به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه بیست و یکم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که بیست و یکم آذر 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، با تشریح نظر آیتالله خویی پیرامون ولایت فقیه گفت: برخلاف نظر رایج در بین عموم، آیتالله خویی از طرفداران پروپاقرص نظریه ولایت فقیه است.
خلاصه درس گذشته:
امام جمعه بجنورد در نوزدهمین جلسه درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی، با اشاره به حدیث مقبوله عمر بن حنظله، اظهار کرد: وقتی امام (ع) در این حدیث تأکید میکند برای حل خصومتها و مشکلات حقوقی خود به طاغوت مراجعه نکنید بلکه سراغ علما و فقهای دارای این شرایط بروید، این ارجاع، یک ارجاع ولایی است نه یک ارجاع فقهی خشک و خالی.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی ادامه داد: امام (ع) این فقها را توصیف کرده و میفرماید: اسلامشناس باشد، معرفت او نسبت به دین بالا باشد، حلال و حرام را بهخوبی تشخیص دهد و با احادیث و سخنان ما آشنایی داشته باشد.
وی با بیان اینکه ما باید از این حدیث جنبه ولایی را استنباط کنیم نهتنها جنبه قضایی، اضافه کرد: حتی اگر تنزل کنیم و قبول کنیم حاکم بهمنزله قاضی هم هست میگوییم: عیبی ندارد؛ اما منحصر به قاضی نیست. وقتی تنزل بکنیم حاکم به قاضی و والی معنا شده و هر دو را شامل میشود.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی خاطرنشان کرد: با استفاده از این نکتهها و وقتی صدر و ذیل حدیث را نگاه کنیم میتوانیم بگوییم در بخش روایات، حدیث عمر بن حنظله یکی از بزرگترین منابع برای اثبات ولایت فقیه است.
وی تصریح کرد: با توجه به نظر شیخ انصاری و مرحوم صاحب جواهر این حدیث تنها درصدد مطرح کردن بحث قضاوت تنها نیست بلکه میخواهد مسئله مهمتری را مافوق آن مطرح کند و آن این است که باید همیشه محوریت جامعه اسلامی در مقابل طاغوتها حفظ شود، آنها برای خود محور دارند، جامعه اسلامی هم باید برای خود محور داشته باشد، آنها به طاغوت مراجعه میکنند ما باید به یاقوت رجوع کنیم.
خلاصه درس حاضر:
امام جمعه بجنورد با اشاره به نظر آیتالله خویی پیرامون ولایت فقیه، اظهار کرد: اگرچه این عالم در ابتدا معتقد است ادله لفظیه قاصر از اثبات ولایت فقیه است؛ اما در آخر کار ولایت را از باب حسبه و دلیل عقلی قبول میکند.
وی ادامه داد: از نظر آیتالله خویی مسأله حسبه بهعنوان دلیل عقلی و عقلایی ولایت حداقلی و نه مطلقه فقیه را اثبات میکند.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی تصریح کرد: آیتالله خویی در ابتدا در مورد روایت مقبوله عمر بن حنظله که از نظر سایر فقها روشنترین ادله نقلی در اثبات ولایت فقیه است، میفرماید: ما یک والی و یک قاضی داریم که با هم تغایر دارند؛ زیرا والی مجری بوده و قاضی قضاوتکننده و حَکم است و کلمه حاکم در روایت «فانّی قد جعلتُه علیکم حاکما» به معنای همان «فارضوا به حکما» است که قبلاً گفتیم امام (ع) تأکید کرده بود این افراد را قاضی قرار دهید.
وی اظهار کرد: حرف اصلی آیتالله خویی این است که در این روایت سخن از والی نیامده بلکه سخن از حاکم آمده است، حاکم با حَکم از یک ریشه بوده و به معنای قضاوتکننده هستند؛ پس این روایت ربطی به بحث ولایت فقیه ندارد.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی اضافه کرد: اگرچه مشهور است که آیتالله خویی ولایت فقیه را قبول ندارد؛ اما ما میخواهیم ثابت کنیم که ایشان قبول دارد؛ چون نظرات فقهی وی تطور و دگرگونی پیدا کرده بهگونهای که این فقیه در پایان حتی کلمه ولایت مطلقه فقیه را هم در عبارات خود به کار برده است.
وی ادامه داد: آیتالله خویی چند کتاب دارد و ما باید سیر فقهی ایشان در باب اثبات ولایت فقیه را از چند کتاب وی مطرح کنیم تا به این برسیم و اثبات کنیم که آیتالله خویی مثل مابقی فقها هم ولایت را قبول دارد و هم ولایت مطلقه فقیه را میپذیرد؛ منتها کسانی که این قضاوت را در مورد آیتالله خویی میکنند همه کتابهای ایشان را ندیدهاند.
امام جمعه بجنورد در پایان با اشاره به معنای حسبه گفت: اگر هیچ دلیلی بر اثبات ولایت فقیه نداشته باشیم، همین که آیت الله خویی می فرماید فقیه از باب حسبه ولایت دارد و قطعا ایشان اعتقاد دارند که شارع راضی به ترک نظام، حکومت اسلامی و نظم و انضباط در دین اسلام نیست، ولایت داشتن فقیه بر امور اجتماعی ثابت می شود.
تقریر درس:
بحث در مورد مقبوله عمر بن حنظله بود، مضمون حدیث مزبور این است که امام (ع) میفرماید در مواقعی که خصومت، مشکل و معضل اجتماعی دارید به کسی مراجعه کنید که روایت ما را بشناسد و در حرام و حلال ما صاحبنظر باشد پس او را حَکم قرار دهید؛ زیرا «فانی قد جعلته علیکم حاکما»؛ من او را بر شما حاکم قرار دادم.
بحث در این است که حاکم قرار دادم یعنی چه؟ عدهای از فقها معتقدند که حاکم در اینجا معنای والی است نه به معنای حَکم و داور؛ وگرنه میتوانست بگوید «فارضوا به حَکما»، این دسته از فقها بر اساس همین استدلال میفرمایند این روایت علاوه بر اینکه دلالت بر منصب قضاء میکند به منصب ولاء و ولایت فقیه هم دلالت دارد.
یکی از منابع مهم روایی ما برای اثبات ولایت فقیه همین روایت است؛ «فارضوا به حکما فانی قد جعلته علیکم حاکما» که چند جلسه در مورد این روایت بحث کردیم.
ما یک حَکم داریم، یک حاکم داریم، یک قاضی داریم و یک والی داریم که این اصطلاحات در فقه و روایات ما به کار رفته است، بزرگانی مثل شیخ انصاری، صاحب جواهر، مرحوم نائینی، نراقی و بسیاری از فقها که بعداً میخوانیم از این روایت استفاده کرده و نیابت عامه فقیه را اثبات کردهاند.
این بزرگان گفتهاند: فقیه از ناحیه امام معصوم نیابت عام دارد که یکی از شئون آن قضاوت بوده و یکی دیگر از شئون این نیابت ولایت و حاکمیت است؛ به همین دلیل این روایت نهتنها به شأن قضاوت فقیه بلکه به همه ابعاد اشاره دارد.
کنکاشی پیرامون نظر آیتالله خویی در مورد ولایت فقیه
در بین فقهای معاصر فقیهی به نام آیتالله العظمی خویی داریم که از فقهای بزرگ بود، به ایشان نسبت داده شده که این عالم میفرماید: ما از لحاظ روایات، روایاتی که ولایت فقیه را اثبات کند، نداشته و دلیل لفظی بر اثبات این موضوع نداریم.
حالا به این بحث دقت کنید که پایان آن چه میشود، شاهنامه آخرش خوش است، آیتالله خویی میفرماید: ادله لفظیه قاصر از اثبات این مسئله؛ یعنی ولایت فقیه است اما ایشان در آخر کار ولایت را از باب حسبه و دلیل عقلی قبول میکند و میگوید: هیچ عاقلی نمیتواند شاهد هرج و مرج در جامعه باشد و گمان کند اسلام به مسائل مهم اجتماعی نگاه نکرده است.
مسأله حسبه که دلیل عقلی و عقلایی است، موضوع ولایت فقیه را اثبات میکند؛ اما نه ولایت مطلقه بلکه ولایت حداقلی را اثبات میکند. این مطلب را داشته باشید؛ چون امروز میخواهیم این موضوع را باز کنیم، بحث ما در این جلسه فقط نظر آیتالله خویی (ره) است.
اجمالاً ایشان ولایت فقیه را قبول کرده؛ اما نه از جنبه ادله لفظی بلکه از ادله عقلی و باب حسبه که یک دلیل عقلایی است.
حال از همین جا شروع میکنیم، آیتالله خویی از روایت مقبوله عمر بن حنظله استفاده کرده و در همین جا بحثی دارد، ایشان میگوید شما نمیتوانید از کلمه حاکم، والی بودن فقیه را اثبات کنید؛ چون والی با حاکم فرق میکند، توجه کنید ببینیم نظر شما بزرگواران در مورد این گفته آیتالله خویی چیست؟
ایشان میگوید در عبارت «فانی قد جعلته علیکم حاکما» این حاکم به معنای والی نیست بلکه به معنای قاضی است؛ پس این روایت بر اثبات ولایت فقیه دلالت نمیکند بلکه در صدر روایت میفرماید: «فارضوا به حَکما» بعد میفرماید: «فانی قد جعلته علیکم حاکما» که در اینجا حاکم به معنای قاضی است.
اجازه دهید من عبارت ایشان را بخوانم؛ چون بحث مهمی بوده و مشهور است که آیتالله خویی ولایت فقیه را قبول ندارد؛ اما ما میخواهیم ثابت کنیم که ایشان قبول دارد؛ چون نظرات فقهی وی تطور و دگرگونی پیدا کرده بهگونهای که این فقیه حتی کلمه ولایت مطلقه فقیه را هم در عبارات خود به کار برده است.
در جلسه دیروز که در مورد نظر مرحوم نائینی پیرامون ولایت فقیه بحث میکردیم، عبارتی خواندیم و گفتیم مرحوم نائینی که استاد آیتالله خویی است ولایت فقیه را قبول دارد، مرحوم نائینی گفته کسی که سیف و سوط (شمشیر و شلاق) دارد و مجری احکام است غیر از کسی است که قضاوت و داوری میکند و از آنجا که این روایت به هر دو اشاره کرده است؛ پس این روایت بر اثبات ولایت فقیه دلالت میکند.
آیتالله خویی در جلد 5 کتاب مصباح الفقاهه خود در صفحه 46 سخن و استدلال مرحوم نائینی را مورد خدشه قرار داده و میفرماید: «وفیه ان ما کان متعارف فی الازمنه السابقه بل فی ما یتقرب الی زماننا هو تغایر الوالی والقاضی» [1]؛ ما مغایرت بین والی و قاضی را قبول داریم و میدانیم قاضی یکی است و والی کس دیگر است، قاضی قضاوت میکند؛ اما والی کسی است که حرف و حکم قاضی را اجرایی میکند.
آیتالله خویی میفرماید ما این موضوع را قبول داریم؛ اما در این روایت کلمه والی نیامده بلکه کلمه حاکم آمده است، قاضی کیست؟ ایشان توضیح میدهد «و ان القاضی من کان یصدر الحکم»؛ قاضی کسی است که حکم صادر میکند، «والوالی هو المجری لذالک الحکم» والی به کسی میگوییم که مجری این حکم قاضی است؛ پس اجمالاً آیتالله خویی فرمود ما یک والی و یک قاضی داریم که والی مجری بوده و قاضی حکمکننده به قضیه است.
«واما القاضی والحاکم فهما متحدان»؛ و اما قاضی و حاکم یک چیز مشترک بوده و دو مقوله جدا نیستند، برخلاف والی و قاضی که دو مقوله هستند دو کلمه قاضی و حاکم یکی هستند و با هم فرقی نمیکنند.
با دقت به سخن آیتالله خویی توجه کنید، ایشان میفرماید یک والی و یک قاضی داریم که با هم تغایر دارند؛ زیرا والی مجری بوده و قاضی قضاوتکننده و حَکم است. کلمه حاکم در روایت «فانی قد جعلته علیکم حاکما» به معنای همان «فارضوا به حکما» است که قبلاً گفتیم امام (ع) تأکید کرده بود این افراد را قاضی قرار دهید و در اینجا دومرتبه میگوید من این را قاضی قرار دادم و قاضی احکام شرع برای شما، فقیه جامعالشرایط است.
حرف اصلی آیتالله خویی این است که در این روایت سخن از والی نیامده بلکه سخن از حاکم آمده است، حاکم با حَکم از یک ریشه بوده و به معنای قضاوتکننده هستند؛ پس این روایت ربطی به بحث ولایت فقیه ندارد.
این چکیده سخن آیتالله خویی است که آن را توضیح داده است، لبّ و عصاره سخن ایشان این است که روایت مقبوله عمر بن حنظله که میگوید «انی قد جعلته علیکم حاکما» مربوط به ولایت نیست، آیتالله خویی دلیل میآورد و میگوید: در یک روایت دیگر که مشهوره ابی خدیجه است- که بعد خواهیم خواند- در آن روایت داریم که امام (ع) میفرماید: «فانی قد جعلته علیکم قاضیا» و همین تعبیر با کلمه قاضیا آمده است؛ پس وقتی این دو را کنار هم بگذاریم معلوم میشود حاکم یعنی قاضی و این مؤیدی است که آیتالله خویی از روایت دیگر میآورد.
پس ثابت شد از نگاه مرحوم آیتالله خویی این روایت که از نظر مشهور فقها روشنترین حدیث برای اثبات ولایت فقیه است، از نظر ایشان هیچ دلالتی ندارد، آیتالله خویی میفرماید ما کلاً هیچ دلیل لفظی برای اثبات ولایت فقیه بهویژه ولایت مطلقه فقیه نداریم.
سیر فقهی و تطور نظری آیتالله خویی پیرامون ولایت فقیه
حال که به اینجا رسیدیم اجازه دهید نظر ایشان را توضیح دهیم، آیتالله خویی چند کتاب دارد و ما باید سیر فقهی ایشان در باب اثبات ولایت فقیه را از چند کتاب وی مطرح کنیم تا به این برسیم و اثبات کنیم که آیتالله خویی هم مثل مابقی فقها هم ولایت را قبول دارد و هم ولایت مطلقه فقیه را میپذیرد؛ منتها کسانی که این قضاوت را در مورد آیتالله خویی میکنند همه کتابهای ایشان را ندیدهاند.
از بعضی از کتابهای آیتالله خویی این برداشت میشود؛ اما هر چه به آخر عمر ایشان نزدیک میشویم میبینیم این عالم بحث ولایت فقیه را آرام آرام مطرح کرده و حتی کلمه ولایت مطلقه فقیه هم در عبارات ایشان وجود دارد.
آیتالله خویی چند کتاب دارد؛ یکی کتاب تنقیه که شرح عروة الوثقی مرحوم یزدی است، یکی کتاب فقهالشیعه که درس خارج ایشان است که پیاده شده است، دیگری کتاب منهاج است که تقریباً رساله عملیه ایشان محسوب میشود و یکی تکملة المنهاج بوده که مکمل کتاب منهاج است، اجمالاً اینکه آیتالله خویی هرچه جلوتر رفته بحث ولایت فقیه را شفافتر مطرح کرده است.
پس سیر مطالعه در کتابهای فقهی مرحوم آقای خویی نشان میدهد ایشان یک فرقی با بقیه دارد، فرق اصلی این است که این عالم ولایت فقیه را بیشتر از باب حسبه ثابت میکند و ادله لفظیه را بر آن حکم عقلایی مؤید میگیرد که این لبّ حرف ایشان است.
آیتالله خویی میفرماید ادله لفظیه مثل این روایات مؤید آن حرف عقلایی هستند که هیچ قومی و جمعی نمیتواند بدون یک ناظم و ولی زندگی کند و اسلام هم این موضوع را پذیرفته است.
ایشان در کتاب تنقیه خود حتی از به کار بردن کلمه ولایت هم اجتناب کرده؛ بهگونهای که بیشتر کلماتی مثل حاکم و قاضی در عبارت وی وجود دارد و میگوید بله ما امور حسبیه داریم؛ اما برای امور جزئی و حداقلی.
ولایت فقیه بر امور حسبه
به عبارت امروزیتر ایشان ولایت فقیه را از باب حسبه یعنی حداقلی قبول دارد نه حداکثری، حداقلی یعنی چه؟ یعنی یتیمی بیسرپرست است که فقیه میتواند ولایت او را عهدهدار شود، فرد مجنونی کسی را ندارد و برای اینکه اموال او از بین نرود فقیه میتواند ولایت اموال او را بر عهده بگیرد، زنی شوهرش رفته و یک سال و دو سال غایب بوده و نیست فقیه میتواند وقتی به حد خاص رسید طلاق او را بدهد و محدود به اینگونه موارد است.
آیتالله خویی در کتابهای اولیه خود میگوید فقیه ولایت دارد؛ اما ولایت محدود و حداقلی، تاکنون گفتیم که مرحوم آقای خویی ولایت فقیه حداقلی را از باب حسبه قبول دارد که با ولایت مطلقه تفاوت دارد، ولایت حداقلی که غیّب و قصّر و افراد ممنوع از تصرف در مال خود ازجمله غایب، دیوانه، سفیه، کودک و ... را شامل میشود که در کتابهای فقهی معروف است.
اما وقتی جلوتر میرویم ایشان در کتاب فقه الشیعه، جلد یک، صفحه 219 که تقریرات درس فقهی ایشان است میفرماید: «لااشکال فى ثبوت ولایة الفقیه على النصب فى الجملة اجماعا و نصاً» [2]؛ در اینجا کلمه ولایت فقیه را به کار برده و میگوید: هم از باب اجماع و هم از باب نص در اینکه ما ولایت فقیه داریم و فقیه بر ولایت نصب شده باشد اشکالی نیست.
آیتالله خویی در اینجا یک قدم جلوتر آمده است و میگوید هم دلیل اجماعی و هم دلیل نصّی و لفظی داریم؛ منتها حرف بعد را که میزند ولایت را مقداری محدود میکند، از صدر عبارت ایشان چنین برمیآید که اجمالاً ولایت فقیه هم اجماعی بوده و هم روایی است.
بعد میفرماید: «و القدر المتیقن منهما علی القضا» قدر متیقن و بدون شک از اجماع و نص که میگوید فقیه منصوب است «علی القضا»، این است که فقیه بر کارهای قضایی منصوب است؛ یعنی ولی هست اما ولی در باب قضاوت.
همان جا در ادامه میفرماید: «نعم یتثبت له بعض الولایات من باب الحسبه»؛ بله میشود برای فقیه بعضی از اقسام ولایات را از باب حسبه ثابت کرد و باز ریشه کار را به حسبه متصل میکند.
پس آیتالله خویی در اینجا اندکی جلوتر آمده و افزون بر اینکه کلمه ولی را به کار میبرد، میپذیرد که فقیه بر بعضی از کارها از باب حسبه ولایت دارد.
ایشان در کتاب «صراط النجاه فی اجوبه الاستفتائات» جلد یک، صفحه 10 این بحث را مقداری توضیح داده و گفته ولایت فقیه بر امور حسبیه مانند حفظ اموال غایب، یتیم و اینگونه افراد است، فقیه جامعالشرایط ولایت دارد؛ اما برای اینکه مال یتیم، مال غایب و امثالهم را حفظ کند؛ اما زائد بر آنها مشهور بین فقها عدم ثبوت است.
پس آیتالله خویی ولایت حداقلی فقیه را پذیرفته؛ منتها هنوز میدان را بهصورت کامل نگرفته است و میفرماید: بله فقیه از باب حسبه بعضی از ولایات را دارد.
اقامه حدود توسط فقیه
در کتاب مبانی تکملة المنهاج که توسط شاگردان آیتالله خویی نوشته شده و در آن مبانی ایشان توضیح داده است، در جلد یک، صفحه 224 این کتاب که درواقع کتاب فتوایی آیتالله خویی است، در آنجا آیتالله خویی در بحث ولایت اندکی جلوتر آمده و در باب اقامه حدود که آیا فقیه میتواند اقامه حدود کرده و آنها را اجرا کند یا نه؟ میفرماید: بله چرا فقیه نتواند حدود الهی را اجرا کند؟ حال آنکه این اجرای حدود برای مصالح امت است، مصلحت امت این است که حدود در جامعه جاری شده و اجتماع سامان یابد.
بعد آیتالله خویی فرموده اجرای حدود الهی اختصاص به عصر معصومین ندارد، در آن زمان اجرا میشده و اکنون و در زمان غیبت هم باید توسط فقیه جامعالشرایط اجرا شود.
آیتالله خویی در اینجا مقداری جلوتر آمده و تأیید کرده که فقیه در عصر غیبت حق اجرای حدود الهی را دارد که این حکم عقلایی است و دیگر اینکه ایشان میفرماید: اطلاق ادله کتاب و سنت همین را میرساند که در اجرای حدود الهی فرقی بین معصوم و غیر معصوم نیست.
میبینید که ایشان هم کمکم به این نزدیک میشود که بله باید فقیه وارد میدان شود، نقش فقیه تنها کار فتوا و قضاوت نیست و بهصراحت میگوید اطلاق دارد، اطلاق یعنی چه؟ یعنی ایشان ادله لفظی را پذیرفته است.
از ادله لفظی و قرآن و روایات استفاده میشود که باید حدود الهی اجرا شود، قیدی هم ندارد که باید تنها به دست معصوم اجرا شود؛ پس معلوم میشود در عصر غیبت هم حاکم، ولی و مجری داریم.
جالب این است که آیتالله خویی بعد در همین کتاب تکمله میگوید: علاوه بر این، توقیع هم بر همین نظر دلالت دارد.
ایشان در اینجا دوباره به ادله لفظی استناد میکند؛ زیرا آیتالله خویی در ابتدا بحث ولایت فقیه را اصلاً نپذیرفته بود اما در اینجا میگوید حدیث توقیع شریف هم بهعنوان مؤید بر این دلالت میکند که فقیه حق حضور در صحنه حوادث را داشته و میتواند نظر داده و حکم را اجرایی کند، «وَ أَمَّا الْحَوَادِثُ الْوَاقِعَةُ فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَى رُوَاةِ حَدِیثِنَا فَإِنَّهُمْ حُجَّتِی عَلَیْکُمْ».
آیتالله خویی در کتاب منهاج الصالحین که کتاب فقهی و فتوایی ایشان است، در باب خمس در صفحه 78 این کتاب و همچنین در بحث غناء در کتاب الجهاد بهصورت مفصل این بحث را مطرح کرده است؛ اما با توجه به اینکه به آخر وقت کلاس نزدیک میشویم مابقی بحث را برای جلسه فردا میگذاریم؛ چون در فرمایشات ایشان چند نکته مهم وجود دارد؛ بهگونهای که هرچه به پایان عمر ایشان نزدیک میشویم تقریباً میتوانیم ادعا کنیم که آیتالله خویی یکی از طرفداران ولایت فقیه است.
اما عرض کردیم برای درک این مسأله باید سیر فقهی آیتالله خویی را دنبال کرده و تنها به کتاب شرح مکاسب ایشان اکتفا نکنیم، در ابتدای درس گفتیم که ایشان در شرح مکاسب خود میگوید از ادله لفظیه چنین چیزی در اثبات ولایت فقیه استنباط نمیشود، حاکم را هم به قاضی برمیگرداند و میفرماید حاکم با والی فرق دارد؛ اما ایشان در کتابهای دیگر خود هرچه جلوتر آمده به این مبنای مشهور نزدیک شده که بله فقیه مبسوط الید بوده و میتواند احکام دین را از باب امور حسبیه اجرایی کند.
حالا ما با این بحث کار داریم و باید بر امور حسبیه تکیه زیادی کنیم؛ ازاینرو در باب حسبه بحث مستقلی خواهیم داشت و در آنجا همه نظرات فقها را میگوییم؛ ولی اجمالاً بدانید آقای خویی یکی از طرفداران پروپاقرص حسبه است.
من چند سال پیش در قالب یک مقاله بر فرمایش آیتالله خویی ان قلتی زدم و گفتم: آیتالله خویی! خدا شما را رحمت کند، اگر برفرض، شما حتی هیچ روایتی را بر اثبات ولایت فقیه قبول نکنید همین که میفرمایید میتوانیم ولایت فقیه را از باب حسبه ثابت کنیم کافی است.
به این صورت که ما کلمه حسبه را مقداری توسعه میدهیم؛ چرا؟ چون حسبه یعنی آنچه شارع به ترک آن راضی نیست و آقای خویی این موضوع را صد درصد قبول دارد، عرض ما به آیتالله خویی (ره) این است که شما اصل را قبول داشته و میگویید ولایت فقیه از باب حسبه پذیرفتنی است خب بیایید حسبه را وسیعتر ببینیم، چرا حسبه را تنها به چهار مثال منحصر میکنید و تنها به غیّب و قصّر و مجنون اشاره دارید؟
حسبه یعنی فقیه عهدهدار اموال مجنون شود، سرپرست اموال غایب باشد و تکفل یتیم را بر عهده بگیرد خب بله این موارد را قبول داریم؛ اما فقهای ما هیچ وقت حسبه را مقید نکردهاند و کلمه حسبه در هیچ کتاب لغتی مقید نیست.
حسبه
تعریف حسبه چیست؟ آن چیزی که «لا یرض الشارع بترکه»، بهعنوان یک شاگردِ شاگرد آیتالله خویی یک سؤال از ایشان میپرسیم که آیا شارع راضی به ترک نظام، حکومت اسلامی و نظم و انضباط در دین اسلام است یا نیست؟ شما حتماً میفرمایید که بله راضی به ترک نیست که همین بس است. حتی اگر ما بهجز این، هیچ دلیلی بر اثبات ولایت فقیه نداشته باشیم، همین که شما میفرمایید فقیه از باب حسبه ولایت دارد، وقتی دامنه حسبه را وسیع ببینیم خواهیم دید که ولایت فقیه صد درصد در آن هست و شارع به ترک آن راضی نیست؛ یعنی شارع راضی نیست هرج و مرج در جامعه اسلامی به وجود بیاید، سنگی روی سنگی بند نباشد و کسی ملجأ و مأوایی نداشته باشد.
البته بعداً خواهیم گفت که آیتالله خویی بهصراحت ولایت فقیه را قبول کرده است؛ اما فعلاً همین فرمایش ایشان را اخذ میکنیم و میگوییم وی در چند کتاب خود فرموده اجمالاً ولایت فقیه از باب حسبه ثابت میشود، برفرض که ما در کتابهای ایشان هیچ دلیلی غیر از حسبه در اثبات ولایت فقیه پیدا نکنیم ما بر مبنای فرمایشات ایشان حداقلی را به حداکثری تبدیل میکنیم و میگوییم شما حداقلی را قبول دارید اگر ما معنای حسبه را توسعه دهیم و معنای حسبه توسعه پیدا کند حداکثر ولایت از همین حسبه به دست میآید.
پس نتیجه این میشود که اگر هیچ دلیل لفظی در اثبات ولایت فقیه نداشته باشیم که البته داریم، همین نظریه حسبه کافی است هرچند که در اثبات ولایت فقیه دلایل لفظی فراوانی داریم بهگونهای که مشهور فقهای ما و حداقل 30 نفر از فقهای فحل و مهم، نیابت عام و ولایت فقیه را قبول کردهاند که همه آنها را یادداشت کرده و میخوانیم.
مابقی فرمایشات آیتالله خویی برای فردا بماند؛ زیرا ایشان در کتاب الجهاد خیلی به میدان نزدیک شده و در آخرین کتابی هم که یک سال و نیم قبل از رحلت نوشته، کلمه ولایت فقیه را آورده است.
پس اجمالاً میگوییم برفرض اینکه شما این موارد را قبول نکنید بالاخره آیتالله خویی کلمه و نظریه حسبه را قبول دارد؛ به همین دلیل میتوانیم به گردن ایشان بگذاریم که ولایت مطلقه فقیه را هم قبول دارد.
/902/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع و مآخذ:
[1]. مصباح الفقاهة، ابوالقاسم خویی، جلد 5، ص 46.
[2]. فقه الشیعه، ابوالقاسم خویی، جلد یک، صفحه 219.