداريم و ادامه دهيم، آن را كامل‌تر كنيم، اگر اشكالي دارد رفع كنيم، همه مطالعات تخصصي خودمان را در قالب آن روش مي‌توانيم سامان دهيم؛ روش بديلي نداريم از جمله خوانش تمدني قرآن، اگر مي‌خواهيم خوانش تمدني از قرآن داشته باشيم ناگزير به روش تفسير موضوعي هستيم كه ما آن روش را مدل‌سازي كرديم.

 

گزارشی از مدل‌سازی روش شهید صدر در تفسیر موضوعی

من گزارش اجمالي از آن مدل مي‌دهم، هرچند پيچيده است اما جلسه امروز ما يك دوره و كارگاه آموزشي نيست، به نظرم اينطور جلسات كاركردش الهام‌بخشي است، همين هندسه كلي در ذهن رفقاي ما باشد كه مي‌شود چنين چيزهايي را هم تدوین كرد؛ يا اگر ذهن شما معطوف شود، يك كمي وسواس داشته باشيد، آن معاني كه خيلي مبهم و ناجور است، نشان دهيد و بگوييد اين كه به آن نمي‌خورد كه ادعا مي‌كنيد، حالا ببينيم خوب است يا نيست يا متوجه شويم يا كلاً از اين كار دست بكشيم.

اگر اينطور باشد خيلي بهتر است، اين‌ها چيزهايي است كه مرور كرديم، من نمونه نظريه‌هاي ايشان را آوردم و كاركرد اين‌ها را هم عرض كردم كه اگر ما اين نظريه‌ها را بپذيريم چه اتفاقي در كنش علمي ما، در سلوك نظري و حتي عملي ما مي‌افتد.

 

بیشتر بخوانید: روش تفسیر موضوعی شهید صدر؛ پلی به سوی خوانش تمدنی قرآن

 

فرآيند يازده گانه نظريه‌پردازی

عرض كردم كه ما مدلي ساختيم، مدل مفهومي نظريه‌پردازي قرآن بنيان كه ساختارش اين است؛ اين مطالب اول مسأله‌شناسي، بعد مي‌رسيم كه عناصر مسأله چيست؟ اين‌ها فقط در ذهنتان باشد كه يك هندسه بزرگي دارد، اگر مي‌خواهيم تفسير موضوعي وارد شويم، این طور نيست كه آيات را همينطور جمع كنيم و استنتاج كنيم، بعد از آن مسأله‌شناسي پيشينه شناسي است.

اخيراً من پيشينه شناسي شهيد صدر را ترميم كردم، نقد و ترميم كردم؛ بعد از آن هدف‌گذاري است، بعد از هدف‌گذاري طرح سئوال است؛ با اين‌ها در فرمول‌هاي پژوهشي آشنا هستيم و معمولاً اين فرآيند را طي مي‌كنيم، ممكن است كه در سطح نظريه‌پردازي اين‌ها حرفه‌اي‌تر دنبال شود. بعد از طرح سئوال فرضيه‌سازي مي‌كنيم، فرضيه‌ها پاسخ‌هاي احتمالي به سئوال هستند، پاسخ‌هايي كه موجه‌تر از بقيه به نظر مي‌رسند.

 

مسأله‌شناسی چيست؟

اين‌ها را كه به شما مي‌گويم حاصل چندين سال كار است كه شايد در هيچ كتاب روش تحقيقي پيدا نكنيد. مسأله چيزي كه بايد باشد، نيست؛ چيزي كه نبايد باشد، هست؛ اين مسأله است، بعد اين قيد دارد؛ مثلاً مسائل راهبردي با مسائل معمولي فرق مي‌كند.

پيشينه شناسي، شما هم بايد پيشينه مستدله را در عمق تاريخي بررسي كنيد، هم پژوهش درباره مسأله، هم پاسخ‌هاي مسأله؛ سه لايه پيشينه‌شناسي داريم، ممكن است كه مسأله عمق تاريخي‌اش به آدم (ع) برسد، تا چندين نسل مسأله است، نه پژوهشي انجام شده است و نه پاسخي پيدا كرده است؛ خود مسأله يك پيشينه دارد، ممكن است كه از تاريخ بشر شروع كرده است به اينكه اين مسأله را حل كند، اين ديگر شروع مي‌كند به تعامل علمي با مسأله؛ اين تاريخ پژوهش مي‌شود، البته پژوهش‌ها الزاماً آكادميك نيست، مي‌شود پژوهش غير آكادميك و آكادميك را جدا كرد.

بعد پژوهش نتايج مسأله؛ چون خيلي از پژوهش‌ها ممكن است كه نتيجه‌اي نداشته باشد، خود نتيجه مثلاً در فلان قرن، فلان زمان، نتيجه پژوهش براي حل اين مسأله اين بوده است، دو قرن بعد اين بوده است؛ ده قرن بعد يك چيز ديگري بوده است. پس پيشينه را هم در مسأله و هم در پژوهش و هم در نتيجه مي‌شود دنبال كرد؛ اگر اين رفقاي ما اهل تحصيلات آكادميك هستند، اين‌ها را به خاطر داشته باشيد كه اين لايه‌ها را مي‌توانيد بررسي كنيد.

 

ديدگاه‌های مختلف پیرامون قلمرو داده‌های تمدنی قرآن

 

فرق هدف‌گذاری و مسأله در نظریه پردازی

هدف‌گذاري چيست؟ چيزي كه بايد باشد نيست، چيزي كه نبايد باشد هست، گاهي مسائل به قدري بزرگ هستند يا ما وقت و منابع‌مان به قدري كم است همه مسأله را نمي‌توانيم حل كنيم؛ يادتان باشد كه مسأله هدف نيست، خيلي‌ها مسأله را در هدف تكرار مي‌كنند، چون ما محدود هستيم، منابع ما و زمان ما و حتي دانش ما محدود است، مي‌گوييم كه از اين مسأله اينقدر را حل مي‌كنيم، آن هدف‌گذاري است، هدف با مسأله فرق مي‌كند، مسأله مي‌تواند اعم از هدف باشد، بعد از هدف است كه طرح سئوال مي‌كنيم.

طرح سئوال هم با مسأله فرق مي‌كند، طرح سئوال تابع هدف شماست، مسأله وقتي بزرگ است، شما برابر آن مسأله سئوال نمي‌كنيد كه پژوهش كنيد، برابر هدف و پرچمي كه زده‌اي طرح سئوال مي‌كنيد.

طرح سئوال بعد از هدف است تا هدفتان را تأييد نكرده‌ايد طرح سئوال بي‌مورد است چون مي‌تواند اعم باشد؛ طرح سئوال كه كرديد، بعد از آن شما با توجه به دانش و پيشينه‌اي كه داريد موجه‌ترين پاسخ را درباره آن در نظر مي‌گيريد و فرضيه‌هاي رقيب را كنار مي‌گذاريد، براي اينكه به شما جهت بدهد و راجع به هر چيزي بررسي نكنيد؛ اين فرضيه‌سازي مي‌شود، فرضيه همان نظريه قبل از بررسي است.

بعد از اينكه فرضيه خود را ساختيم ديگر جهت داريم و مي‌دانيم كه راجع به چه چيزي بررسي كنيم، سراغ قرآن مي‌رويم، استنطاق مراجعه به قرآن است، در استنطاق هم اين‌ها را كالبد شكافي كرده‌ايم كه در درون هر كدام از اين‌ها چه مي‌گذرد.

 

مدلول گیری از داده‌های قرآنی

بعد از استنطاق، محصول استنطاق چيست؟ شما مدام رفتيد و از قرآن سئوال كرديد و مدام پاسخ داد؛ اولين سئوالم اين است كه راجع به مطلب ما چه چيزي داري؟ مدام آيات را جمع كرديد، مي‌گوييد گوشه‌اي از اين به مسأله ما مي‌خورد، يك مجموعه و يك بانك داده‌ها جمع آوري كرديد؛ بعد شروع به مدلول‌گيري از اين‌ها كرديد؛ اين‌ها بر چه حيطه‌هايي دلالت دارند؟ مداليل شما مي‌شوند، كه تعبير شهيد صدر كه بنيان‌گذار اين روش است، مدلول‌هاي تفصيلي است؛ ايشان به «المدلولات التفصيليه» تعبير مي‌كند.

شما داده‌هاي فراواني درباره مسأله خود داريد، اين داده‌ها، با اينكه مدلول‌گيري در اينجا نياز به اجتهاد دارد؛ اگر شما به صنعت اجتهاد آگاهي نداشته باشيد، هر قدر آگاهي داريد همان قدر مي‌توانيد از قرآن برداريد؛ چون روش معتبر مي‌خواهد و هيچ روشي هم جايگزين اجتهاد نداريم، چون با دليل لفظي سروكار داريم، مدلول‌هايي كه به دست آورديد مقايسه مي‌كنيد با داده‌هاي بشري، طبق روش ايشان كه روش پسنديده‌اي است.

ببينيم كه داده‌هاي بشري، بشر كه تا مسأله‌اي هست بيكار نمي‌نشيند خداوند او را عاقل آفريده است؛ شروع مي‌كند چالش با مسأله، مقايسه مي‌كنيد، اين مقايسه به آن پيشينه‌شناسي شما بر مي‌گردد كه اطلاعات شما درباره آن پيشينه چيست؟ يا اصلاً موجودي دانش بشر را مقايسه مي‌كنيد؛ البته مقايسه هم ابعادي دارد.

بعد از مقايسه شروع به صورت‌بندي نظريه مي‌كنيد؛ ديگر مي‌دانيد كه فارق داده‌هاي قرآني با داده‌هاي رقيب با داده‌هاي بشري چيست؛ صورت‌بندي اوليه نظريه شكل مي‌گيرد، بعد از صورت‌بندي اوليه كه خودش فرآيندي دارد وارد صورت‌بندي نهايي نظريه مي‌شويم، صورت‌بندي نظريه كرديم و به يك نظريه رسيديم، بعد از نظريه هم مرحله اجراي نظريه است، بايد به محك اجرا هم بخورد؛ بعد از اجرا مي‌شود كل چيز را گزارش و تدوين نهايي كرد. اين فرآيند يازده گانه نظريه‌پردازي است.

در خوانش تمدني خودمان من مثال‌هایی را ديروز زدم؛ اين‌ها نظريه‌هايي هستند كه شهيد صدر صورت‌بندي كرده است؛ يكي سنت‌هاي تاريخي است؛ وقتي شما به اين نظريه رسيديد مي‌دانيد كه تمدن‌ها قانون‌مند هستند، يك قوانيني حاكم بر تمدن‌ها و جوامع است؛ اگر شما آن قانون‌ها را بشناسيد، ممكن است كه آن متغيرهاي اثرگذاري را بتوانيد دست‌كاري كنيد.

ما در الهيان مسيحي، آگوستين قديس، معتقد است كه اين سنت‌ها را نمي‌شود شناخت؛ غيبي هستند و از دسترس ما خارج هستند، ما مي‌گوييم كه هم هستند؛ بعضي مي‌گويند كه اصلاً قانونمند نيست، مانند نظريه اتميست‌ها كه مي‌گويند كه همه چيز باهم برخورد كرده است و به صورت تصادفي به وجود آمده است، كه دموكریتوس خيلي معروف به اتميست است.

جالب است بدانيد كه دموكریتوس يك آدم معنوي است، اما مي‌گويد كه شما اين اشياء ظاهري را نبينيد، اين‌ها به تصادف به هم اينطور شده است، بعد مي‌گويند كه آدم خيلي شادي هم بود، معروف به فيلسوف خندان است؛ براي اينكه ديگر اين چيزها و هيأت‌هاي مركب را نبيند چشم‌هاي خود را در آورد.

البته واقعاً نظريه‌اش خلاقانه است، با همه آسيب‌ها و استنتاج‌هاي بي‌خودي كه دارد، خود مطلب خيلي خلاقانه است كه بعداً ما به اتم رسيده‌ايم، اتم كه آن زمان به اين معنا كه ما امروز درك مي‌كنيم نبود، اصل نظريه جالب است. نظريه بايد مدام اصلاح و صورت‌بندي شود.

به هر حال اتميست‌ها در مقابل اين نظريه هستند و قانوني قائل نيستند، برخي قانون قائل هستند اما مي‌گويند كه دستيابي ناممكن است؛ مانند الهيان مسيح؛ شايد مانند جبري مسلك‌ها، اشعري‌هاي ما شايد اينطور باشند كه ما اصلاً دسترسي به اين چيز نداريم. اگر شما سنت‌هاي تاريخي را قائل بوديد قانون‌مند مي‌بينيد.

 

تفسیر شهید صدر از آیه 30 سوره بقره

يكي از چيزهاي ديگرش استخلاف است، مي‌گويد كه بشر بعد از خلقت مستعد خلافت الهي است، هر تصرفش در هستي از باب خلافت خداست؛ «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الْأَرْضِ خَلِيفَةً»، شهيد صدر «في الارض» را در معنا توسعه مي‌دهد؛ في الارض را في الطبيعه مي‌داند؛ كه البته محل نقد است؛ در جاي خودش نبوغ آميز و خلاقانه است، اما ما با حوصله هفت، هشت سال درباره آن فكر مي‌كنيم اشكالاتي هم برايش پيدا مي‌كنيم؛ مي‌گوييم كه اگر خلافت را بپذيريم، في الارض ظرف خلافت نيست، محل خليفه شدن است،.

اگر مثلاً بشر تكنيكي پيدا كند و به كهكشان ديگري زندگي كند، آنجا هم خليفه است؛ در زمين اين اتفاق افتاده است و آغازش هست، لازم نيست بگوييد كه في الطبيعه و در في الارض تصرف كنيد.

مثلاً مي‌گويد كه فلاني در شيراز بود كه به وزارت منصوب شد؛ آنجا رئيس جمهور به او گفت تو وزير فلان هستي، مگر محل مأموريتش شيراز مي‌شود، آن وزير براي كل كشور است؛ ارض را من همين زمين مي‌گيرم، اما محل وقوع است، نه محل خلافت، خلافت مطلق است؛ محل وقوع اين است، البته نقطه آغاز هم همين‌جاست، ممكن است به خاطر شرايط زمين، استعداد زمين، تا هزاران سال ممكن است كه اين زمين مستعد پرورش انسان در درون خودش باشد، و بعداً نباشد.

در كتابي به نام مناظرات علمي، ايشان يك روايت از امام آورده است، راوي از امام مي‌پرسد كه آخرش خورشيد چه مي‌شود؟ چون آیه «إِذَا الشَّمْسُ كُوِّرَتْ» را ديده است؛ امام مي‌فرمايد «تمام مي‌شود»، با ادبيات فيزيك كيهاني امروز چقدر اين تعبير دقيق است؛ من ترجمه آن را ديدم و متن را نديدم، اين‌ها شبه علم است كه به شما منتقل مي‌كنم، اگر من متن را ديده بودم، سند و همه چيز را يك مطلب علمی ارائه می کردم.

بعد راوي وحشت مي‌كند و مي‌گويد كه اذاً يهلك الناس جميعا؛ چون مي‌فهمد كه اگر خورشيد نباشد شب و روز نيست، نظم به هم مي‌خورد، آن موقع مي‌دانستند كه گياه آفتاب مي‌خواهد؛ شايد نمي‌دانستند كه تعادل منظومه شمسي به خورشيد است، اگر خورشيد نباشد كل منظومه شمسي به هم مي‌ريزد.

آدم 1250 سال يا 1300 سال پيش مي‌فهميد؛ امام مي‌فرمايد كه نه طور ديگري زندگي مي‌كنند؛ خيلي عجيب و شگفت است؛ يعني اگر اين را بپذيريم از آن نظريه در مي‌آيد كه بشر بر منظومه شمسي هم فائق مي‌آيد و نيازي به آن ندارد.

نظريه استيمان كه شما هر چه در اين عالم توانايي داري، هر امكاني دست شما هست امانت است، اين‌ها خيلي چيزها را تغيير مي‌دهد، اصلاً رابطه ما را با هستي صورت‌بندي جديدي مي‌كند. الگوي چهارگانه ارتباط، مي‌گويد كه اگر اين استخلاف و استيمان در چهار رابطه خلاصه مي‌شود؛ رابطه با خدا كه مستخلف است، رابطه با خودتان، رابطه با ديگران، رابطه با طبيعت.

اينجا تأكيد شده است كه رابطه با خدا تعيين كننده بقيه روابط است؛ چون رقيب ما سه بعد ارتباطي را قائل است؛ خود، ديگران و طبيعت، بنابراین خدايي در كار نيست. من اينجا تأكيد كردم كه اين عنصر چهارم، عنصر جدا كه فارق ما با رقيب ما است اين بر بقيه عناصر حاكم است؛ در نظريه دين، شهید صدر می گوید دين آمده است تا آيين استخلاف را بگويد؛ شما مي‌خواهيد در زمين خلافت و تصرف كنيد؟ به جاي خدا شما در هستي تصرف مي‌كنيد، آيينش چيست؟ چه كار مي‌كنيد؟ در آن چهار رابطه چه طور عمل مي‌كنيد؟ هندسه عجيبي شهيد صدر طراحي كرده است.

فطرت؛ مي‌گويد كه وجود شما با اين دين هماهنگ است؛ خدايي كه اين دين را تشريع كرده است، وجود شما را هم هماهنگ با دين ساخته است؛ اين در تعامل با غير، با كافران، به شما اين ندا را مي‌دهد كه شما با هر كافري كه روبرو مي‌شوي، يك ستون پنجم در درون آن داري، چون بر خلاف داد و قال او، فطرتش با دين هماهنگ است، شما بايد بتوانيد آن فطرت را بيدار كنيد، در نهج البلاغه است كه پيامبران آن منسي فطرت را بيدار مي‌كنند.

 

ديدگاه‌های مختلف پیرامون قلمرو داده‌های تمدنی قرآن

 

بعد اصالت تغيير درونی است

ايشان از آيه«إِنَّ اللهَ لاَ یُغَیِّرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّىیُغَیِّرُواْ مَا بِأَنْفُسِهِمْ» مي‌گويد كه اصل تغيير دروني است، در درون اتفاق بيافتد؛ بنابراين وقتي شما كنشگر تغيير در جوامع شديد، به تعبير ايشان نمي‌رودي در چيزهاي روبنايي عمل كنيد، مي‌رويد متغيرهاي دروني را تغيير بدهيد؛ در راهبردهايتان اثرگذار است و بعد نظريه اصالت اثرگذاري آرمان‌ها بر تغيير دروني؛ اين درون شما چگونه تغيير مي‌كند؟

مي‌گويد كه آرمان‌ها هستند كه درون را تغيير مي‌دهند كه ايشان تعبير «المثل العليا» دارد كه حدود صد صفحه درباره آن بحث مي‌كند و بحث‌هاي خيلي جذاب است كه نمونه‌هاي تاريخي مي‌آورد كه چه طور آرمان‌هاي بشر تغيير كرده است و بر اساس آن ما بانفسهم تغيير كرده است و بر اساس آن جوامع‌شان تغيير كرده است.

و بعد ايشان يك نظريه تربيتي در انتهاي بحث‌شان دارد كه حب خدا و حب دنيا، كه حب خدا يك طور  شما را شكل مي‌دهد و حب دنيا يك طور دیگر، شكل مي‌دهد. من فرآيند رسيدن به اين نظريه‌ها را نگفتم، نمي‌شود با آن مؤلفه‌هاي مفصل بگويم، البته شهيد صدر هم وارد نشده است كه يكي از ملاحظات بنده درباره ايشان است. من اين فرآيند يازده گانه را توضيح دادم، به سرعت مؤلفه‌هاي دروني اين‌ها را مي‌گويم.

در مسأله شناسي، شناخت مسائل كلانبه نظر ما رسيده است؛ گفتيم كه شهيد صدر به مسائل ريز كاري ندارد، گزينش مسأله اصلي، پيامدشناسي مسأله، احراز اهميت راهبردي؛ بايد اين مسأله بشري را حل كند، راهبردي اين‌ها را در كتابم توضيح دادم.

در مورد پيشينه‌شناسي، عرض كردم پيشينه مسأله، عوامل پيشيني در گذشته، پيشينه پيامدها، پيشينه داده‌هاي بشري، خلأ و كاستي‌هاي بشري حل مسأله. اين‌ها اصلاً بحث ما نيست، فقط مي‌خواهم بدانيد كه ابعاد تفسير موضوعي چه چيزهايي هستند. لازم نيست كه بگوييم چه خياباني و پلاك چند است، ما مي‌خواهيم كل هندسه را نگاه و مانيتور كنيم.

اهداف دو دسته هستند، اصلي و فرعي؛ سئوال هم به همين شكل متناظر هستند. گفتيم كه سئوال‌ها بعد از هدف‌گذاري شكل مي‌گيرند، اگر قبل از هدف‌گذاري سئوال كنيد سئوالاتتان اعم يا اخص مي‌شوند، معمولاً اعم هستند.

بعد استنطاق است، شما در استنطاق بايد مؤلفه‌هاي شناسا را بگوييد. اولين مواجهه شما با قرآن اين است كه حالا كدام مطلب مربوط به مسأله من است كه من اين‌ها را به طور خاص رنگش را متفاوت كردم كه بدانيد بحثي كه ما داريم اينجاست؛ آن‌ها را بحث نمي‌كنيم و به طور خاص اين مورد اول یعنی «تعيين مؤلفه‌هاي شناسا» است. مرحله بعد ساخت مدل استخراج داده‌هاي قرآني، اجراي مدل، تعيين مؤلفه‌هاي تحليل، ساخت مدل تحليل، است من اين‌ها را جاي ديگر انجام داده‌ام و در مدل‌هاي ديگر ساخته‌ام.

اجراي مدل تحليل، دستيابي به مدلول‌هاي تفصيلي؛ براي اينكه شما مدلول‌هاي تفصيلي را كه بايد با استقراي تام باشد از قرآن استخراج كنيد، يك چنين فرآيندي را بايد طي كنيد، بعد از آن مقايسه؛ براي مقايسه بايد دستاوردهاي بشري را داشته باشيد، چه چيزي را مقايسه مي‌كنيد؟ اهداف و مباني را مقايسه مي‌كنيم، روش‌ها را، دستورها را، اشتراكات و افتراقات را تعيين مي‌كنيم، داوري و تصحيح مي‌كنيم؛ اين فرآيند را در مقايسه طي مي‌كنيم.

بعد شروع مي‌كنيم صورت‌بندي اوليه نظريه، آن مدلول‌هاي تفسيري را كه به دست آورديم تركيب مي‌كنيم، ارتباط اجمالي، ساختاردهي مي‌كنيم، يكپارچه سازي مي‌كنيم، هر ساختاري يكپارچه نيست، يكپارچه سازي بعد از ساختار است؛ صورت‌بندي اولي نظريه اتفاق مي‌افتد.

 

بیشتر بخوانید: دعوت به سوی خدا؛ جان‌مایه تمدن اسلامی

 

عصمت مفاهیم قرآن

حالا نظريه را صورت‌بندي كرديم، بيان كرديم كه مثلاً به فلان معنا رسيديم؛ الان اگر بخواهم نظريه‌هاي نويي را براي شما بگويم مثلاً ايده‌اي كه به نظر من رسيده است، عصمت مفاهيم قرآن است؛ خيلي ساده بگويم كه چه تأثيراتي دارد؟ مثالي كه ممكن است كه شما خيلي زود با آن ارتباط برقرار كنيد اين است:

از شما بپرسم جهاد يعني چه؟ جهاد اصطلاحي چيست؟ جهاد از اول طلبگي تا چند وقت پيش من جهاد را فقط با قتال فهم مي‌كردم؛ اگر رهبري مي‌فرمود جهاد اقتصادي، مي‌گفتيم كه اين جهاد مجازي است، اقتصادي هم قرينه آن است، اين جهاد جهاد هست اما مجازاً اينطور فهم مي‌كرديم.

در حالي كه جهادي كه قرآن مي‌گويد قتال نيست؛ اين گلايه من از فقها در این 1150 سال است؛ چرا شما مفهومي را كه قرآن اعم مراد مي‌كند را جعل تشريعي كرديد و حائل شديد بين من و قاطبه مؤمنان از فهم جهاد؛ اصطلاح شما سبب شد كه من جهاد را نفهمم؛ هر وقت صحبت از جهاد شد من گفتم جنگ، بكشي يا كشته شوي؛ در حالي كه در كاربرد قرآني مفهوم اين نيست.

بنده عرضم اين است كه اگر قائل شويم به عصمت مفاهيم قرآن، ممكن است كه در اصطلاح‌سازي تجديد نظر كنيم؛ مثلاً من به شهيد صدر عرض مي‌كنم چرا المُثل العليا مي‌گويي؟ بگو اسوه، مفهوم قرآني است، مُثل العليا شايد از مثل افلاطوني و اين‌ها گرفته شده باشد.

حالا در حيطه مطالعات قرآني خودم يك مثال ديگر بزنم، اين‌ها ايده‌هاي جديد است، در مرحله ايده وقتي مي‌گوييم مسأله را بيان مي‌كنيم، ناهنجاري‌هايي كه دارد را چطور چاره‌يابي كنيم؟ ايده ما اين است مثلاً ما درباره هدف‌گذاري درباره خود قرآن، می گوییم قرآن بزرگترين موهبت الهي بشر است؛ موهبتي بالاتر از اين نداريم، عِدل معصوم است، براي اينكه شأن معصوم را بگوييم، مي‌گوييم شريك القرآن، تعامل با اين قرآن را بايد در نظام جمهوري اسلامي برنامه‌ريزي كنيم.

يعني در نظام تمدني ما اصلاً لازم نيست كه من استدلال كنم، خيلي روشن است كه اگر بخواهيم تمدني را درست كنيم، بايد تعامل خودمان با قرآن را هم اصلاح كنيم، اين قرآن است كه براي ما تمدن را توليد مي‌كند؛ ما درباره قرآن روي چه مفاهيمي تأكيد مي‌كنيم؟ بيش از همه بر واژه انس، غير از اين است؟

توصيه‌ها اين است که جلسه انس با قرآن بگيريد؛ بعد از آن تدبر در قرآن، ما در هيچ كاربرد قرآني انس با قرآن نداريم، من همه را بررسي كردم، در روايت يكي دو تا هست، يك روايت از حضرت سجاد(ع) است كه مي‌فرمايد اگر من و قرآن فقط در جهان باشم، من با قرآن انس مي‌گيرم. در بررسي واژه باید ببینیم که اصلاً دامنه معنايي واژه چيست؟ ما سه حيطه در انسان داريم، حيطه شناختي، حيطه عاطفي، حيطه رفتاري؛ انس براي حيطه عاطفي است.

جالب است كه بدانيد، اين را آقاي بي‌آزار شيرازي به من مي‌گفت؛ ايشان در انگليس  و هم در كانادا تحصيل كرده‌اند كه هر دو نژادشان آنگلوساكسون هستند، ايشان مي‌گفت كه اكثر قريب به اتفاق دانشگاه‌هاي قرآن شناسي و اسلام‌شناسي آنجا يهودي هستند و جالب است بدانيد كه قرآن را حفظ هستند؛ همين‌طور كه راه مي‌رود قران مي‌خواند، آيا اين فرد با قرآن مأنوس نيست؟

فقط بحث علمي است، مي‌خواهم بينونت انس را با ايمان بگويم؛ اصلاً ايمان ندارد ولي مأنوس است. كارهاي ايزوتسو را مطالعه كرده‌ايد؟ يا شنيده‌ايد؟ چيزهاي خيلي جالب و خلاقانه را درباره معناشناسي قرآن كار كرده است، اما مؤمن به قرآن نيست؛ انس وفا نمي‌كند.

 

واژه تمسک به قرآن را باید جایگزین انس با قرآن کرد

من عرضم به جامعه قرآني كه بايد مطرح شود اين است كه چرا شما از مفهوم تمسك استفاده نمي‌كنيد؟ اين مفاهيم تصادفي نيستند، اين‌ها بايد تا ابد بمانند؛ تا ابد كشش داشته باشد، قدرت راهبردي آن منظور الهي را داشته باشد كه با خودش بكشد كه «الَّذِينَ يُمَسِّكُونَ بِالْكِتَابِ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ إِنَّا لَا نُضِيعُ أَجْرَ الْمُصْلِحِينَ»؛ يعني اگر شما به سطح تمسك رسيديد از سطح صلاحيت فردي هم بالاتر رفته‌ايد، مصلح شده‌ايد.

به اين دو نمونه بسنده مي‌كنم كه اگر نظريه‌پردازي كرديد خيلي چيزها را تغيير مي‌دهد، مثلاً نظريه طبقه‌بندي نيازهاي مزلو، در محيط اقتصادي، مديريت و در همه جا حاكم است؛ حتي به اعتقاد من اين تحريم‌هاي اقتصادي كه مي‌كنند اول مي‌خواهند نيازهاي فيزيولوژي ما را محدود كنند.

وقتي كه ما را ارجاع مي‌دهند كه ما پشتيبان جهاني نداريم و جامعه جهاني با ما مخالف است، كدام قسمت را تهديد مي‌كنند؟ قسمت منزلت اجتماعي را؛ همه اين‌ها در طبقه‌بندي مزلو هست، اين‌ها نيازهاي ما هستند، نيازهاي ما را تهديد مي‌كنند و مي‌گويند كه شما در جهان پذيرفته نيستيد؛ نظريه‌ها اينقدر قدرت دارند؛ اگر نظريه بسازيم، خيلي از حيطه‌هاي دانشي ما را تحت تأثير قرار مي‌دهند و بر آن مهيمن هستند.

 

اعتبارسنجی درونی و بیرونی نظریه

اگر من مثلاً نظريه عصمت مفاهيم قرآن را صورت‌بندي اوليه كردم، اين كافي نيست، بايد در دست جامعه علمي برود، غير از من كه به نظريه علاقه دارم، ممكن است كه من فقط داده‌هايي را ديده باشم و انتخاب كرده باشم كه من را تأييد مي‌كنندو نسبت به داده‌هايي كه نظريه فرضيه رقيب را پشتيباني مي‌كند بي‌اعتنايي كرده باشم، بايد برود و اعتبار سنجي درون‌گرا بشود.

درون‌گرا اول است؛ يعني با جامعه‌اي كه اين مباحث را بر مي‌تابند، باهم بنشينيم مباحثه كنيم كه آيا طريق اجتهادي ما همه جا به قاعده بوده است؟ هيچ جايي را دور نزديم؟ هيچ جايي ادله و قواعد را ناديده نگرفتيم؟ به قاعده آمده‌ايم يا نه؟ بعد از آن بايد برون؛ كساني كه هيچ علاقه‌اي به نظريه ما ندارند، اين را نقد كنند، و ما اگر از عهده پاسخ آن بر آمديم، نظريه از آب در مي‌آيد، و الا نظريه بايد اصلاح شود، بعد از اين دو اعتبار سنجي بايد صورت‌بندي نهايي مي‌شود، بعد به اجرا هم مي‌رسيم كه گفتم در اجرا ما گزاره‌هاي دستوري لازم داريم.

راهبردها ماهيت انشائي هستند، بايد توصيف‌ها را تبديل به انشاء كنيم، لذا گفته‌ام دستور، راهبردهاي اساسي، ساخت مدل عملياتي، و خيلي خلاصه اين‌ها را گفتم كه در درون اين‌ها خيلي چيزها دارد؛ بعد ثبت است. من اين را فقط براي اين گفتم كه اگر مي‌خواهيد وارد مطالعه حرفه‌اي تفسير موضوعي بشويم چنين هندسه‌اي لازم دارد.

 

ديدگاه‌های مختلف پیرامون قلمرو داده‌های تمدنی قرآن

 

تعیین قلمرو داده‌های تمدنی قرآن

به مسأله خودمان باز گردم؛ من آنجا عرض كردم كه ما در اين هندسه مفهومي، در فرآيند ششم يعني خوانش تمدني بحث مي‌كنيم؛ مؤلفه اول، يعني فرض ما اين است كه مسأله را داريم، هدف‌گذاري كرديم، طرح سئوال كرديم، فرضيه خود را هم داريم، مي‌خواهيم ببينيم كه اولين مواجهه با قرآن چيست؟ يعني ببينيم كه حالا كدام آيه مربوط به من است؟

اولين مواجهه شما، اگر سراغ قرآن برويد، درباره يك قلمرو تخصصي مطالعه كنيد، اولين سئوالتان اين است كه كدام داده به من مربوط است؟ اين سئوال چالشي است، اولين لب مرز است، يعني قبل از قرآن و مواجهه با قرآن، اين قطعه اول استنطاق است؛ بنده كوششم اين است كه به اين بپردازم. آخرين جلسه كه فردا است اين را براي شما مشخص مي‌كنم، كدام مؤلفه‌ها مؤلفه‌هاي شناساي تمدن هستند.

اين مؤلفه‌ها را، آيات را برمي‌داريم و مي‌گوييم كه اين مؤلفه‌ها بايد يك يك در اين آيه باشد تا اين آيه داده تمدني بشود و اين طرف بيايد؛ بعد ديگري، مي‌گوييم كه دارد يا ندارد؟ يك داده ديگر، عنايت داريد؟ بعد از آن، اين فرآيند را براي شما به طور خاص درشت كردم، فرآيند استنطاق اين‌ها را دارد، ما در آن منطقه اول هستيم.

در تعيين مؤلفه‌هاي شناساي داده‌هاي تمدني، اگر ما مي‌خواهيم داده تمدني را تشخيص دهيم، با چه چيزي تشخيص دهيم؟ اين چك ليست ما چيست؟ عرض كردم كه اين اولين چالش ما است، تعيين قلمرو داده‌هاي تمدني است، شايد چيز اين است كه اصلاً قلمرو داده‌هاي تمدني كجاست؟ چقدر از آيات تمدني هستند و چقدر نيستند، اقوال آن را آورده‌ام كه خوب است امروز براي شما بگويم و فردا به مؤلفه‌ها بپردازم.

يك ديدگاه، ديدگاه حداكثري است، مي‌گويد كه هر داده قرآني تمدني است؛ اين را با ادله و مباني‌اش مي‌گويم؛ يك ديدگاه ديگر مي‌گويد كه هيچ داده قرآني تمدني نيست، اصلاً قرآن را چه كار به تمدن، كاري به تمدن ندارد، اهداف ديگري دارد؛ يك نظريه ديگر هست كه مي‌گويد برخي داده‌هاي قرآني تمدني هستند، اين قدر متيقن است و مي‌توان آن را پذيرفت، ولو به شكل مصداقي داريم، براي تعيين قلمرو داده‌هاي تمدني قرآن بايد ديدگاه‌ها را بررسي كنيم.

 

بررسی ديدگاه‌های قلمرو داده‌های تمدنی

اولين ديدگاه تمدني بودن همه داده‌هاي قرآني است، اثبات كلي است؛ اين البته خيلي براي خود من هم جذاب است؛ ما در حين مباحثه با رفقاي‌مان، برخي بر اين نظريه پافشاري مي‌كنند؛ من هم به آن تمايل دارم، برايتان توضيح مي‌دهم كه چرا؟

اين مباني به نحو قضيه متصله نيستند كه همه اين‌ها باهم باشند؛ هر كس اين را قائل است، يكي از اين مباني را دارد، مثلاً يكي از دوستان ما كه خيلي بر تمدني بودن پافشاري مي‌كند، مي‌گويد كه انسان ذاتاً اجتماعي و ذاتاً تمدني است، اصلاً براي تمدن آفريده شده است، نه چيز ديگر، هر كنش او تمدني است، حتي اگر قلبش هم مي‌تپد براي اين است كه يك كنشگر تمدني زنده بماند؛ این نگاه غرق در تمدن است، هر چيزي را در درون تمدن تحليل مي‌كند، البته براي من جذاب است، احتمالاً اين نگاه براي شما هم جذاب باشد، هر برشي كه به آيات مي‌زند از هر آيه يك لايه تمدني استخراج مي‌كند.

ما البته بدون اينكه اين‌ها را بگوييم، مي‌گوييم كه مي‌شود اتصال تمدني بين داده‌ها برقرار كرد و اين را عرض مي‌كنم. آفرينش انسان براي اجتماع و تمدن است؛ آن‌ها از اجتماع هم تمدن را مراد مي‌كنند، نه اجتماع ريز.

يك ديدگاه ديگر اصلاً تمام احكام را تمدني مي‌داند، احكام فردي را انكار مي‌كنند؛ اجتماعي بودن و تمدني بودن احكام را قائل هستند، مي‌گويند كه تمام احكام اجتماعي هستند و هيچ حكم فردي ندارم، حداقل اين است كه اين احكام يك كنشگر تمدن را تمهيد مي‌كنند براي تمدن، ولو در خلوت خانه است، اما اين در خلوت خانه براي تعامل اجتماعي آماده مي‌شود و براي تعامل تمدني؛ اصل بحث آن زيبا و جذاب است.

مثلاً يكي از چيزهاي اين‌ها استنباط فقهي هم مي‌كنند، مي‌گويند كه براي كسي كه اين اعتقاد را دارد، بحث واجب است يا واجب نيست در زمان غيبت مطرح نيست، انسان تمدني است، نماز جمعه به لحاظ تمدن واجب است، هيچ نيازي نيست كه شما استدلال كنيد و بحث‌هاي فقهي كنيد، چون مناسبات تمدني را سامان مي‌دهد؛ به اين چيزهاي فقهي هم مي‌رسد.

اين تبيين ديگري است؛ تمدن ظرف است، تمام كنش‌هاي انسان مظروف تمدن هستند، تمدن يك ظرفي است كه همه چيز ما را در بر گرفته است؛ خلوت و جلوت ما را نیز شامل می شود، حتي گفتم تپش قلب كنشگر تمدن نیز تمدنی است؛ همه چيزهاي فيزيولوژي و بيولوژي هم كاركرد تمدني پيدا مي‌كنند، براي من اين نگاه واقعاً خلاقانه است، اما اينكه آثارش چيست و چه طور صورت‌بندي مي‌شود، آن بحث ديگري است، هيچ كنشي بيرون از تمدن نيست.

 

این‌همانی دین و تمدن

بعضي معتقد به اين‌هماني دين و تمدن هستند یعنی دين و تمدن يكي هستند، و اين را به شما بگويم كه اين را من تمامش را از مطالب حضرت آيت‌الله جوادي جمع آوري كردم كه ايشان خيلي اين را تكرار مي‌كند كه دين اسلام همان تمدن است.

ايشان يك بحث لطيفي دارد، مي‌فرمايند مدینه از دين مشتق مي‌شود؛ تحليل واژه‌شناسي هم علامه جوادي دارند؛ اما كاربردهاي ديگر هم دارد؛ مثلاً من آنجا مي‌پرسم كه استاد ما جاي ديگر مي‌گويد كه تمدن كفر، تمدن فاسقان، تمدن فلان؛ پس معلوم مي‌شود كه اين مفهوم مضاف بوده است، ايشان مي‌گويد كه تمدن اسلامي چنين است؛ در هر حال اين‌هماني ميان دين و تمدن در فرمايشات‌ ایشان بسیار بسامد دارد.

تمدني بودن همه داده‌هاي قرآني، مي‌گويد كه داده‌هاي قرآني هيچ كدام غير تمدني نيست، حتي داده‌هاي كيهاني كه من گفتم بيولوژيك و فيزيولوژيك هم اينطور مي‌شوند؛ مثلاً بنده عرض كردم «وَ الشَّمْسُ تَجْرِی لِمُسْتَقَرٍّ لَها» كه نمونه آن را در جاي ديگر هم براي شما آوردم، اين چه ارتباطي به تمدن دارد؟ خب به لحاظ اينكه«سَخَّرَ لَكُم مَّا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ»، چون مسخر شما قرار داده است تبيين هم مي‌كند؛ اين جواب جذابي است./241/241/ح

انتشار یافته: ۴
در انتظار بررسی: ۰
پوپک ارزانی
Iran, Islamic Republic of
12:42 - 1398/04/20
تمامی معارف قرآن و احادیث اهل بیت را امروزه غربیها از راه پوزیتیویسم و آزمایش تجربی اثبات کرده اند.
آفتاب اسلام ناب تازه دارد طلوع می کند.
باش تا صبح دولتش بدمد.
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
12:45 - 1398/04/20
درباره نظریه استخلاف بیشتر توضیح دهید.
شیرزادی
Iran, Islamic Republic of
13:01 - 1398/04/20
این استاد معظم به دنبال آشتی دادن اسلام و مدرنیته هستند، به تبع استادشان علامه شهید صدر.
تلفیق دین و مدرنیته مستلزم بازخوانی تجربیات کشورهای اسلامی مدرن مانند مصر و پاکستان و مالزی و اندونزی است.
با اضافه کردن پسوند اسلامی به مقوله های مدرن مثل بانکداری، دموکراسی، روشنفکری و حقوق بشر، آیا به این مقوله ها هویت اسلامی داده می شود؟ راه چاره چیست؟
سید عزیز الله معلمی
Iran, Islamic Republic of
13:07 - 1398/04/20
ادامه دروس این استاد را کی قرار می دهید؟
مدیر پایگاه با سلام
در حال انتشار است
ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۰۹ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۳۳:۱۱
طلوع افتاب
۰۶:۵۸:۱۴
اذان ظهر
۱۳:۱۱:۵۳
غروب آفتاب
۱۹:۲۴:۵۴
اذان مغرب
۱۹:۴۱:۵۲