به گزارش خبرنگار پایگاه تخصصی فقه حکومتی وسائل، مقوله فرهنگ و امنیت از جمله حوزههایی است که به جرات میتوان ادعا کرد متون دانشگاهی و فاخر درباره آن بسیار تولیدشده است. نقش فرهنگ در سیاستهای امنیتی کشورها، شیوه تأثیرگذاری فرهنگ در تصمیمگیریها و نیز حوزه سیاست خارجی ازجمله مباحثی است که در این کتاب بدان پرداختهشده است.
تحولات اساسی در حوزه مطالعات امنیتی پس از دوران جنگ سرد، پژوهشگران و اساتید حوزه را بر آن داشته است تا به مؤلفههای مهم و تأثیرگذار در نظام بینالملل بپردازند. شناخت نسبت فرهنگ و امنیت از جمله این مباحث است که میتواند نقشی بسیار مهم در درک مناسبات نظام داخلی و بینالمللی داشته باشد. در عین حال میتواند تصمیم گیران و سیاست گذاران را با عرصه جدیدی آشنا سازد که چه بسا تا به امروز همچنان مغفول مانده است.
هرچند ممکن است در مورد میزان دگرگونی در سیاست بینالملل پس از پایان جنگ سرد اغراقشده باشد، ولی بروز تغییرات بنیادین در ماهیت اروپا در این مقطع زمانی غیر قابل انکار بوده است. ما میتوانیم اتحاد مجدد آلمان در سال 1990 را از پسلرزههای پایان جنگ سرد بدانیم، ولی تحولات کنونی در افزایش شمار اعضای ناتو و اتحادیه اروپایی، از دیدگاه جنگ سردی، هیچ کم از اتحاد مجدد دو آلمان ندارد.
دشواریهای فراروی واقع گرایان در زمانی که تغییرات شگرف در سیاست بینالملل در عصر پس از جنگ سرد دست و پنجه نرم میکردند انگیزهای عظیم به مکتب فکری نوظهور سازهانگاری دادند. نحله جدید سازه انگاران خوش خیالیهای اندیشه واقعگرای را متزلزل ساخت. آنچه آنها میخواستند نشان دهند این بود که ساختارهای بینالمللی ای که واقعگرایان، جلوههای مادی جهان قلمداد میکردند، باید به عنوان ایدههای بین الذهانی که تصمیم گیران بینالمللی به آنها شکل میدانند و نظریهپردازان واقعگرا آنها را بازتولید میکردند، موردبازنگری قرار گیرند.
به عبارت دیگر واقعگرایان به بخشی از فرهنگ مسلطی که دیدگاه متمایزی را در مورد سیاست بینالملل در کل و امنیت بینالمللی به طور خاص متجلی ساخت شکل دادند. اما پایان جنگ سرد فرصت ایجاد تغییر در اندیشههای مسلط درزمینهٔ امنیت را که تصمیم گیران بینالمللی به آنها پایبند بودند، فراهم ساخت و در این راستا فرهنگ غالب را متحول ساخت.
با توجه این ارزیابی، اصلاً شگفت انگیز نیست که واقعگرایان به قدری با مشکل روبرو شدند که کوشیدند این فرهنگ نوظهور جدید را بر حسب حقایقی که از فرهنگ جا افتاده قدیمی نشات میگرفتند درک کنند.
این کتاب که پیرامون « فرهنگ و امنیت» تألیف شده و مشتمل بر پنج فصل است.
فصل نخست با عنوان «فرهنگ، استراتژی و امنیت: بازسازی یک رابطه تاریخی» است که نویسنده برای رفع نارساهایی موجود در سازهانگاری از چارچوب و ابزارهای تئوریک تحلیل پیر بوردیو، جامع شناس فرانسوی که فرهنگ را در مرکز چارچوب خود برای فهم کنش اجتماعی قرار داده بهره میگیرد.
در فصل دوم با موضوعیت استراتژیهای فرهنگی، مؤلف بر بنیانهایی که بوردیو ارائه داده است تکیه میکند و نشان میدهد چگونه فرهنگ بعد مهمی از قدرت به شمار میآید و برداشتهای غالب در مورد معنای امنیت تأثیر مینهند.
انضباط صلح دموکراتیک: کانت، لیبرالیسم و قدرت نمادین، موضوع فصل سوم است؛ در این فصل پیامدهای بسیار پردامنه انتخاب این دیدگاه فرهنگی متمایز در مورد قدرت و امنیت را نشان میدهد. ابتدا ویلیامز ارزیابی جدیدی را در مورد رابطه میان اندیشه کانتی و نظریه صلح دموکراتیک ارائه میدهد و تبیین میکند که این رابطه میان اندیشه کانتی و نظریه صلح دموکراتیک ارائه میدهد و تبیین میکند که این رابطه پیچیده تر و جالب تر از آن است که اغلب بدان اذعان میشود.
چارچوبی که وی ارائه میدهد وی را قادر میسازد پیوندهایی را که بین قدرت، شناسایی و هویت در اندیشه کانتی وجود دارد نشان دهد و اهمیت آنها را برای هرگونه فهم در مورد نحوه قوام بخشی فرآیند صلح دموکراتیک به یک اجتماع امن برملا سازد.
در فصل چهارم از اتحاد تا اجتماع امن ارائه گردیده است که نویسنده در این فصل نه تنها ماندگاری ناتو در دنیای پس از جنگ سرد، بلکه به طور خاص تر گسترش آن را مورد توجه قرار میدهد تا کاربست پذیری اندیشههای خود در مورد صلح دموکراتیک و جامعه امن در مقطع کنونی را نشان دهد.
وی نشان میدهد که پایان جنگ سرد نه تنها فرصتی را برای اعضای این اتحاد غربی فراهم ساخت تا هویت خود را بازتعریف کنند بلکه شکل جدیدی از قدرت فرهنگی را برای ناتو پایه ریزی نمود که باعث دگرگونی در هویت دولتهای اروپای شرقی شد. هرچند ویلیامز این بحث را بسط نمیدهد ولی چارچوبی که وی ارائه میدهد میتواند برای کمک به فهم تثبیت و گسترش اتحادیه اروپا نیز به کار آید.
در فصل آخر، مؤلف جنگهای فرهنگی را ضمن اینکه مورد بررسی قرار میدهد اقدام به نتیجه گیری نموده و تبیین میکند که رویکرد وی الزامات بسیار مهمی برای تحلیل سیاست خارجی دارد و میتواند به تبیین نفوذ نومحافظه کاران در تدوین سیاست خارجی آمریکا، به ویژه از زمان آغاز جنگ علیه تروریسم، کمک کند. اما واقع گرایان برجسته آمریکایی در طول این دوران، تلاشهای موفقیتآمیزی برای تبیین تغییر جهتگیری سیاست خارجی آمریکا به ویژه در قبال خاورمیانه که بر اساس آن حمله به عراق با شکست مواجه شد و حمایت کورکورانه از اسرائیل به منافع آمریکا آسیب رسانده و امنیت این کشور (آمریکا) را به خطر انداخته است انجام ندادهاند.
هر چند ویلیامز علت عدم توفیق نومحافظه کاران در سیاست خارجی را مورد بحث قرار میدهد ولی چارچوبی که وی ارائه میدهد میتواند برای تبیین علت ناکامی واقعگرایان در اعمال نفوذ بر سیاست خارجی آمریکا نیز مورد استفاده قرار گیرد. رویکرد خردگرایانه و مادی گرایانه واقعگرایان به بررسی سیاست خارجی و امنیت نمیتواند در قالب فرهنگ حاکم بر آمریکا کاربست پذیر باشد. گرچه واقعگرایان چه بسا این ارزیابی را نمیپذیرند، ولی بیتردید ناگذیرند این استدلال قانعکننده ویلیامز را که پیوندی ناگسستنی میان فرهنگ و امنیت در هر دو عرصه سیاست بینالمللی و ملی وجود دارد موردتوجه قرار دهند.
کتاب « فرهنگ و امنیت» نوشته مایکل سی. ویلیامز با ترجمه روح الله طالبی آرانی و مرتضی نور محمدی توسط انتشارات پژوهشکده مطالعات راهبردی در 356 صفحه در سال 1390 روانه بازار گردید.
120/د