به گزارش وسائل، یکی از فعالیتهای جاری پژوهشکده شورای نگهبان بازخوانی مشروح مذاکرات مجلس بررسی نهایی قانون اساسی مصوب سال ۱۳۵۸ و شورای بازنگری قانون اساسی در سال ۱۳۶۸ است. در این راستا جلساتی از سال ۱۳۸۶ با حضور پژوهشگران مرکز این مجموعه برگزار شده است. آنچه در ذیل ارائه شده است، بخش چهارم جلسه ۲۲ و ۲۳ پیرامون اصل شانزدهم قانون اساسی است.
زبان عربی در نظام آموزشی کشور
آموزش زبان عربی پیش از انقلاب اسلامی تاکنون در مدارس کشور انجام گرفته است. این که از نظر مقطع، از چه سنی و از لحاظ روش، با چه روش و به چه نحوی از حیث الزام و اختیار مطالب عرضه شوند، باید بررسی شود تا مشخص گردد میزان منفعت مکتسبه در هر روش چقدر بوده است؟
برخی اصول قانون اساسی میبایست از منظر غیر حقوقی بررسی شوند. با تکیه بر مشاورین و کارشناسان عرصه تعلیم و تعلم و انجام بررسیهای میدانی میتوان بر کمبودها و معایب نظام آموزشی موجود پی برده و به نحو ریشهای مشکل آموزش کشور را برطرف نمود.
منشا واهمه دانش آموزان از فراگیری زبان عربی
برخی معتقدند دانش آموزان ما از فراگیری زبان عربی واهمه دارند. آنچه میبایست مورد توجه قرار گیرد این است که شیرینیهای ذاتی این زبان میتواند فرصت مناسبی برای ایجاد علاقه در فراگیران این زبان به وجود آورد. مایههای تغزلی، تجسمات و تخیلات زیبای شعری در ادبیات عربی بسیار بیشتر از زبان فارسی است. بدایعی که در زبان عربی وجود دارد به واقع منحصر به فرد میباشند. به راحتی میتوان بر این زیباییها و شیرینیها تکیه نمود و امر تدریس این زبان را تسهیل نمود.
به نظر میرسد منشاء برخی چالشها در برنامه ریزی آموزشی و اجرائی است و الا این اصل قانون اساسی فی نفسه عاری از هر گونه ایراد ماهوی است. آنچه مورد نیاز است ساز و کاری جامع در سطح ملی است تا بتوان از هر طریق ممکن ضمن تامین نیازهای ملی، عقب ماندگیهای علمی را به سرعت جبران نمود.
بسیاری از کشورهای عربی هستند که مدت زمان انتقال، ترجمه و بومی سازی نوشتهجات و آثار علمی خارجی در آنها کمتر از یکسال است. یعنی در این کشورها به محض این که کتابی در فرانسه، انگلستان، کانادا و ... منتشر میشود، شش ماه تا یک سال بعد، ترجمه عربی آن در دسترس همگان قرار میگیرد.
در این میان حقوقدانان لبنانی ارتباط بسیار نزدیکی با زبان فرانسه دارند. حتی حقوقدانان الجزایری یا عربستانی و کشورهایی که از نقطه نظر ما در مباحث آکادمیک ضعیف هستند نیز همین رویه را دارند. در این شیوه در واقع تولید و بومی سازی علم از منبع و زبانهای دیگر انجام میپذیرد. اما در ایران ترجمه کتابهای خارجی عموماً پنج تا ده سال به طول میانجامد.
این در حالی است که برخی از این منابع خود ترجمهای از کتاب اصیل اولیه میباشند و غیر مستقیم به حساب میآیند. در این میان بسیاری از کتب علمی و ارزنده و مفید به حال مملکت هیچگاه و لو به شکل غیر مستقیم به فارسی ترجمه نمیشوند. این در حالی است که در روزگار فعلی بهرهمندی از تازهترین دستاورهای علمی دنیا یکی از عوامل رشد و بالندگی علمی هر کشور محسوب میشود.
در مشروح مذاکرات بررسی نهایی قانون اساسی عدهای بر این باور بودند که میبایست زبان عربی از دوره ابتدایی آموزش داده شود. در طرف مقابل عدهای این مسأله را روا ندانسته و با آن مخالفت نمودند. عمده مباحث مطرح شده در این خصوص عبارتند از:
۱. نیاز نوآموزان به فراگیری زبان مادری در سالهای اولیه مدرسه و خطر آمیخته شدن زبان اصلی با سایر زبانها.
در پاسخ به این ادعا بیان میشود که: زبان محاورهای در بستر خانواده و تا قبل از شروع دوره آموزشی ابتدائی فرا گرفته میشود و اساساً در مورد زبان نوشتاری نیز خطر آمیخته شدن زبان عربی با زبان فارسی وجود ندارد.
۲. آموزش زبان عربی در دوره ابتدایی و دانشگاه امری غیر عملی است.
امروزه نه تنها تدریس زبان عربی در دبستانها و دانشگاهها امری ممکن است، بلکه در دوران کنونی تدریس زبان عربی در برخی رشتههای علوم انسانی همچون حقوق، فقه، ادبیات فارسی و فلسفه انجام گیرد.
فراگیری زبان عربی در دوره ابتدایی
در طرف مقابل عدهای قائل به لزوم تدریس زبان و ادبیات عربی در دوره ابتدایی بودند که عمده دلیل ایشان عبارتست از: از آنجا که زبان عربی به منزله قوام اصلی زبان فارسی است، باید از سالهای ابتدایی تحصیل در حدود استعداد نو آموزان تدریس شود.
مهمتر از زمینهسازی آموزش زبان عربی در مدارس، انتخاب رویکرد مناسب و کلان در این خصوص است. به واقع آیا هدف مد نظر صرفاً یادگیری دستور زبان عربی است و یا هدف اصلی فهم قرآن و روایات از طریق زبان عربی است. به نظر میرسد رویکرد دوم ملاک است و شایسته است دانش آموزان در برنامه آموزشی هدفمند قرار گیرند تا بتوانند در نهایت فهم صحیحی از آیات و روایات داشته باشند.
با این رویکرد به نظر میرسد میتوان با توجه به ابزارهای جدید آموزشی و روشهای نوین تعلیمی از دوره ابتدایی که مقطع مهمی در پرورش دانش آموزان به حساب میآید، فراگیری زبان عربی را آغاز نمود.
استفاده از روشهای ناکارآمد سنتی در تدریس زبان عربی
در خصوص فراگیری این زبان نیز همواره نظام آموزشی کشور از گذشته تاکنون مشکل مواجه بوده است. مع الاسف به خاطر بهره بردن از روشهای ناکارآمد سنتی، دانش آموزان نسبت به این درس علاقه کمتری دارند و تاکنون نظام آموزش و پرورش کشور تدبیر اساسی برای این موضوع نیندیشیده است.
در حالی که با بکارگیری شیوههای نوین آموزشی در فراگیری زبانهای خارجی دیگر، نظیر روشهایی که در آموزش زبان انگلیسی به کار گرفته میشود، میتوان مراحل آموزش را از همان سالهای آغازین مقطع دبستان با موفقیت دنبال نمود. قانونگذار اساسی با ذکر لزوم فراگیری زبان عربی در اصل ۱۶ به دنبال اهمیت دادن به این زبان و از بین رفتن نگرانیهای خود در زمینه دوری از فرهنگ غنی اسلامی بوده است؛ اما تاکنون تدبیر مناسبی برای اجرایی نمودن این دغدغهها اندیشیده نشده است.
از آنجا که هر دو مبنای فراگیری زبان قرآن و معارف اسلامی و آمیختگی با زبان فارسی مد نظر مقنن اساسی بوده است، لذا برنامهریزی آموزشی در این باره باید با توجه به هر دو مبنا صورت پذیرد.
مدارس قرآنی
در راستای اجرایی کردن اهداف قانونگذار اساسی از تأسیس این اصل، یکی از اقداماتی که وزارت آموزش و پرورش در سالهای اخیر انجام داده است، راه اندازی مدارس قرآنی در سطح وسیع است. متأسفانه برغم اینکه این عمل فی نفسه ارزشمند و همراستا با اهداف اصل ۱۶ قانون اساسی است، از آنجا که بسترها و ابزار لازم برای این کار فراهم نشده بود، نتوانسته آنطور که شایسته است انتظارات مؤسسین را در زمینه وصول به اهداف برآورده سازد.
به عنوان مثال در پارهای از اماکن مدرسه قرآنی تأسیس شد، اما نیروی متخصص کافی برای تدریس در این مدارس تربیت نشده بود. بعضاً معلمی که رشته تحصیلی و زمینه تخصص او درسی غیر از قرآن و تعلیمات دینی بود، به تدریس قرآن مشغول میشد. متأسفانه در برخی موارد به علت عدم تخصص موجبات بی میلی قرآن آموزان فراهم گردید.
راجع به این اصل باید گفت: از یک سو مبنا و علت آموزش زبان عربی در مدارس فرهنگ و مذهب اسلامی دانسته شده است و از سوی دیگر آمیخته بودن این زبان با زبان فارسی مورد اشاره قرار گرفته است.
لذا از آنجا که منابع ارزشمند و اصیل اسلامی نظیر نهج البلاغه در فهرست منابع درسی در نظر گرفته شده برای دروس عربی قرار ندارند، در پایان دوره متوسطه شاهد این هستیم که نتیجه مورد نظر، که همان استقلال در استفاده از منابع دینی است، برای دانش آموز حاصل نشده است؛ لذا این اصل به معنای واقعی کلمه اجرایی نشده است. همچنین برای اجرای مناسب این اصل میبایست محتوای کتب درسی هدفمند گردند، در حالی که به این مورد هم توجه کافی نشده است.
به نظر میرسد از این اصل نمیتوان مقاطع تحصیلی معین و الی تغیری را جهت آموزش زبان عربی در نظام آموزشی کشور برداشت نمود؛ به عبارت دیگر نمیتوان قائل به این بود که بر اساس اصل ۱۶ الزاماً در نظام آموزشی کشور باید مقاطع دبستان، راهنمایی و متوسطه وجود داشته باشد و این مقاطع غیر قابل تغییر میباشند.
بلکه مراد آن است که، چون این مقاطع در وضعیت آموزشی زمان تصویب وجود داشتهاند، در اصل ذکر شده اند و در واقع هدف قانونگذار این بوده است که از آنجا که هر نظام آموزشی دورههای آغازین، میانی و عالی خواهد داشت، دانش آموزان پس از سپری نمودن دوران نخستین و پیش از ورود به مقاطع تحصیلات تکمیلی از مهارت بهره گیری از زبان عربی برخوردار شوند.
از شیوه نگارش اصل و مفاد مذاکرات صورت گرفته پیرامون این اصل در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی به خوبی استنباط میشود که تعلیم و تعلّم زبان عربی موضوعیت نداشته، بلکه تنها به عنوان وسیله و ابزاری جهت استفاده از منابع دینی طریقیت دارد.
از این رو میتوان نتیجه گرفت که آموزش مهارت مکالمه به زبان عربی و یا آموزش جزئیات قواعد و ادبیات عربی در مدارس ضرورتی ندارد و تنها آن مقدار از دستور زبان و لغات و الفاظی که به هدف موردنظر کمک میکند، باید در نظام آموزشی کشور قرار گیرد. به علاوه آموزش زبان عربی باید قرآن محور باشد؛ نه اینکه فرآیند آموزش به طور کلی و بدون عنایت به هدف یاد شده صورت پذیرد.
با توجه به سیطره شورای عالی انقلاب فرهنگی در حوزه مسائل مربوط به آموزش و پرورش و همچنین جزئی و معین بودن حکم مندرج در اصل ۱۶، به نظر میرسد مجالی برای ورود تقنینی مجلس به این مقوله باقی نمانده و لذا محملی برای اظهار نظر شورای نگهبان در خصوص این اصل وجود ندارد. از طرف دیگر این اصل تکلیف مشخص و معینی را متوجه دولت نموده است که امکان ارزیابی هم دارد.
در خصوص زبان عربی به عنوان زبان اول جهان اسلام ذکر این نکته ضروری است که میبایست ساز و کار عملی اندیشیده شود تا دانش آموزان و کسانی که حداقل سواد خواندن و نوشتن را دارند، بتوانند از این زبان استفاده کنند. راهکار اجرایی و نحوه آموزشی مورد نظر بسیار مهمتر از صرف اساسی سازی و الزام قانونی آن است.
به نظر میرسد که در اینجا آنچه مد نظر نمایندگان بوده است، محقق نشده است؛ زیرا اولاً امروزه در مدارس نه تنها آموزش زبان عربی، بلکه آموزش زبان انگلیسی نیز برای دانش آموزان کارآیی لازم را ندارد. ثانیاً از صحبتهای آقای دکتر باهنر که میگوید: «آموزش تعلیمات دینی و قرآن یک مسأله دیگری است و باید بحث کنیم که محتوایشان چه باشد» میتوان استنباط نمود که از منظر مقننین قانون اساسی، این اصل صرفاً به دنبال بالا بردن مهارت زبان عربی دانش آموزان بوده است و نه ارتقاء اندوختههای دینی و معرفتی آنان.
آموزش کنونی زبان عربی در مدارس تفننی است
یکی دیگر از اعضاء مجلس بررسی نهایی قانون اساسی بیان میدارد: «شما میخواهید زبان را چگونه تدریس کنید؟ یا میخواهید کاملاً محاورهای صحبت کنند، که این باید بعد از سه سالگی و مدت زیادی باشد و یا میخواهید تفننی باشد، مثل قدیم که به کودکان D.C.B.A درس میدادند و پدر و مادرشان فکر میکردند اینها خوب یاد گرفتهاند و پولی به مدارس میدادند، که به درد نمیخورد. یا اینکه طرف بخواهد فقط به عنوان یک وسیله و ابزار از آن استفاده کند».
به نظر میرسد آنچه که هم اکنون در مدارس وجود دارد، همان شیوه تفننی است. هدف اولیه نمایندگان مجلس بررسی نهایی قانون اساسی این بوده است که دانش آموزان، زبان عربی را به گونهای فرا بگیرند که بتوانند در درک قرآن و احادیث از آن بهره ببرند و این مقصود کاملاً عوض شده و مطلوب قانونگذار اساساً برآورده نشده است.
بسیاری از محتواهای آموزشی مندرج در کتب فعلی پیرامون مسائلی است که اساساً ارتباطی با آموزش و فهم معانی آیات و روایات ندارند و بر همگان هویدا است که آن اهدافی که نمایندگان ملت داشتهاند، از طریق آن چیزی که امروزه تدریس میشود قابل تحصیل نبوده و نتیجه مطلوب و مقصود را به همراه نخواهد داشت.
شایستگی آموزش قرآن و زبان عربی در کنار یکدیگر
همواره در کنار درس زبان عربی درس قرآن نیز قرار دارد. به واقع چه مانعی در تجمیع این دو درس وجود دارد. میبایست برنامهریزی بر مبنایی صورت گیرد که فارغ التحصیلان دوره متوسطه قرآن را یک دور کامل فرا بگیرند و یا حداقل محورهایی از مباحث کلیدی آن را به نیکی بیاموزند.
بسیار شایسته است که دانش آموزان روخوانی قرآن را به همراه ترجمه برخی آیات آن فرا گیرند و یا مهارتشان در درک پیامها و شأن نزول آیات بالا برود. در کنار این مهم، میتوان به دانش آموزان مختصری از قواعد صرف و نحو را نیز آموخت تا آشنایی اجمالی با این بخش از زبان عربی برای آنها ایجاد شود. به یقین این روش کارآمدتر از روش کنونی خواهد بود.
آموزش صرف و نحو به شکل امروزی حتی برای فهم قرآن نیز کاربرد چندانی ندارد، زیرا قواعد صرف و نحوی که امروزه در مدارس و حوزههای علمیه تدریس میشود، سبب افزایش درک و فهم دانش آموزان و طالب علوم دینی نمیشود.
در تایید و تکمیل این کلام شهید بهشتی که فرمود: «قواعد صرف و نحو ممکن است که تنفر ایجاد کند» دکتر حسین الهی قمشهای بیان میدارد: «دلیل این که شیرینی زبان فارسی به جان ما ننشسته است، به خاطر این است که همیشه به ما دستور زبان فارسی یاد دادهاند».
لوزم توجه به محتوا به جای دستور زبان
تاکید بر دستور زبان به جای معنا و محتوای آن، شیرینی زبان فارسی که زبان مادری ما است را از بین برده است. این روش در فارسی، که زبان مادری ما ایرانیان است، ایجاد خلل میکند و مسأله برای زبان عربی، که زبان اول ایرانیان محسوب نمیشود، حادتر خواهد بود. تاکید بیش از حد بر فراگیری قواعد صرف و نحو علاوه بر منقصه فوق سبب دور شدن از هدف اصلی، که همانا فراگیری آموزههای دینی و قرآنی است، نیز میشود.
توجه به نقش دولت در این میان ضروری است و امروزه مجموعه دولتهای پیشین و دست اندرکاران فعلی میبایست پاسخگو باشند که چرا بعد از گذشت چندین دهه از ابتدای انقلاب و تصویب این اصل، راهکارهای موثر و نتیجه بخش را به کار نگرفته اند.
این در حالی است که مؤسسات زبان آموزی فراوانی هستند که در آنها نوآموزان از سنین پیش از دبستان با بکارگیری روشهای نوین زبان عربی را به نحوی فرا میگیرند که به راحتی به عربی سخن میگویند و سخنان دیگران را نیز درک میکنند.
این مشکل ناشی از نقص عملکردی نظام آموزش و پرورش است، به گونهای که حتی در آموزش زبان فارسی که زبان مادری بسیاری از ایرانیان به حساب میآید هم با چالشهایی روبرو هستیم و شاخصهای موجود اخبار رضایت بخشی را در این زمینه ارائه نمیدهند. تجارب موجود در این خصوص موید این واقعیت است که با برنامهریزی صحیح دستیابی به وضعیت مطلوب چندان کار دشواری نیست.
از مشروح مذاکرات این اصل به نظر میرسد مراد اصلی قانونگذاران این بوده است که زبان عربی به طور کامل در قالب یک مهارت آموزش داده شود. یعنی آحاد ملت پس از اتمام دوره متوسطه، بتوانند زبان عربی را به خوبی بخوانند و با تسلط صحبت کنند.
از بحثهای مطرح شده در مشروح مذاکرات این مطلب برداشت میشود که تصور غالب بر این بوده است که با آموزش این زبان در دوره راهنمایی و دبیرستان این تسلط ایجاد خواهد شد. حال اگر امروزه کارشناسان در زمینه یادگیری زبان به این نتیجه برسند که برای سهولت در فرآیند یادگیری زبان باید از سنین کودکی شروع نمود، آیا این نظر مانعی برای این اصل که فراگیری زبان عربی را در مقطع راهنمایی و دبیرستان پیشبینی نموده است، ایجاد نمیکند؟
به نظر میرسد الزامی نمودن فراگیری قرآن و زبان عربی در بعضی از سطوح تحصیلی باعث دلزدگی و عدم علاقه دانش آموزان و دانشجویان به امر فراگیری این زبان و کلام الهی میشود. البته این مهم در مشروح مذاکرات بررسی نهایی قانون اساسی توسط شهید بهشتی به نیکی مورد تذکر قرار گرفت که مع الاسف با غفلت متصدیان امر، امروزه شاهد آثار تلخ آن هستیم.
آقای حجتی کرمانی در اواخر مشروح مذاکرات راجع به این اصل، پیشنهاد بسیار خوبی ارائه نمود که متأسفانه مورد قبول واقع نگردید. ایشان بیان داشت که شایسته است آموزش زبانهای عربی با آموزش قرآن همراه باشد که هم هدف تعلیم قرآن تامین شود و هم جذابیت این زبان بیشتر گردد.
آموزش زبان عربی در تمامی مقاطع تحصیلی
ایرادی که آقای مکارم در مجلس بررسی نهایی قانون اساسی بر این اصل وارد نمود مبنی بر اینکه تدریس زبان عربی، تمامی سطوح دورههای ابتدایی و دانشگاهی را هم شامل شود وارد به نظر میرسد و شایسته بود نایب رئیس مجلس به این اشکال توجه بیشتری مینمود.
در این اصل الزام به تدریس زبان عربی پس از دوره ابتدایی بیان شده است؛ اما همزمان تدریس در دانشگاهها منع نشده است و دولت میتواند در مراکز آموزش عالی نیز زمینه تدریس زبان عربی را فراهم نماید. اطلاق «همه کلاسها» در این اصل همه سالهای تحصیلی پس از مقطع تحصیلی ابتدایی را شامل میشود. البته مهمتر از دوره و زمان تدریس این زبان، شیوه تدریس آن است که میبایست مورد توجه قرار گیرد.
میبایست میان قواعد اشتقاق و علم صرف با آموزش زبان عربی تفکیک قائل شویم؛ زیرا این دو از یکدیگر جدا و متمایزند. قواعد اشتقاق عموماً از طریق آموزش زبان فارسی در دوران ابتدائی آغاز میشوند. در ضمن شایسته بود در ذیل این اصل به آموزش قرآن نیز تأکید میشد؛ زیرا آموزش قرآن با آموزش زبان عربی همپوشانی مناسبی دارد.
در خصوص تدریس زبان عربی در مقطع دانشگاه از آنجا که در تمامی رشتهها تدریس زبان انگلیسی صورت میگیرد، تدریس زبان عربی نیز میتواند در همه رشتههای دانشگاهی محقق شود. این کار باعث برقراری پیوند و ارتباط علمی و فرامرزی میان دانشگاههای داخل با دانشگاههای کشورهای عربی شده و همچنین امکان بهرهگیری از منابع عربی را برای دانش پژوهان کشور میسر مینماید. البته این رویکرد قدری با فلسفه این اصل که ترویج علوم و معارف اسلامی است فاصله دارد.
با توجه به اینکه نظام آموزشی همواره در معرض تغییر و تحول است، میبایست از ذکر امور متغیر آن از قبیل: نام دورهها در قانون اساسی اجتناب نمود؛ چراکه ممکن است در آینده نام مقاطع یا دستهبندی آنها تغییر کند؛ لذا شایستهتر این بود که تنها بر اصل لزوم فراگیری زبان عربی در مدارس تاکید میشد و جزئیات آن به قانون عادی واگذار میگردید./910/241/ح
منبع: پژوهشکده شورای نگهبان