به گزارش خبرنگار وسائل، نشست سبک زندگی بر مدار ولایت با حضور طلاب و مبلغین حوزه علمیه و فعالان فرهنگی، یکم و دوم آذر ماه به همت مرکز اشاعه اندیشه اسلامی و دفتر تبلیغات اسلامی خراسان رضوی در پنج نشست برگزار شد.
در نشست نخست حجت الاسلام اسماعیل فخریان، مدیر طرح سراسری تبیین منظومه فکری مقام معظم رهبری با موضوع «انقلاب اسلامی و تحول در سبک زندگی، چالشهای تمدنی اسلام و غرب در حوزه سبک زندگی» به ارائه بحث پرداخت که گزارش آن پیشتر منتشر شد.
آنچه در ادامه می خوانید گزارش نشست دوم از این سلسله نشست ها است. موضوع این نشست «نقد و تحلیل سبک زندگی غربی، ارائه مدلهای کاربردی در سبک زندگی اسلامی» بود که از سوی حجت الاسلام روح الله صدوق مطرح شد؛ مشروح سخنان ایشان تقدیم خوانندگان محترم میشود:
توصیف وضعیت اجتماعی/ دسته بندی کلان از اوصاف انسان
انسان یکسری قوا دارد که شامل قوای حسی و چشایی و بویایی و بینایی است که کار آنها ارتباط با خارج از خودشان است و قوه دیگر سنجش است که عقل است و در ترازو میگذارد و میسنجد و در عین حال قوه روحی وجود دارد؛ از طرفی اختیار قوه اراده انسان است که گزینش میکند به کدام سمت حرکت کند و از عقل وحس و روح کمک میگیرد.
اما اختیار و ایمان مشخص میکند که چطور اینها را باید استفاده کرد؛ این قوهها سرباز اختیار هستند که اگر به اوصاف اجتماعی ربط داده شوند ناظر به سیاست و فرهنگ و اقتصاد است که وقتی اقتصاد را به قوای حسی وصل کنید و فرهنگ را به قدرت سنجش عقلانی و سیاست را به جریان حب و بغضها و دوست داشتنها و تنفرها نسبت دهید و کار روح مسئله اش جریان دوست داشتنها و نداشتنها است و همه اینها جنود ایمان و اختیار هستند که میتواند جهت اسلامی یا کفر پیدا کند.
در این اجزا نمیتوانید همه را یکسان را توضیح دهید چراکه اختلاف بین اجزا وجود دارد و حالا اگر کسی جامعه اش به این سمت بود که به صورت مداوم قوای حسی تکامل پیدا کند و جامعه و فرد فقط همین هم و غم را داشته باشند به این معنا است که توسعه شهوات حسی برای آنها محور باشد و اختیار به آنها جهت دهد. اگر توسعه حالات روحی شما برای حب و بغض معیار باشد اینجا یک دین تعریف شود که غیر از دینی است که برای توسعه حواس معیار باشد.
پس مجموعه فرهنگ و سیاست و اقتصاد ابعاد جامعه است با توجه به سمهم تأثیر نسبت هایش که در چه نسبتی وجود داشته باشد که اگر اینگونه باشد که بخواهیم ابزاری درست شود که شهوات حسی توسعه پیدا کند برای این امر عقلانیت لازم است، اما این عقلانیت برای ایجاد ابزارهای توسعه شهوات و لذات حسی است.
بدین شکل فرهنگ در خدمت اقتصاد قرار میگیرد و در جامعه سفارشی که به مراکز تحقیقاتی داده میشود که چه چیزی را تحقیق کنید و چه نتیجهای بگیرید سفارش از دستگاه اقتصادی است و دستگاه اقتصادی نیاز توسعهای و تکاملی را تعریف میکند تا مرحله بعدی ابزار تکنولوژی را تولید کند.
در قدم سوم نیاز دارد تا افکار عمومی را به سمت سیستمی که چیده شده است هدایت شود و لذا مشارکت عموم را به این تعریف میکند که چه دولتی میتواند شما را به رفاه مادی بیشتر برساند و مشارکت آراء را تابع مجموعهای که تبیین میکند تعریف میشود.
غرض تمدن اسلامی توسعه رفاه نیست
اما در نظام اسلامی گفته میشود که ما میخواهیم محبت به ساحت مقدس امام را افزایش داده و بغض نسبت به دشمنان توسعه پیدا کند و اگر قرار است روح بزرگ شود چطور با دشمن درگیر شود؟ و محبت امام میتواند متکامل شود و ثابت نیست؛ لذا فرهنگ را تبدیل به عقلانیت کند و آن جریان حب و بغض را به سمت خدای متعال سوق دهد.
در قدم سوم یک نیازهای مادی نیز دارد که مرتفع میشود که اگر مبادرت به تولید کالای اقتصادی دارد برای این است که محبت در جامعه افزایش یابد در عین حال غرض تمدن اسلامی توسعه رفاه نیست که اگر توسعه محبت اتفاق بیفتد توسعه رفاه هم اتفاق میافتد واز طرفی ناهنجاریهای حاصل این درگیری است که نه مطلقا غربی و اسلامی نیست چراکه در اقتصاد باقی ماندید و تبدیل به علم نکرده اید.
در این صورت انقلاب اقتصادی هم نمیتوانید انجام دهید؛ وقتی تبدیل به علم نشود قدرت تفاهم جامعه را کم میکند و قدرت درگیری با کفر را نیز کم میکند و حتی نظام که جهت دارد تابع این امر میشود که اگر نظم اقتصادی نباشد هرج و مرج میشود در عین حال اگر نظم سیاسی نباشد باز نظام پابرجاست و هرج و مرج صورت نمیگیرد.
اگر فلسفه جامعه در رفع نیازهای مادی معنی شود سپس بقیه نظام براساس آن چیده میشود و لذا هنر را تابع این سیستم تعریف میکند که چگونه زیباشناسی را در جهت میل به قدم بعدی یعنی شهوت چشایی ایجاد کند و برای او فیلم و شعر و موسیقی ایجاد میکند.
بنابراین جهت را در همه موضوعات اجتماعی ناظر می بینیم و بر این اساس به نظر میرسد که تولید تکنولوژی هم متناسب با این نظام است و ابزاری از لحاظ سخت افزاری تولید میشود که توسعه شهوت چگونه اتفاق بیفتد که اگر اصل نسبت در وحدت کل مورد توجه قرار گرفت در اجزا نیز همین نسبتها باید مورد توجه قرار گیرد و به همین دلیل است که اگر عدل و ظلم را نتوانیم دارای شاخص کمی کنیم قدرت سنجش آن را نداریم.
مقایسه سبک زندگی
حوزههای علمیه با منطق صوری اگر نتواند حرکت را توصیف کند لذا جامعه را دارای حرکت نمیبیند و تصورش از جامعه کثرت کمی افراد است که تشکیل دهنده جامعه است که افراد کنار یکدیگر قرار بگیرند و لشگر و مدرسه شوند که توصیف آنها از جامعه فردی است.
اگرهر فردی واجبات را انجام داد و محرمات را ترک کرد و همه افراد این کار را انجام دهند جامعه اسلامی میشود، ولی اینکه افراد چه رابطه و ساختاری با یکدیگر ایجاد کنند، تعریف نشده است و یا اینکه چه تکنولوژی را ایجاد کنند اینها مورد نظر نیست.
اگر به این روش تلقی از سبک زندگی تعریف شود پاسخ این است که در این تعریف مراقبت اخلاقی در عبادات و رابطه با همسر و سبک زندگی را حتی فردی تعریف میکند.
فضای دوم ادبیات تخصصی دانشگاه است که تلقی از سبک زندگی است، اما سبک زندگی را یکسری مهارتهایی میداند که فرد در ارتباطات اجتماعی خودش به چگونگی رشد کردن میرسد و مسؤولیت به عنوان فرد را محقق کند که این تعریف دانشگاهی از سبک زندگی، همان سبک زندگی غربی است.
منظور از سبک زندگی اسلامی
اما مراد ما از سبک زندگی براساس سخنان رهبر معظم انقلاب این است که تمدن دارای دو بعد سخت افزاری ونرم افزاری است و منظور ما از سبک زندگی همین بعد نرم افزاری است؛ سه متغیر اصلی سیاست، مولویت، مدیریت و مشارکت سازی تقسیمات سیاست است را شامل میشود.
وقتی میخواستند جامعه را از موضع سیاست به وحدت برسانند کسی که قدرت بیشتری داشته است روند مدیریت او آنگونه بوده که امر کنند. قبل از رنسانس سلطنت بوده است و توبیخ و تشویق این بوده که چه میزان به حرف او گوش شود؛ بعد از رنساس گفتند قدرت، تولید و توزیع و مصرف یک طرفه نیست و از بالا به پایین نیست و مردم هم باید در تولید قدرت نقش داشته باشند و چگونگی مشارکت و نظارت را برای آن ابزار و مکانیزیم و ساختار درست کردند.
اما سطح بعد این است که حادثهای را برای جامعه بین الملل طراحی کند و آنها را منفعل از این مدیریت سازد که این همان کاری است که آمریکا از ابتدای انقلاب، با انقلاب اسلامی رفتار میکند و حاکم بر مشارکت عمل میکند.
متغیر اصلی قبل از رنسانس مولویت و بعد از آن مشارکت و امروز حادثه سازی است و گاه مشارکت و حادثه سازی توأم میشود که وقتی مشارکت است تعریف از مولویت عوض میشود و تعریف قبلی را ندارد و ما میخواهیم از ولایت فقیه با منطق قبل از رنساس دفاع کنیم و می خواهیم بگوییم برگردیم به دوره مولویت و نمی توانیم، ولی فقیه را به عنوان محدث حادثه برای نظام کفر ایجاد کنیم.
از طرفی، ولی فقیه ایجاد کننده حادثه برای نظام کفر است و در سطح بین المللی موضع میگیرد و مدیریت او را عوض میکند و تعریف دموکراسی او را میشکند که در عین حال اگر به تمدن هم برسیم مکرر حادثه درست میکنیم برای دنیا و ما لشکرکشی میکنیم تا آنها را نجات دهیم چراکه سیاست یعنی حساسیتهای اجتماعی برای آن تعلقی که جامعه دارد.
مفاهیم، ساختارها و محصولات فرهنگ
فرهنگ باید بتواند خودش را توصیف کند و اهداف خود را در زیر بناییترین قسمت داشته باشد و برای ساخت این امر نیاز به مفاهیم برای تولید روش دارد که نیاز دارد فلسفه بسازد و باید نظام مفاهیم پیدا کند که مفاهیم و نظام مفاهیم یک سطحی از کاربرد را دارد.
بنابراین مبنای روش بایددعوض شود و از آنجا که فرهنگ عقلانیتی است که سنجش است و بر مفاهیمی استوار است که قرار است ساختارهایی را به ما بدهد که مفاهیم پایه باید قدرت تکثیر در ساختار را داشته باشد و ساختار را تحویل بدهد.
اینجا این پرسش پیش میآید که چرا قوه مقننه، مجریه و قضائیه وجود دارند؛ اینها ساختارهستند و محصولات به شما تولید ساخت تئوریهای محصولات عینی را میدهد.
تأثیر فراوان بخش خصوصی در اقتصاد غربی
در اقتصاد هم دولتی، تعاونی و خصوصی است یا دولتی، وقف و شخصی است در نظام غرب میگوید از آنجا که من میخواهم توسعه شهوت داشته باشم نمیتوانم تمرکز سرمایه نداشته باشم و تمرکز سرمایه را با قوانین شرکت، بانک و برنامه توسعه نهادینه میکند و لذا شرکتهای خصوصی در آن محور میشوند.
برای اغراضی مانند پولشویی و نشان دادن انسان دوستانه ساختار وقفی و تعاونی دارد، اما نسبت بین این ساختار و ساختار خصوصی سهم تأثیر آن به شرکتهای خصوص حاکم است و در قسمت سوم دولت مخارجی دارد چراکه دولت بخش خدمات قسمت شرکتهای خصوص است و وظیفه او دیپلماسی اقتصادی است که چگونه بازار برای مبادلات شرکتهای اقتصادی کشور خود فراهم کند و در عین حال در نظام اسلامی وضعیت برعکس است.
تعریف تمدن/ امامت به معنای ایجاد تمدن است
فساد سیستمی به معنای آن است که مافیا برای فساد درست کنند و سازمانی برای فساد تشکیل شود. آیا این انحصاری که به سیستم داده میشود به معنای فساد سیستمی نیست آیا این فساد سیستمی در جامعه امریکا و انگلیس است؟
در عین حال ما در کشور ناهنجاری داریم وعلت آن ساختاری است که سیستم غربی به ما آن را تحمیل کرده است، اما این موضوع به معنای فساد سیستمی نیست بدان معنا که نظام کارآمد است که در جامعه اسلامی وحدت وجود دارد.
انبیای الهی سعی کردند مردم را حفظ کنند و بگویند تمدن همه ابعاد نیازهای انسان را میپوشاند چراکه توحید درهمه نیازها جاری است و برای این امر ساخت امت زمان بر بوده است در بعثت نبی اکرم(ص) حاکمیت اسلام محقق میشود. حاکمیت به معنای این است که مرزهای جغرافیای وجود دارد و اصل اینکه این مرزها با اسلام باشد این موضوع را ایجاد کرد و قرار است بقیه نیازها را از امام گرفته شود لذا امامت به معنای ایجاد تمدن است یعنی همه نیازمندی حول محور امام تأمین شود.
قرآن و روایات تشریع تمدن است
تأمین همه نیازها به صورت اجتماعی و بر حول محورتعلق به معنای تمدن است ما توسط انبیاء تولید تمدن را شاهد نیستیم و ایجاد تمدن نشده است و حضرت سلیمان تنها نبی است که تمدن را به پا کرده است، اما جبرا این موضع اتفاق افتاده است چراکه در بستر اختیارات بشر نیست.
حضرت سلیمان نمونهای از سوی خداوند است اما جبری است. ما بین تشریع تمدن و تحقق تمدن فرق میگذاریم و برای حفظ اصل حاکمیت سفیر لازم است و اینجا این پرسش پیش میآید که آیا حاکمیت به معنای تمدن است؟
پیامبر 10 سال حکومت داشته و در این مدت ۷۰ جنگ داشته و تثبیت حاکمیت صورت نگرفته و اصل تشریع شده است چراکه قرآن و روایات تشریع تمدن است و چگونگی زندگی کردن است امت و حاکمیت و امام و قانون است، اما تمدن نیست و جامعه به اختیار باید بتواند به تمدن برسد.
در زمان نبی اکرم(ص) ساختارهایی در جامعه آنها وجود داشته که نظام قبیله گرایی است که همه پیرو رئیس قبیله بودند و اساسا اگر تمدن به معنای چشیدن همه نیازمندیها حول امام محقق شده باشد و به ساختارها رسیده باشد چرا منحرف شود؟ در دورانی که میخواهد حاکمیت تثبیت شود ضرورت دارد که دشمنهای خارجی را دفع کنند.
همه نیازمندیها من حول پیامبر اسلام(ص) تحقق پیدا کند و همه اوقات پیامبر(ص) در جنگ بوده است بنابراین این پرسش پیش می آید که زندگی حضرت چگونه در حال ضربه زدن به ساختارهای موجود بوده و این مکتب چگونه تمدن دیگری بوجود آورده است؟ در پاسخ باید بگوییم که اسلام تا دوران امام حسن عسگری ادامه مییابد چراکه فقط نمیتوان به حرف پیامبر اکرم(ص) اکتفا کرد.
برای پایداری تاریخی نیاز به رشد فقاهت است
ما نیاز به پایداری تاریخی داریم و به همین دلیل فقاهت باید رشد کند ما تشریع تمدن داشته ایم، اما تحقق تمدن نداشته ایم ظرفیت بشر در بعثت به حد تشریع تمدن رسید که اگر تمکین میکردند تحقق آن محقق میشد که قبل از بعثت ظرفیت تمدن سازی نبوده است و در عین حال تشریع و تحقق تمدن قبل از بعثت نبوده است.
مبانی روشی تمدن سازی تولید شده است و اگر جامعه دانشگاهی و حوزوی بخواهد در این عرصه ورود کند قدرت مدیریت تحقیقات وجود دارد که این امر به سرمنزل مقصود برسد.
فلسفه قیام معصوم بین این دو طیف توضیح داده میشود
انسان ۲۵۰ ساله رسالت ائمه را ایجاد حکومت اسلامی میداند، اما این امر یک طرف طیف است و لذا حرکت امام بین دو طرف طیف بوده است و اگر آن حرف مطلق شود اشتباه است و طیف دیگر در بستر تاریخ دوران اول تاریخ است که تقیه مقابل کفر است و دوران دوم تقیه مقابل نفاق است که تقیه مقابل کفر برداشته میشود.
اگر امام مواجه شود به اینکه حاکمیت اسلام در حاکمیت کفر منحل میشود و به حاکمیت کفر برمی گردد امام حتی یک نفره باید قیام کند که اگر یار داشته باشد موظف به تشکیل حکومت است پس فلسفه قیام معصوم بین این دو طیف توضیح داده میشود که حضرت علی(ع) علی رغم اینکه سکوت کرد و مردم به او اقبال نکردند، ولی رفتاری در همان زمان از ایشان دیده میشود.
مأمور ابوبکر را در فدک میکشد و این درحالی است که ایشان در اوج انزوا است، اما به خاطر استدلالی که حضرت علی(ع) در کفر ستیزی ایجاد کرده بود که اجازه ندهد که اینها نسبت به حضرت علی(ع) تعرض بشود و حضرت بر این فرهنگ سوار شد و به همین دلیل امپراطوری ایران و روم فرو ریخت و باید این موضوع را مدنظر قرار داد که اصل بحث فلسفه تاریخی عقلانی است.
چرا ولایت مداری محقق نمیشود؟
آیا وجود نبی اکرم(ص) نسبت به وجود امام حسین(ع) و حضرت علی(ع) از لحاظ مدیریت عمل و اجرا و نور تفاوت دارد؟ قطعا نه. اما آیا آن ظلماتی که پیامبر(ص) توانست با آن مقابله کند و فضای حکومت اسلامی را تشکیل بدهد با دوران دیگر ائمه تفاوتهایی دارد؟ آیا باید جامعه جاهلیت از ابتدا ساخته شود چرا بعد از پیامبر(ص) نسبت به، ولی پشت کردند و این را ادامه دادند؟
جامعه و موضوعات اجتماعی غیر از موضوعات فرد به فرد افراد جامعه است و شما در برآورده کردن نیازهای خودتان وابسته هستید چراکه در خلاء زندگی نمیکنید و به همین دلیل باید جامعه را بشناسید و در عین حال همه امورات اجتماعی به ارتباطات وابسته است و کسی که میخواهد مدیریت کند باید حواسش به این ارتباطات باشد از طرفی ولایت فقیه و اوامر رهبری بدون ساخت ابزار اجتماعی و فهم از این ابزار ممتنع است.
این موضوع موانع ساختاری و ابزاری دارد، اما وقتی به حکومت دست یافتیم یکسری روابط جدید نیاز است که در منابع وجود داشته، اما ما استخراج نکرده ایم که در این راستا عقلانیت ابزار روابط اجتماعی است که روشمند رفتارکردن است که تعبیر به عقلانیتی میشود که بتواند ساختارهای اجتماعی و نظام تولید ثروت را تعریف کند.
جریان ولایت اثبات بدون روش محقق نمیشود؟
اگر اصل روش، ضرورت ساخت ابزار و تولید پیدا شد حالا وقتی ابزار و تخصص داریم با غایت ما هماهنگ است یا خیر؟ جریان توحید را میتوان اینجا دید که این ابزارها بتواند شبکه ارتباطی با دیگران داشته باشد در عین حال دو تا بخش داشتیم که اول اینکه آیا روش لازم است آیا نظام ولایت میتواند بدون ساخت ابزار محقق شود؟
نسبت به بحث اضطرار حین عمل که داریم و سیستم را نساختیم، چه کنیم؟ آیا عمل بدون سیستم هست؟ آیا اگر نرم افزاری برای اداره کشور نباشد، اداره میشود؟ اداره حکومت در حال حاضر شخصی نیست چراکه ادارات آموزش و پرورش و وزارت صنعت بدون ابزار نرم افزاری و سخت افزاری نمیشود؛ به همین دلیل جواب این امر ممتنع است.
ضرورت روش و تفاوتها و چگونگی رسیدن مهم است
ما نیاز به روش داریم و میتوان عقلانیت و ابزار را در جامعه درست کرد تا فرمان جاری شود؛ در این راستا حضرت امام راحل دست به انقلاب زده است، بدین معنا که محور تعلق اجتماعی را فهمیده که شاه است و باید به زمین بخورد، در عین حال با توجه به این موضوع آیا شما میدانید چه چیزی باید زمین بخورد که میخواهید حرکت کنید؟/504/0/ح
تهیه و تنظیم: فاطمه ترزفان