به گزارش وسائل؛ چهاردهمین جلسه درس خارج فقه تربیت آیت الله اعرافی برگزار گردید.
مدیر حوزه های علمیه سراسر کشور در بیان مساله ابراز داشت: در قسم اول که کار آگاهی بخشی و اعلام و تعلیم است، قاعده ارشاد جاهل بود که بیان شد، در فصل دوم کارهای تربیتی و انگیزه بخشی و توانافزایی برای اقدام است، تربیتی به معنای خاص است که در آن بیشتر تعبیر قاعده هدایت و تربیت و امر به معروف و نهی از منکر جریان دارد.
وی در ادامه گفت: در قانون شرعی «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»، «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»، از مصادیق خیرات، تعلیم و تربیت و دستگیری از خلق و آگاهی بخشی به آنها است که باید در آن تسریع گردد، درعینحال میفرمایند که مگر اینکه مشکلی در کار باشد، اینکه احتمال تأثیر داده نشود، حرجی و ضرری باشد، فرد تحمل اینها را نداشته باشد و امثالهم، در این صورت تسریع باید تنظیم شود.
استاد سطوح عالی حوزه در جمع بندی مباحث مطرح شده چنین گفت: یک قاعده عامیه فقهیه داریم که آن اقدامات فوراً ففوراً است، این قاعده یک مصداق مهمی در حوزه تعلیم و تربیت دارد و آن اینکه دیگران را با معارف دین آشنا کن، البته فعلاً این تکلیف استحبابی است، در برخی از جاها حالت الزامی دارد، این استحباب مطلق به عنوان یک قانون، بعضی جاها تقلیل خورده، آنجایی که این اقدام سریع و پرشتابی که انجام میشود، منشأ این است که بر جامعه اثر معکوس بگذارد، یا در سنی است که اگر این اقدام انجام بشود، به طور مثال اختلال شخصیت پیدا میکند، برای اینکه توان و ظرفیت این معارف سنگین را ندارد، در اینجا میفرماید که تسریع نداشته باش.
خلاصه درس گذشته
در جلسه گذشته اشاره شد: وقتی میخواهیم از سیرهها، به طور ویژه از سیرههای قولی استفاده کنیم، سه مشکل وجود دارد که یکی از سه مشکل این است که قصد داریم از جواز به سمت رجحان برویم و مشکل دوم این است که به عنوان اولی میشود اینطور اقدامی را انجام داد و جایز است و مشکل سوم این است که شرایط حافه به آن عمل، یا قول، شرایط زمانی و مکانی و مخاطبی متصل را به فعل یا سیره قولی را الغاء کنیم ولی در هر یک از اینها راه بسته نیست و راهها و شیوههایی را میشود پیدا کرد.
جهت دیگر که این بحث را تکمیل میکند، این است که آیا اسوه بودن پیامبر صلیالله علیه و آله و سلّم و ائمه علیهمالسلام مربوط به اقوال یا افعال و یا هر دو است، اینکه گفته میشود که پیامبر اسوه و سرمشق است، یعنی اقوال و افعال او و یا هر دو به شما خط و مشی میدهد از طرفی ادله دیگری نیز داریم که میگوید، ائمه نازل منزله پیامبر هستند، ادله تنزیل ائمه منزلة النبی، ادله حاکم است و در واقع شأن اسوه بودن پیامبر را به آنها تسری میدهد و همچنین در خصوص تأسی هم احتمالاً ادلهای نظیر انفسنا و انفسکم داشته باشیم که تنزیل میکند.
نکته دیگر که در باب تدریج هست، این است که الگوهای تدریجی و اقداماتی که در ابلاغ و ترویج به شکل درجاتی و تدریجی، قرآن یا ائمه یا پیامبر انجام میدهند، غالباً ناظر به آن تدریج عام است و ناظر بهتدریج مربوط به مراحل رشد نیست. اصولاً منهجی را به عنوان سیره قولی و اهمیت آن مورد تأکید قراردادیم و گفتیم این باب اگر بیشتر بررسی بشود، در اجتهادات کلامی و اخلاقی و فقهی کمک میکند، میشود در اینجا تطبیق داد، در مجموع، بخصوص با استناد به «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَة»، میشود گفت که میتوان از این سیرهها استفاده کرد و فیالجمله میشود گفت که تدریج یک امر مستحسنی است، این دلیل چون لبیّه است، دامنهاش جای تأملات بیشتری دارد.
تقریر کامل درس
اشاره
در اصول تربیت، پس از آنکه اصل رفق و مدارا را بحث کردیم و بعد از احتمال تأثیر به اصل سوم رسیدیم که تدریج در اقدامات تعلیمی و تربیتی است، در این اصل، پس از آنکه در مقدمه به نکاتی اشاره کردیم، به ادله پرداختیم. اولین دلیل، کاربرد روش تدریجی در قرآن و سنت بود، به یک کبرای کلی در باب سیرههای قولی پرداختیم.
دلیل دوم: استنتاج از اصل رفق و مدارا و اصل احتمال تأثیر
دلیل دوم، در حقیقت استنتاجاتی از اصل اول و دوم است، اینکه رِفق و مدارا و احتمال تأثیر را جزء اولین اصول قرار دادیم، دلیلش این است که تقریباً بسیاری از این اصول و روشها و شیوهها به شکلی به چند اصل پایه برمیگردد، یعنی در اصول تعلیم و تربیت از منظر اسلام، قاعده رِفق و مدارا با اضلاعی که داشت و قاعده احتمال تأثیر با احتمال و اضلاعی که داشت، یک نقش کلیدی و محوری دارند، اینها اصول پایه هستند، شاید کمتر اصلی از اصول تعلیم و تربیت باشد که به یک شکلی ریشه در این چند قاعده پایه نداشته باشد.
در دلیل دوم، بازگشتی به ادله پایه داریم، یعنی اصل رِفق و مدارا و اینکه بفهمیم اقتضای آنها در اینجا چیست. اینکه میگوییم تدریجی تعلیم و تربیت بکند، به نحوی در آن اصلها ریشه دارد، تقسیمی که در اینجا ارائه میدهیم و در هر قسمی اقتضای اصول قبلی و ادله آنها، بخواهیم بررسی کنیم، به این ترتیب است که اقدام تربیتی تقسیم میشود به اقدام تعلیمی، یعنی ارشاد جاهل، فصل دوم اقدامات تربیتی به معنای خاص است که بعد از فراق از اینکه به شخص آگاهی داد، میخواهد او را ترغیب و تشویق کند و او را به سمت اقدام و عمل ببرد.
ارشاد جاهل و انگیزه بخشی
در قسم اول که کار آگاهی بخشی و اعلام و تعلیم است، قاعده ارشاد جاهل بود که بیان شد، در فصل دوم کارهای تربیتی و انگیزه بخشی و توانافزایی برای اقدام است، تربیتی به معنای خاص است که در آن بیشتر تعبیر قاعده هدایت و تربیت و امر به معروف و نهی از منکر جریان دارد.
احکام الزامی و غیر الزامی در تعلیم و تربیت
در هر یک از این دو باب، حوزه تعلیمی یا تربیتی که مربی میخواهد اقدام بکند، گاهی حوزه احکام الزامی و واجب و حرام است و گاهی هم احکام الزامی نیست، احکام رجحانی یا مرجوحی است، حوزه واجب و حرام در بخش اول و در بخش دوم حوزه مستحب و مکروه قرار میگیرد، این قسم با یکدیگر ضرب میشود و درواقع چهار صورت میشود.
در بخش مسائل تربیتی به معنای خاص، دو بخش الزامی و غیر الزامی وجود دارد، این چهار صورت محوری است، اصول در هر یک از اینها، قواعد رِفق و مدارا و عدم اضرار و عدم حرج و احتمال تأثیر، قواعدی که بیان شد و جزء قواعد پایه فقهی در اینجا به شمار میآید، چه اقتضایی دارد؟
حوزه تعلیم در زمینه الزامیات
مربی که میخواهد مسائل الزامی، یعنی واجب و حرام و امثالهم را تعلیم بدهد، آیا در تعلیم واجبات و محرمات (یعنی همان قاعده ارشاد جاهل)، باید تدریجی عمل بشود، یا باید تسریع شود. قاعده ارشاد جاهل این بود که اگر کسی نمیداند، بایستی احکام و معارف را به او آموزش داد.
در محور اول سؤال این است که اینجا حکمش ازلحاظ تسریع و تدریج چیست؟ قسم اول به دو قسم تقسیم میشود، برای اینکه گاهی تعلیم و آگاهی بخشی و ارشاد برای کسی است که الآن مخاطب تکلیف نیست، ولو اینکه حکم الآن الزامی است، اما این بعدها الزامی میشود، الآن او مخاطب نیست، مثلاً برای بچهای است که چند سال دیگر مخاطب این مسائل قرار میگیرد، در حال حاضر تنجز و فعلیتی ندارد.
قسم دوم این است که آن فرد در حال حاضر مخاطب این حکم بالفعل است، اما مورد ابتلا نیست، اگر تکلیف را بداند، آناً موظف به تکلیف بیان شده است، این دو تقسیم در هر چهار قسم مذکور است.
در آن صورتی که بالفعل طرف موظف به تکلیف در حال حاضر نیست، به طور مثال بچه است، یا بزرگ است، اما شرایط و قیود این حکم، برایشان فراهم نیست، در قسم اول، سؤالی که هست، این است که تسریع یا تدریج، قاعده کلی در همه اینها هست و آن تسریع در اقدامات تعلیمی و تربیتی است؛ «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»[1]، «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»[2]، حتی قبل از اینکه مخاطب مورد خطاب حکم تکلیفی قرار بگیرد، احکام و معارف دین را یاد بگیرد، از مستحبات است.
قاعده پایه هست که میفرمایند در خیرات تسریع بکن، تسریع و شتاب در خیر، کبرای کلی است که یک صغرا و مصداق آن ارشاد جاهل است، ابلاغ احکام و معارف دین است، حتی اگر مبتلابه او نباشد، برای اینکه در اجتهاد و تقلید بیان شد که اصل شناخت معارف و احکام، ولو مورد ابتلای انسان نباشد، مستحب نفسی است.
قواعد تسریع و شتاب و تدریج و تدرج در معارف و احکام دین
قاعده اول؛ آشنایی با معارف و اخلاق و احکام در همه حوزههای معارفی و قلمروهای دینی، نفسیاً مستحب است.
قاعده دوم میگوید مستحب است تسریع و تسرع و شتاب در همه نیکیها و خوبیها، از جمله اینکه فرد با معارف و احکام آشنا شود.
قاعده سوم این است که آشنا کردن و آگاهی دادن به دیگران در حوزه معارف دین، با قطع نظر از اینکه مورد ابتلای آنها باشد یا نباشد، مستحب است.
قاعده چهارم؛ تسرع و شتاب در آگاهی بخشی و نشر معارف و احکام دین.
در قانون شرعی «وَ سارِعُوا إِلى مَغْفِرَةٍ مِنْ رَبِّکُمْ»، «فَاسْتَبِقُوا الْخَیْراتِ»، از مصادیق خیرات، تعلیم و تربیت و دستگیری از خلق و آگاهی بخشی به آنها است که باید در آن تسریع گردد، در عین حال میفرمایند که مگر اینکه مشکلی در کار باشد، اینکه احتمال تأثیر داده نشود، حرجی و ضرری باشد، فرد تحمل اینها را نداشته باشد و امثالهم، در این صورت تسریع باید تنظیم شود.
در تقابل این دو قاعده به یک نقطه اعتدال میرسد، از یک طرف تسریع الی الخیرات و از طرف دیگر، رِفق و مدارا و توجه به قواعدی که بیان شد.
یک قاعده عامیه فقهیه داریم که آن اقدامات فوراً ففوراً است، این قاعده یک مصداق مهمی در حوزه تعلیم و تربیت دارد و آن اینکه دیگران را با معارف دین آشنا کن، البته فعلاً این تکلیف استحبابی است، در برخی از جاها حالت الزامی دارد، این استحباب مطلق به عنوان یک قانون، بعضی جاها تقلیل خورده، آنجایی که این اقدام سریع و پرشتابی که انجام میشود، منشأ این است که بر جامعه اثر معکوس بگذارد، یا در سنی است که اگر این اقدام انجام بشود، به طور مثال اختلال شخصیت پیدا میکند، برای اینکه توان و ظرفیت این معارف سنگین را ندارد، در اینجا میفرماید که تسریع نداشته باش./926/ص
[1]. سوره آلعمران، آیه 133.
[2]. سوره مائده، آیه 48.