vasael.ir

کد خبر: ۱۲۳۴۹
تاریخ انتشار: ۲۵ آذر ۱۳۹۷ - ۱۶:۴۲ - 16 December 2018
نقش احزاب در توسعه سیاسی؛

یادداشت| کارویژه‌های متفاوت و متنوع احزاب

وسائل ـ برای احزاب می‌توان کارویژه‌های متفاوتی بیان کرد یکی از کلان کارویژه ها توسعه سیاسی است که خود لوازمی دارد؛ از جمله لوازم آن می‌توان به افزایش مشارکت سیاسی، مشروعیت نظام حکومتی، یکپارگی و انسجام ملی، مدیریت منازعات و جامعه پذیری سیاسی اشاره کرد. هر اندازه در یک کشوری نقش احزاب بیشتر باشد مسیر توسعه از جمله توسعه سیاسی را بهتر طی می‌کند.

به گزارش خبرنگار وسائل، توسعه سـیاسی وضعیتی است که در آن یک نظام سیاسییادداشت| کارویژه‌های متفاوت و متنوع احزاب کارآمد به تقاضاها و تحولات محیط اجتماعی یا بـین المـللی پاسـخ می دهد و با فراهم آوردن راه‌های قانونی مشارکت مردم در تصمیم گیری های سیاسی و بهرمندی از یک فرهنگ سیاسی پیشرفته به عـنوان ضـامن این مشارکت به سطح مطلوبی از کارآمدی سیاسی می رسد.

توسعه سیاسی در واقع یک پاسخ اسـت بـه فـرایندهای دولت سازی، ملت سازی، مشارکت و توزیع. ( نقیب زاده 1379، 4). سئوال اصلی این است که در جریان توسعه سیاسی، احـزاب سیاسی ایفاگر چه نقشی هستند؟

مطالعه نظریات متفکران و متون مربوط به احزاب و تـوسعه سیاسی، نشان می دهـد که احزاب سیاسی به شیوه های مختلف قادرند توسعه سیاسی و در نهایت ثبات ملی را فراهم آورند.

احزاب به پنج شیوه قادرند موجبات توسعه سیاسی و ثبات ملی را فراهم آورند. این پنج طریق عبارتند از: 1) احـزاب و مشارکت سیاسی 2) احزاب و مشروعیت نظام حکومتی 3) احزاب و یکپارچگی و انسجام ملی 4) احزاب و مدیریت منازعا ت 5)احزاب و جامعه پذیری سیاسی

 

1- نقش احزاب در زمینه مشارکت سیاسی

مشارکت سیاسی عبارت است از میزان بهرمندی افراد جامعه از حق خـود بـرای دخالت در مسائل و تصمیم گیریهای سیاسی، که این میزان برای افراد مختلف، متفاوت است. ثبات هر جامعه سیاسی به رابطه سطح مشارکت سیاسی با سطح نهادمندی سیاسی آن جامعه بستگی دارد. در صورتی ثبات سـیاسی جـامعه حفظ می شود که به موازات افزایش مشارکت سیاسی، پیچیدگی، تطبیق پذیری و انسجام نهادهای سیاسی جامعه نیز فزونی گیرد. در واقع این احزاب هستند که به مهمترین ویژگی سیاسی یعنی مشارکت، می پردازند.

بـین بـسیج اجتماعی و بی ثباتی سیاسی ارتباط مستقیمی وجود دارد. "هانتیگتون"معتقد است که شهری شدن، بالا رفتن میزان باسوادی، وسایل ارتباط جمعی و آموزش باعث بالا رفتن آرزوها و تمایلات شده و اگر این آرزوها بـرآورده نـشوند، افـراد و گروه ها وارد صحنه سیاسی می شـوند که در صـورت فـقدان نهادهای سیاسی نیرومند و انعطاف پذیر، این افزایش، مشارکت سیاسی را به طرف بی ثباتی و خشونت رهنمون می شود.

برای مثال در سال های دهه 1960 دانشجویان و دانـش آمـوختگان بـیکار دانشگاهی در کشورهای کره، برمه و تایلند نگرانی هایی را برای حکومت های آن کشـورها فـراهم آوردند. ( هانتیگتون 1988، 52 ) هرقدر افراد بی‌کار، بی هویت و ناراضی، از آموزش بالاتری برخوردار باشند، رفتار آنها در جهت بی ثبات کردن سیستم سـیاسی بـا تـندروی بیشتری همراه خواهد بود.

توسعه اقتصادی نیز پدیده بسیج اجتماعی را تـکمیل می کند. توسعه اقتصادی ضمن افزایش رفاه اقتصادی برای عده ای، افزایش ناکامی اجتماعی را در پی می آورد. در جوامع سنتی ای که این شکاف بـیش از حـد نـباشد، ممکن است فرصت هایی برای تحرک اجتماعی و اقتصادی افراد فراهم شود و بـدین طـریق امکان کاهش ناکامی ها وجود خواهد داشت.

برای مثال در بعضی از جوامع، با مهاجرت افراد از روستا به شـهر (تـحرک افـقی) و با تحرک شغلی و درآمدی برای شهرنشینان تا حدودی جلوی بحران ها گرفته مـی شـود، امـا اگر فرصت چنین تحرک هایی فراهم نباشد، کسانی که به ناکامی گرفتار شده اند، بـه مـشارکت سـیاسی روی می آورند.

به عبارت دیگر ناکامی اجتماعی، توقعات و انتظارات را نسبت به حکومت افزایش داده و این بـاعث مـی شود که افراد برای تامین این خواسته ها، دامنه مشارکت سیاسی را گسترده تر کنند. در حـالی که این مـسأله به نهادینه شدن سیاسی جامعه بستگی دارد که اگر میزان نهادمندی سیاسی بالا باشد، این درخواست هـا از کانـالهای قانونی بیان می شود و در درون سیستم سیاسی، جمع شده یا تعدیل می گردند.

به عـبارت دیگـر درحد بـازی در درون سیستم محدود می مانند. اما اگر چنین کانالهای مشروعی وجود نداشته باشد و شکاف بین مـشارکت سـیاسی و سطح نهادینگی سیاسی زیاد باشد، این تقاضای مشارکت به خشوت و بی ثباتی منجر مـی شـود. در واقـع ناکامی اجتماعی منجر به مشارکت سیاسی و مشارکت سیاسی در صورت فقدان نهادها و احزاب قدرتمند در جامعه، بـاعث بـی ثـباتی سیاسی می گردد.

در نتیجه در جوامعی که سطح نهادینگی سیاسی نسبت به مشارکت سـیاسی بـالاتر باشد (جوامع مدنی)، این گونه جوامع در مقابل بحرانهای سیاسی مقاومتر خواهند بود. بنابراین احزاب و نهادهای سیاسی مـی تـوانند تا حدود زیادی از بی ثباتی سیاسی جلوگیری نمایند. منظور از نهادینه شدن فرایندی اسـت که از طـریق آن، سازمانها و رویه ها ارزش و ثبات می یابند. تطبیق پذیری، پیچـیدگی، اسـتقلال و انـسجام از جمله معیارهای نهادینگی می باشند.

نکته دیگـری که در بـاب نقش احزاب در مشارکت سیاسی حائز اهمیت است این مطلب است که وجود یک مجلس منتخب بـدون وجـود احزاب در جامعه، نمی تواند نـشانه ای از تـوسعه سیاسی و دمـوکراسی بـه شـمار آید. در واقع انتخابات بدون احزاب، وضع مـوجود جـوامع را تهدید می کند و بدین طریق انتخابات آلت دست محافظه کاران قرار می گیرد تـا بـه ساختار و رهبری سنتی، مشروعیت مردمی صـوری بدهند.

این درحالی است که درانـتخاباتی که هـمراه با احزاب برگزار می شـود، سـازوکاری برای بسیج سیاسی در یک چارچوب نهادی فراهم می شود. احزاب سیاسی مانع از انحراف مـشارکت سـیاسی به سمت راه‌های ناهنجار شـده و آن را بـه طـرف انتخابات کانالیزه مـی کنـند. از این رو هرچه احزاب سـیاسی شـرکت کننده در انتخابات نیرومندتر باشند، آرای بیشتری کسب می شود.

در یک نظام سیاسی در حال نوسازی و توسعه سـیاسی، ثـبات سیاسی به توانایی احزاب سیاسی بـستگی دارد، و یک حـزب در صورتی تـوانایی دارد که از پشـتیبانی نـهادینه شده مردم برخوردار باشد.

بـنابراین، توانایی بیانگر میزان پشتیبانی مردم و سطح نهادینه شدن آن می باشد. یک حزب سیاسی در صورتی دارای قدرت نهادی اسـت که پس از کنـار رفتن یا فوت بنیانگذار یا رهبر فرهمند آن، بتواند هـمچنان بـه بـقا و قـدرت خـود ادامه دهد. بـعد دیگـر توانایی نهادی احزاب، بستگی به این دارد که فعالان سیاسی و مسئوولان حزبی، چه اندازه خود را وقف حـزب مـی کنـند، و یا اینکه برعکس تا چه حد از حزب بـه عـنوان ابـزاری در جـهت اهـداف خـود استفاده می کنند.

 

2- نقش احزاب در ایجاد مشروعیت

مراحل اولیه توسعه حزب تقریبا همیشه با مساله مشروعیت بخشیدن به اقتدار همراه است. اولین وظیفه حکومت حزبی در کشوری که اقتدار سلطنتی، الیگـارشی اریستوکراتیک، بوروکراسی استعماری یا یک حکومت نظامی را کنار زده، این است که برای کسب پشتیبانی مردمی جهت حکومت و نظام حکومتی جدید، مبانی مشروعیت دهنده جدیدی پیدا کند.

اگر حکومت‌های استعماری، حاکمیت خود را بر مبنای کارآیی و نظم تـوجیه مـی کنند، و اقتدار سلطنتی، این کار را بر اسا س مذهب و طول عمر می کند و حکومت نظامی بر مبنای شجاعت یا فرهمندی رهبران خود انجام می دهد، یک حکومت حزبی در پی توجیه و تقدیس خود همچون یک حکومت مردمی اسـت.

مـراحل اولیه برای نظام‌های حکومتی جدید بسیار مساله ساز است، زیرا تعداد مشارکت کنندگان و شمار افرادی که باید قواعد مشارکت سیاسی را بیاموزند، بسیار بیشتر از نظام های سـیاسی دیگـر است.

بنابراین، مشکل بیش از آن که به خـاطر تـحولات سریع اقتصادی و اجتماعی باشد، به خاطر آن است که ایجاد نظام سیاسی جدید، الگوهای مشارکت سیاسی جدید را نیز به همراه می آورد. در نتیجه اگر رهبران کشـور نـتوانند با تکیه بر نـهادهای سـیاسی مدرن (احزاب) موج پشتیبانی های مردمی را در کانا ل نهادهای مناسب قرار دهند و سازوکاری نهادی برای تضمین تداوم ان پیدا کنند، ممکن است این موج پشتیبانی به همان سرعتی که موج گرفته، به همان سرعت نیز فـروکش کنـد.

این امر به ویژه در مواردی بیشتر اتفاق می افتد که رهبر فرهمند جامعه فوت کند و یا جامعه با مشکلات متعدد اقتصادی و اجتماعی که خاص جوامع انقلابی و در حال گذار است، روبرو شود. در این گونه موارد حـزب مـی تواند بـا پذیرش چارچوب‌ها و نهادهای قانونی و فعالیت در آن چارچوب‌ها و نهادها، مشروعیت را از شخص رهبر و حتی حزب به کل نظام سیاسی منتقل کنـد.

 

3- نقش احزاب در وحدت و انسجام ملی

یکپارچگی ملی دلالت بر توانایی دولت بـرای کـنترل سـرزمین تحت حاکمیت خود و همچنین مجموعه ای از رفتارهای مردم نسبت به کشور یا ملت دارد که معمولا تحت عنوان وفـاداری، اتـحاد، ارجحیت دادن ملاحظات ملی نسبت به ملاحظات محلی یا فرقه ای خوانده می شود.

در جـوامع در حـا ل تـوسعه بر اثر نوسازی، تحولات اجتماعی و اقتصادی باعث تزلزل علایق و پیوندهای سنتی و در واقع سست شدن اقـتدار سنتی می گردد. در واقع جنگی بین سنت ها و ارزش های جدید در می گیرد، به گـونه ای که ارزش های جدید، مـبانی سـنتی همبستگی و اقتدار را به ستیزه می خوانند و این زمانی پدید می آید که هنوز مهارت ها، انگیزها و امکانات جدید پدید نیامده اند و همبستگی‌های جدید شکل نگرفته اند.

فروریختن نهادهای سنتی، ممکن است آشـفتگی روانی و ناهنجاری به بار آورد، اما در صورت وجود بسترهای سیاسی مناسب همراه با نهادهای سیاسی، احتمال بروز ناآرامی کمتر می شود.

در کل گرچه ممکن است در کشورهای در حا ل توسعه، در گام های اولیه، احزاب نـقشی ویـرانگر و تفرقه افکن داشته باشند و به صورت جناح ها و باندها و دسته بندی ها ظاهر شوند، اما همین که به صورت احزاب نیرومندی توسعه یافتند، به شیرازه ای توانا برای پیوند یک گروه اجتماعی بـه گـروه های اجتماعی دیگر تبدیل می شوند و بنیاد جدیدی را برای وفاداری و هویت ملی پی می ریزند که گسترده تر و فراگیرتر از گروه بندی‌ها و دسته بندی های محلی است.

احزاب قادرند با ایجاد کانال هایی ارتباطی، مـیان گـروه های غیر مرتبط و احیانا متخاصم و وارد کردن آنها در مجموعه ای از روابط متقابل و به هم پیوسته (کاری که از دست دولتها بر نمی آید) از هم گسیختگی اجتماعی را کاهش داده و بدین طریق یکپارچگی ملی را تـضمین کـنند. در کـل ترکیب گروه بندی های عمودی و افـقی مـتفرق و احـیانا متخاصم، ماموریت حساسی است که عمدتا از عهده احزاب بر می آید.

احزاب همچنین می توانند به عنوان ابزاری نهادی، در پر کردن شـکاف بـین شـهر و روستا عمل کنند و سرانجام این که در دو بعد مـی تـوانند به ایجاد انسجام و وحدت ملی کمک نمایند: اول با عرضه نهادها و آرمانهایی که برای کل مردم یک جامعه ارزش و جذابیت داشـته بـاشد و آنـها را به دور یک محور گرد آورده و وحدت ببخشد.

دوم کمک به یافتن و ایـجاد آن ترتیبات نهادی که مذاکره و کانال های ارتباطی نامحدود را تشویق کرده و از این طریق، رهبران سیاسی و نمایندگان منافع متفاوت را بر سـر جـای خـود نگه دارند و روند تجمع و بیان منافع متضاد را تسهیل کنند.

 

4- نقش احـزاب در مـدیریت منازعات

نقش حزب در مدیریت منازعه، به عوامل و متغیرهای زیادی بستگی دارد؛ برای مثال ممکن است شکاف های اجـتماعی مـوجود در یـک جامعه آن چنان بنیادی و شدید باشد که مصالحه آمیز کردن و از پنهان به آشـکار در آوردن مـنازعات بـرای حزب، بسیار مشکل شود.

گرچه شکاف های اقتصادی و اجتماعی نقش بسزایی در بی ثبات جامعه دارنـد، در عـین حـال شکاف های ایدئولوژیک و بحران های هویتی، بیشتر احزاب را رقیب یکدیگر کرده و ضد سیستم می سازند. بـر ایـن اساس می توان گفت که احزاب ایدئولوژیک، کمتر از احزاب پراگماتیک قادر به مـدیریت مـوثر مـنازعات هستند. گرچه این قاعده مطلق نیست.

از دیگر عوامل مهم در چگونگی مدیریت منازعه احزاب، کـیفیت رهـبری حزب سیاسی و یا به بیانی دقیق تر، مهارت های رهبری حزب است. برای درک و فـهم تـاثیرات اجتماعی حزب بر مدیریت منازعه، داشتن اطلاعاتی در مورد شیوه رهبری، میزان تحمل سیاسی، میزان اعـتماد و درجـه توانایی در ارزیابی واقعی از رفتار دیگران، بسیار اساسی است .

سابقه و تجربه رهبری حـزب در بـرخورد بـا منازعات نیز امری مهم است. در کل در کشورهایی که سابقه استبدادی دیرین، کودتا، منازعات زیاد در گـذشته، اعـدام، بـازداشتهای وسیع سیاسی، جنبش های زیرزمینی و. . . دارند، شکل گیری احزاب گامی در جهت دموکراسی و حـل مـنازعات به شیوه مسالمت آمیز می باشد.

میزان انطباق پذیری حزب از دیگر عوامل تاثیرگذار بر مدیریت مـنازعه اسـت. هر چه حزبی بازتر باشد، آسیب پذیری زیادتری در برابر منازعات داخلی خـواهد داشـت، اما در عین حا ل، همین احزاب، با نـفوذ در سـطوح مـختلف محلی و منطقه ای و پذیرش اقلیت های قومی و نخبگان مـخالف، امـکان ایجاد رضایت مندی برای گروه های مختلف و همچنین ایجاد فرصت هایی برای حل مجادلات در پایـین تـرین سطح سیستم را فراهم می کـنند.

هـر قدر کـه مـجادلات در سـطح محلی و واحدهای محلی حزب حل شـود، مـیزان باری که برای حل مجادلات به حزب ملی و حکومت ملی وارد می شـود، کـاهش می یابد.

به طور کلی احـزاب از دو طریق می توانند بـا دخـالت در مدیریت منازعات، اختلافات را حل کـرده، افـراد و گروه های مختلف قدرت جو را به مسیر مسالمت آمیزی هدایت نمایند: اول از طریق جمع کـردن مـدعیان و نمایندگان منافع مختلف و متضاد در درون حـزب، و قـانع کـردن آنان به پی گـیری اهـداف و منافع خود براساس مـنافع جـمعی و از مجرای یک کانال نهادی.

دوم از طریق تنظیم قواعد عملی برای حل مساله جانشینی رهبری کـشور، و یـا اجازه فعالیت دادن به قواعد عـملی مـوجود و فراهم سـازی زمـینه بـرای دست به دست شـدن قدرت و همچنین تنظیم یا پذیرش و اجرای قواعدی برای تامین و تحقق مسالمت آمیز اهداف و منافع گـروههای قـدرتمند خارج از حزب، مانند احزاب رقیب.

 

5- نـقش احـزاب در جـامعه پذیـری سـیاسی

هر سیستم سـیاسی بـرای تضمین، بقا و ادامه موثر کارکرد خود، ناگزیر است که ارزش های سیاسی و همچنین هنجارهایی را تحت عنوان قـاعده بـازی پی بـریزد و به تازه واردان انتقال دهد. این تازه واردان مـعمولا دو دسـته انـد: یـک دسـته آنـهایی که در کشور به دنیا آمده و رشد می کنند، و دسته دیگر مهاجرانی که از خارج وارد سیستم می شوند. در هر دو مورد، افراد باید ارزش ها و هنجارهای سیاسی را بیاموزند و آنها را درونی سـازند، چراکه در غیر این صورت بی نظمی به وجود خواهد آمد.

احزاب صرف نظر از نوع، نه فقط ابزاری برای جمع شدن نخبگان، بلکه مهمتر از آن ابزاری هستند برای جامعه پذیری و آمـوزش سـیاسی که به عادات و رفتارها نسبت به حکومت شکل می دهند. جامعه پذیری سیاسی برای یک نظام سیاسی از سه لحاظ حائز اهمیت فراوان است: اول اینکه از نظر یک حکومت، می تـوان جـامعه پذیری سیاسی موثر را به مثابه جانشنی برای اجبار به صورت ابزار حفظ روابط قدرت طبقه حاکم به کار برد.

دوم اینکه جامعه پذیری سـیاسی مـوثر را می توان به مثابه ابـزار بـسیج توده ها برای تأمین هدفهای خاص طبقه حاکم به کار برد که در غیر این صورت تأمین آنها مشکل می بود. سومین کارویژه جامعه پذیـری سـیاسی برای یک نظام سـیاسی ایـن است که علاوه بر حفظ روابط طبقاتی خاص، خود باز تولیدی از این روابط است و در راه تثبیت و تحکیم آن می کوشد. (عالم 1379، 119-117)

جامعه پذیری سیاسی در مورد کشورهای در حا ل نوسازی که در آنها فاصله نسلها زیـاد اسـت اهمیت فراوانی دارد.

 

توسعه سیاسی در ایران؛ چالش‌ها و راهکارها

جامعه ایران با وجود داشتن قابلیت های سیاسی بسیاری برای نیل به توسعه با موانع و خطراتی جدی در قبال پدیده توسعه سیاسی نیز مـواجه اسـت. ماهیت رانـتیری دولت یکی از مهمترین چالش‌ها فرا روی احزاب و توسعه سیاسی در ایران است. تمرکز قدرت و ثروت در دست دولت موجب آن شده است که آزادی عمل گـروه‌های مختلف جامعه مدنی تحت الشعاع قدرت و ثروت دولت قرار گیرد.

این خصوصیت سـبب هـمنوایی احـزاب سیاسی با سیاستهای متخذه دولت در حوزه های مختلف سیاسی و اقتصادی، و یا انزوای سیاسی و اقتصادی در صورت اتخاذ سیاست های مـستقل و نـقادانه، می گردد.

ذهنیت منفی ایرانیان نسبت به موضوع تحزب یکی دیگر از چالش های فرا روی احـزاب و تـوسعه سـیاسی در ایران است، البته پس از پیروزی انقلاب اسلامی، با کاهش شکاف بین دولت و ملت و افزایش اعتماد عمومی، مردم نـسبت به احزاب سیاسی جدید تلقی خوبی داشته اند، ولی بعد ها با عنایت بـه عملکردهای نا مطلوب بـرخی از آنـها و بی توجهی احزاب دولت ساخته به مطالبات واقعی مردم، مجددا بدبینی و بی اعتمادی احیا شد و موجب آن گردید که احزاب نتوانند با اقبال عمومی مواجه گردند.

از دیگر موانع فراروی احزاب و توسعه سیاسی در ایران روابط خـصمانه و حذفی احزاب سیاسی با رقبای انتخاباتی خود پس از دستیابی به قدرت می باشد. این امر موجب به هدر رفتن منابع، بی توجهی نسبت به حل معضلات اصلی جامعه و در نتیجه کاهش اعتماد عمومی بـه گـروهها و احزاب موجود می گردد.

یکی دیگر از چالش های فراروی توسعه سیاسی در ایران چند پارگی های جامعه ایران است. به نظر می رسد که از نظر توسعه سیاسی، مهمترین شکاف های جامعه ایران، شکاف های تـمدنی یـا فرهنگی باشد؛ یعنی تمدن و فرهنگ فعلی ایران از ترکیب شدن سه لایه تمدن و فرهنگ اسلامی، غربی و باستانی پدید آمده است. و در فرآیند توسعه سیاسی همواره این سه لایه فرهنگی در تعارض بـا یـکدیگر قرار می گیرند.

از دیگر چالش های فراروی توسعه سیاسی در ایران ایدئولوژی و فرهنگ سیاسی گروه حاکم است، چرا که به نظر می رسد در ایران هیات حاکمه یا مردم سیاست را بیشتر بـه مـعنای چـگونگی از میدان به در بردن رقبا و مـخالفان مـی دانـند تا به معنای چگونگی جلب همکاری و ایجاد آشتی و سازش برای حسن اداره امور جامعه. و این نوع نگرش به این دلیل است کـه فـرهنگ سـیاسی یا ایدئولوژی گروه حاکمه در ایران معاصر به طـور کـلی، چندان در معرض گرایش های نوین قرار نگرفته و تحول نیافته است.

بدبینی و شک نسبت به حزب و فعالیت های حزبی عملا یکی دیـگر از مـوانع تـوسعه سیاسی در جامعه ایران است. در صورتی که لزوما فعالیت های حزبی تـهدیدگر ثبات سیاسی و اجتماعی جامعه نیست؛ بلکه بسته به فضای حاکم بر یک جامعه یا دوره خاص و ساختار حزب و مـتغیرهای مـوثر در سـاخت سیاسی احزاب، ممکن است ما شاهد توالی های منفی با شیم یـا نـباشیم.

هرچه نظام حزبی در یک جامعه قویتر باشد، این امر نشانگر درجه بالاتری از توسعه یافتگی است. و حـقیقتا تـوسعه سـیاسی بدون احزاب قابل تصور نیست. در جامعه امروز ایران احزاب و نهادهای جامعه مـدنی آنـطور کـه باید و شاید نهادینه نشده اند و این یکی از موانع توسعه سیاسی درایران است، چرا کـه یـکی از مـولفه های اساسی برای وجود توسعه سیاسی در یک جامعه وجود احزاب نیرومند و جامعه مدنی اسـت در حـالی که این امر در جامعه ایران محقق نشده است.

 

راهکارها

در ایران، به رغم وجـود ذخـیره هـای فراوان برای الگو برداری در زمینه ارتقای تامل و تحمل سیاسی (چون فرهنگ ذخیره دینی)، تـامل و تـحمل سیاسی چندان بالا نیست و بیشتر مردم با اندک انتقاد از کوره در می روند و بـه مـنازعه مـی پردازند. در چنین وضعی، دولت نمی تواند فریاد ضرورت مداراگری سیاسی سر دهد.

به همین جهت هـرگاه هـمه بپذیرند که توسعه، معلول دو مقوله اصلاح گری حکومتی و مردمی است، هیچ کـس در پی مـقصر نـشان دادن دیگری و عذر تقصیر از خوش برنمی آید، بلکه همگان به تلاش مضاعف برای اصلاح خویش کـه مـقدمه اصـلاح اجتماعی است بر می آیند. نیل به این مرحله اگر چه دشـوار و شـاید به یک فرآیند فرهنگی زمان بر محتاج است، ولی بی شک در نیل به مقصود توسعه راهی اسـت پر نـتیجه.

شاید بتوان از نظر تئوریک و آکادمیک، توسعه سیاسی را تنها معبر نیل به تـوسعه اقـتصادی و فرهنگی دانست اما در عمل و حوزه پراگماتیک تـحقق آن مـسبوق به سابقه ای تاریخی نیست و حتی در ایران دوره سـید محمد خاتمی هم بی نتیجه ماند، نادرستی این اندیشه، آنجاست که توسعه را امـری هـمه جانبه نمی دانند.

همه جـانبه دیـدن توسعه مـستلزم تـلاش و تـوسعه بخشی به همه ابعاد اجتماعی اسـت نـه توسعه سیاسی تنها. به عبارت دیگر برای رسیدن به توسعه سیاسی نـیازمند تـوسعه اقتصادی و فرهنگی همزمان با توسعه سـیاسی هستیم.

بهتر است بـه جـای تقدم بخشیدن به توسعه سـیاسی، فـقط آن را به صورت مقطعی و زمانی، اولویت ببخشیم؛ به این معنا که اگر بپذیرم یـا ثـابت کنیم که کشوری، مشکل چـندانی در حـوزه اقـتصاد و فرهنگ ندارد و تـنها از لحـاظ مولفه ها و نیازهای سـیاسی عـقب افتاده است، می توان به منظور رفع لنگی عقب ماندگی های سیاسی، آن را برای مدتی و تـا رفـع لنگی، اولویت بخشید و بیشتر به آن پرداخـت. پس از جـبران کمبود یـا عـقب مـاندگی سیاسی، باید همپای تـوسعه فرهنگی و اقتصادی توسعه سیاسی را ارج نهاد. در غیر این صورت کشور به علت توسعه نیافتگی همه جـانبه ، هـمواره با چالش مواجه است.

دست یـابی بـه تـوسعه سـیاسی بـه عنوان بخشی از تـوسعه هـمه جانبه و پایدار، لزوما یک مسیر غربی را نمی طلبد، گرچه در این زمینه یکی از تجربه های شاخص بـشر، آن چـیزی اسـت که در غرب اتفاق افتاده، ولی ملت های غـیر غـربی، نـیازهای خـاص خـود را دارنـد و لذا این نیازها، همان نیازهای جامعه غربی نیست که کپی الگوی توسعه غرب بتواند آنان را نیز، به اوج ببرد و توسعه را به آنان ارزانی کند، البته نباید به تجربه غـربی در توسعه سیاسی، اقتصادی و. . . بی توجه بود، بلکه آن تجربه اتفاق افتاده، می تواند در حد و اندازه یک تجربه و نه بیش از آن، به کار آید.

به علاوه این تجربه پیش آمده، بیش از آنکه بـه غـرب تعلق داشته باشد، به بشریت تعلق دارد، از این رو به کار گیری آن حقی را برای غرب پدید نمی آورد، اما باید توجه داشت و کوشید، تجربه غربی توسعه سیاسی یا اقتصادی را با نیازهای درونـی درآمـیخت و از برآیند آن، راهی به توسعه سیاسی و اقتصادی یافت.

وجود احزاب سازمان یافته و جامعه مدنی قوی که حائل و رابط بین مردم و دولت باشد یکی از ضروریات وجـود تـوسعه سیاسی است، و باید برای نـیل بـه توسعه سیاسی در ایران اقدام به ایجاد احزاب سازمان یافته نمود و تا زمانی که جامعه مدنی نیرومند و مستقل از دولت و احزاب سازمان یافته در ایران شکل نگیرند توسعه سـیاسی بـه معنی واقعی اتفاق نـخواهد افـتاد.

 

نتیجه گیری

توسعه سیاسی یکی از مسائلی است که امروزه در کشور ما مطرح است و یکی از مولفه های اساسی توسعه سیاسی احزاب هستند که با کارکردهای خود به حفظ و تثبیت نظام سـیاسی کـمک می کنند.

با وجود سابقه نسبتا طولانی احزاب در ایران روند توسعه سیاسی در ایران ناکام مانده است و احزاب نتوانستند کارکردهای خود را به خوبی انجام دهند و این امر یکی از موانع موثر در وقـوع تـوسعه سیاسی در ایـران بوده است.

برای نیل به توسعه سیاسی در ایران وجود احزاب سیاسی سازمان یافته و نیرومند لازم و ضروری می نـماید و هم‌پای توسعه سیاسی باید احزاب هم توسعه یابند و توسعه سیاسی بـدون احـزاب قـابل تصور و امکان پذیر نیست./701/241/ح

 

کاظم محدثی

 

 

منابع:

ابوالحمد، عبدالحمید،  مبانی سیاست ، تهران ، نشر تـوس،1368  

تربتی سنجابی، محمود، قـربانیان بـاور و احزاب سیاسی، تهران، نشر آسیا،1375

عالم، عبدالرحمان، مبانی علم سیاست، تهران، نشر نی، 1379

مدیر شانه چی، محسن،  احزاب سیاسی ایران ، با مطالعه موردی نیروی سوم و جامعه سوسیالیستها، تهران، موسسه خدماتی فـرهنگی رسا،1375

مدنی، جلال الدین،  تاریخ سیاسی معاصر ایران، دفتر انتشارات اسلامی قم، 1361

مرتجی، حجت،  جناحهای سیاسی در ایران امروز. با مقدمه صادق زیبا کلام، تهران، انتشارات نقش و نگار،1378

نقیب زاده، احمد،  احزاب و توسعه سـیاسی در ایـران، کتابنامه علوم اجتماعی، خرداد و تیر79

هانتیگتون، ساموئل، سامان سیاسی در جوامع دستخوش دگرگونی، ترجمه محسن ثلاثی، تهران، نشرعلم، 1370

هرسیج، حسین،  فراز و فرود فعالیتهای حزبی در ایران پس از پیروزی انقلاب اسلامی، فصلنامه انقلاب اسلامی، شـماره هـفتم و هشتم، 1380

ارسال نظر
نام:
ایمیل:
* نظر:
آخرین اخبار
اوقات شرعی
۲۸ / ۰۱ /۱۴۰۳
قم
اذان صبح
۰۵:۰۳:۵۹
طلوع افتاب
۰۶:۳۲:۵۳
اذان ظهر
۱۳:۰۶:۴۰
غروب آفتاب
۱۹:۳۹:۴۸
اذان مغرب
۱۹:۵۷:۱۴