به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه شانزدهم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که هجدهم آبان 95 با حضور طلاب و روحانیون سطح چهار حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، با اشاره به توقیع شریف امام زمان(عج) به تشریح موضوع ولایت فقها در عصر غیبت پرداخت.
خلاصه درس گذشته
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی در این جلسه اظهار کرد: بر اساس آیات قرآن خداوند ولایت بالذات دارد؛ در واقع توحید ربوبی خدا اقتضاء میکند که بر همه اشیاء تسلط و تملّک داشته باشد و همه عالم تحت تربیت و ولایت او باشند.
وی با بیان اینکه نوع دوم ولایت بالعرض و افاضی است که معصومین (ع) دارند، افزود: از آیات قرآن و روایات و همچنین دلیل عقل استفاده میشود که معصومین (ع) بر مردم ولایت دارند.
استاد درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی با اشاره به اینکه نوع سوم ولایت غیر معصومین است، افزود: بر اساس آیات و روایات میتوانیم بفهمیم که غیر خدا هم میتواند ولایت داشته باشد، حالا این ولایت غیر خدا که در معصومین 100 درصد است؛ اما بعد از معصومین و در زمانی که معصوم حضور ندارد، افراد معمولی هم در درجات مختلف ولایت داشته و انسانهای عادی هم ولایتهای محدودی دارند.
وی تصریح کرد: اگرچه ولایتهای غیرمعصوم متعدد بوده و تا 14 مورد بیان شده است؛ اما ولایت فقیه شیرازه همه این ولایتها بوده و مثل نخ تسبیح است؛ یعنی فقیه میتواند بر همه ولایتهای سیزدهگانه غیرمعصوم ولایت داشته باشد.
خلاصه درس حاضر
امام جمعه بجنورد با اشاره به توقیع مبارک امام زمان(عج) که در مورد فقها میفرماید:«وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة احادیثنا فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله علیهم»، افزود: در این حدیث، حوادث واقعه اعم از احکام است؛ یعنی فقط مسائل فرعی فقهی را شامل نمیشود بلکه در هر رخدادی که در جامعه اسلامی نوظهور باشد و مردم تکلیف خود را در رابطه با آن ندانند باید از فقیه جامعالشرایط بپرسند و فقیه رهبری و مدیریت کند؛ به عبارت دیگر فقیه جامعالشرایط باید راه برونرفت از مشکلات اجتماعی را نشان بدهد.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی ادامه داد: ظاهر عبارت «حوادث واقعه» هم نشان میدهد که امام عصر (عج) نمیخواهد تنها مسائل احکامی و دینی را بگوید؛ بلکه میخواهد ملجأ و مرجعی برای امت تعیین کند تا مردم در رخدادهای سیاسی و اجتماعی پناهگاهی داشته باشند و مسائل آنها حل بشود.
وی افزود: بر این اساس اگر ملت بهجایی رسیدند که در مسائل مدیریتی و اداره جامعه اختلالی به وجود آمد ساماندهی اوضاع جامعه به دست فقیه عادل، آگاه و جامع باشد.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی اظهار کرد: حجت بودن امام معصوم و بعد موکول کردن این حجت به فقها معنای خاصی دارد؛ یعنی امام نه فقط در مسئله گفتن حجت بوده و مرجع مسائل فقهی فرعی است؛ بلکه در تمام امور امت حجیت دارد و همانگونه که امام معصوم پناهگاه و پشتیبان است فقهای بزرگوار هم این سِمت را دارند.
وی به بررسی کلام شیخ انصاری پیرامون توقیع شریف امام زمان(عج) پرداخت و گفت: مرحوم شیخ انصاری هم از توقیع و هم از مقبوله بهصورت محکم بر حکومت مطلقه فقیه در بحث قضاوت و غیر قضاوت استدلال کرده است.
تقریر درس
عرض کردیم یکی از روایاتی که در بحث ولایت فقیه استدلال و استفاده شده و موافق و مخالف دارد، توقیع مبارک امام زمان (عج) است، اگرچه این روایت از لحاظ سندی اشکالاتی دارد؛ اما مشهور بوده و به آن عمل شده است و در مباحث فقهی هم وقتی علما و فقها میخواهند بحث ولایت فقیه را مطرح کنند به این توقیع شریف اشاره داشته و دارند.
در مباحث مربوط به ولایت فقیه به سه نکته این حدیث استدلال شده است؛ یکی جمله حوادث واقعه، یکی ضمیر «فیها» و یکی هم «حجتی علیکم»؛ یعنی بر هر سه این موارد استدلال شده است.
آنها که مثبِت و ثابتکننده هستند میگویند حوادث واقعه اعم از احکام است؛ یعنی فقط مسائل فرعی فقهی را شامل نمیشود بلکه در هر رخدادی که در جامعه اسلامی نوظهور باشد و مردم تکلیف خود را در رابطه با آن ندانند باید از فقیه جامعالشرایط بپرسند و فقیه رهبری و مدیریت کند؛ به عبارت دیگر فقیه جامعالشرایط باید راه برونرفت از مشکلات اجتماعی را نشان بدهد.
پس خود عبارت «حوادث واقعه» ظاهر آن این است که نمیخواهد تنها مسائل احکامی و دینی را بگوید؛ بلکه میخواهد ملجأ و مرجعی برای امت تعیین کند تا مردم در رخدادهای سیاسی و اجتماعی پناهگاهی داشته باشند و مسائل آنها حل بشود.
این در مسائل مهم و تدبیر امور جامعه دینی است که اگر ملت بهجایی رسیدند که در مسائل مدیریتی و اداره جامعه اختلالی به وجود آمد ساماندهی اوضاع جامعه به دست فقیه عادل، آگاه و جامع باشد که این یک مرحله استدلال ولایت فقیه در این حدیث است.
مرحله دوم استدلال آخر حدیث است که میفرماید: «فانهم حجتی علیکم و انا حجه الله» حجتی علیکم؛ یعنی منِ امام زمان بر شما حجیت دارم و وقتی به من دسترسی ندارید فقها بهجای من حجت هستند. این حجت بودن امام معصوم و بعد موکول کردن این حجت به فقها معنای خاصی دارد؛ یعنی نه فقط در مسئله گفتن حجت بوده و مرجع مسائل فقهی فرعی هستم بلکه در تمام امور امت حجیت دارم و همانگونه که امام معصوم پناهگاه و پشتیبان است فقهای بزرگوار هم این سمت را دارند.
پس خود «انهم حجتی علیکم و انا حجتالله» که پایانبخش این فراز از حدیث است خود یک دلیل است، ما از کلمه حجت معنای خاص نمیفهمیم بلکه عام است، حجت؛ یعنی «ما یحتج به» آنکه میتوان به آن احتجاج جُست، امامِ «ما یحتج به» است، ما در همه امور میگوییم امام داریم مثلاً اگر گفتند فلان مسئله شرعی را از کجا میگویید میگوییم امام ما گفته است و اگر گفتند چرا در یک موضوع اینگونه عمل میکنید میگوییم به دلیل آنکه امام ما فرموده است.
در دعای توسل میخوانیم که امامان ما هم حجت و هم موجه هستند، در این دعا یک جا میگوییم «یا حجة الله» و در جای دیگر میگوییم «یا وجیهه عندالله»، پس ما در هر زمانی حجتهای موجه را داریم و در عصر غیبت که به حجت معصوم دسترسی نداریم این ایتام و بیسرپرستها سرپرست دارند، سرپرست امت فقیه عادل جامعالشرایط است.
پس هم از صدر این حدیث که «حوادث واقعه» باشد هم از ذیل این حدیث که «انا حجه الله وهم حجتی علیکم» است میتوان اجمالاً بر بحث ولایت فقیه استدلال کرد، حال بعضی اشکالاتی گرفتهاند که اگر «فارجعوها» میگفت میتوانستیم بگوییم دلالت خود این حادثه اوضح و آشکارتر بود؛ اما چون «فارجعوا فیها» گفته زیاد روشن نیست، بعضی مثل آیتالله خویی و دیگران اینطور شبهه کردهاند؛ اما این هم اشکال آن چنانی نیست چون «فارجعوا فیها» یعنی در آن حوادث مراجعه کنید، مراجعه در حوادث بهتناسب با موضوع نشان میدهد که باید چگونه از حادثه بگذریم و به قول رهبر معظم انقلاب چگونه از این پیچ تاریخی عبور کنیم.
رجوع به امام و روات احادیث در حوادث واقعه یعنی راهکار پیدا کنید که چگونه از این حوادث بهسلامت عبور کنید؛ بنابراین چنان اشکال محکمی نیست که بتواند جلوی استدلال را بگیرد، چه از «فارجعوا فیها» و چه از «فارجعوها» میتوان اجمالاً استفاده کرد که در حوادث چهکار کنیم و به کجا پناه ببریم؟ امام عصر (عج) میگوید به روات احادیث پناه ببرید؛ یعنی چه از لحاظ شرعی و مسائل دینی و چه از نظر اجتماعی و زعامت بروید حکم و راهکار گذر از حادثه را از فقها بپرسید.
پس اگر سند این حدیث اشکالی نداشته باشد اصل دلالت آن بر موضوع ولایت فقیه روشن است و اگر کسی گفت در سند روایت اشکال وجود دارد نهایت این است که تنزل کرده و میگوییم مجموع صدر و ذیل این حدیث، این را میرساند که جامعه اسلامی یک زعیم، رهبر، مدیر و مدبر میخواهد و اجمالاً میتوانیم این موضوع را از حدیث استفاده کنیم و جای بحث نیست.
استدلال شیخ انصاری در مورد ولایت فقیه
بزرگان هم در بحث ولایت فقیه به این حدیث اشاره کردهاند و اینگونه نیست که بگوییم کسی از فقها و علمای بزرگ در موضوع ولایت از این روایت استفاده نکرده باشد، مثلاً مرحوم شیخ انصاری که آدم دقیق و فقیه متضلع و سرشار از علم بوده و در مباحث کمتر به روایات ضعیف استدلال میکند به این حدیث، «توقیعِ رفیع» میگوید، این عبارت توقیع رفیع خود یک پشتوانه فقهی از این فقیه جامعالشرایط دارد و معلوم میشود این عالم در عین حال که به سند توجه داشته، حدیث را پذیرفته است و توصیفی که از این حدیث کرده و فرموده «التوقیع الرفیع» یعنی حدیث را پذیرفته وگرنه تنها توقیع میگفت.
استدلال مرحوم شیخ انصاری در صفحه 48 کتاب «القضاء و الشهادات» آمده است، نظرات مرحوم شیخ در این کتاب با نظرات وی در «کتاب البیع» فرق میکند، وقتی شیخ در مکاسب به بحث ولایت فقیه وارد شده گفته «دون اثباته خرق القتاط» و اظهار کرده که اگر بخواهی از ادله لفظیه ولایت فقیه را اثبات کنید مثل کسی است که بخواهد خار یک بوته را برعکس بکند؛ منظور شیخ این است که در بحث ولایت فقیه ادله لفظیه نارسا است البته این مشکل را حل کرده و راهکار میدهد؛ اما درمجموع میگوید اثبات ولایت فقیه از طریق ادله لفظیه خیلی سخت است.
اما در کتاب القضاء و الشهادات تعبیر فرق کرده و فکر شیخ متفاوت شده است؛ بهگونهای که در اینجا خیلی مایل به اثبات ولایت فقیه از ادله لفظیه است. «أما التوقیع الرفیع فصدره و إن کان مختصا بالأحکام الشّرعیّة الکلیّة»؛ این توقیع شریف و رفیع که صدر و اول آن در مورد شراب و مسائل شرعی سؤال کرده و مربوط به مسائل شرعی است، «من حیث تعلق حکم الرجوع إلی رواة الحدیث» و میگوید در احکام شرعیه به روات حدیث ما رجوع کنید، «فدلّ»؛ اما صدر حدیث دلالت میکند «علی کون الرجوع إلیه فیما لروایة الحدیث مدخل فقیه»[1] که به فقیه و روات حدیثی رجوع کنید که حدیثشناس بوده و احکام را میشناسند و این راوی بودن آنها مدخلیت دارد؛ زیرا کسی که راوی است خود روایت را فهمیده وگرنه اصلاً راوی محسوب نمیشود.
به بیان دیگر به دلیل اینکه روایت در دست فقیه است احکام را هم میداند و مدخلیت دارد در نتیجه بروید و سؤالات و احکام خود را از او بپرسید، «إلا أن قوله(عج) فی التعلیل: أنهم حجّتی علیکم یدلّ علی وجوب العمل بجمیع ما یلزمون و یحکمون»؛ این آخرین جمله که امام فرمود «انهم حجتی علیکم» نشان میدهد که ما باید به جمیع آنچه فقها ما را الزام کرده و حکم میکنند عمل کنیم و در هر کاری که الزامآور باشد ما باید از فقها پیروی کنیم.
قسمتی از این جمیع، احکام قضا بوده که در آن الزام و حکم هست؛ اما شیخ انصاری نفرمود فقط قضا بلکه فرمود: «بجمیع ما یلزمون»؛ هر جا فقیه الزام و حکمی دارد باید از او تبعیت کرد که در اینجا استدلال به حدیث کاملاً روشن است.
بعد شیخ میفرماید اگر میخواهی موضوع را واضحتر بگویم و به ذهنت نزدیکتر کنم، «و إن شئت تقریب الاستدلال بالتوقیع و بالمقبولة بوجه أوضح»؛ میخواهم با وجه روشنتر، بهتر و واضحتر استدلال کنم که هم توقیع -که الآن در مورد آن بحث میکنیم- و هم مقبوله -که بعداً میگوییم- بر مسئله ولایت فقیه دلالت میکنند، نه فقط مُبلّغ بودن بلکه بر ولیّ بودن فقیه هم دلالت میکنند.
بعد اینگونه میفرماید: «لا نزاعَ فی نفوذ حُکم الحاکم فی الموضوعات الخاصّة»؛ بین فقهای ما هیچ بحثی نیست که حکم حاکم در موضوعات خاصه نفوذ دارد همه این را قبول دارند، موضوعات خاصه مثل اختلاف بر سر ارث و میراث که چند وارث با یکدیگر به اختلاف خوردهاند نزد فقیه میآیند و فقیه حکم بر مصالحه میدهد که این حاکم نافذ بوده و باید بحث و اختلاف تمام شود.
بنابراین میگوید اگر اختلافی پیش آمد به هر چه فقیه گفت عمل کنید؛ زیرا حکم فقیه نافذ است، «إذا کانت محلّا للتخاصم» در جاهایی که محل تخاصم و کشمکش و دعوا است، پس میگوییم «فحینئذ نقول: إن تعلیل الإمام (علیه السّلام) وجوب الرّضی بحکومته فی الخصومات»؛ تعلیل امام در این روایت که «انهم حجتی علیکم» و یا در روایت «فارضوا به حکما» -که بعد خواهد آمد- این است که امام راضی بوده، پسندیده و دستور داده که حکم و حکومت فقیه در خصومات نفوذ دارد «بجعله حاکما علی الإطلاق» و در بحث قضا فقیه را حاکم علی الاطلاق قرار داده «و حجّة کذلک» یعنی حجت علی الاطلاق است.
پس فقیه در مسائل اجتماعی، خصومات، نزاعها و ... هم حاکم علی الاطلاق بوده و هم حجت علی الاطلاق است.
آخر و نتیجه بحث «یدلّ علی أن حکمه فی الخصومات»؛ یعنی هم توقیع و هم مقبوله دلالت میکند که حکم فقیه هم در خصومات و هم در «والوقائع» و حوادث «من فروع حکومته المطلقة و حجیّته العامّة» که این استدلال خیلی روشن بوده و حتی میتوان ولایت مطلقه فقیه را هم از اینجا استدلال کرد که بعداً ولایت مطلقه و غیر مطلقه را بحث میکنیم.
حجیت عامه از حدیث توقیع گرفته شده «حجتی علیکم»؛ یعنی در تمام مسائل حجت است، هم در مسئله گفتن، هم در قضاوت کردن و هم در مدیریت کردن «حجتی علیکم فلا یختصّ بصورة التخاصم»؛ پس این توقیع شریف و آن مقبوله هیچکدام فقط مختص قضا نبوده و اعم است.
پس اجمالاً میگوییم مرحوم شیخ انصاری هم از توقیع و هم از مقبوله بهصورت محکم بر حکومت مطلقه فقیه در بحث قضاوت و غیر قضاوت استدلال کرده است.
شیخ انصاری باز جای دیگر در همین کتاب در ص 243 استدلال آورده و به بحث ولایت تصریح کرده است.
استدلال صاحب جواهر در مورد ولایت فقیه و توقیع شریف
صاحب جواهر هم در جلد 21 ص 394 به این حدیث شریف اشاره کرده و گفته «یجوز للفقهاء العارفین اقامة الحدود فی حال غیبة الامام کما لهم الحکم بین الناس مع الامن من ضرر سلطان الوقت» [2] برای فقها و علمای عارف به دین و احکام شرعی اقامه حدود در زمان غیبت جایز بوده و اگر از سوی سلطان وقت در امنیت هستند میتوانند اقامه حکومت و اعمال ولایت کنند، حالا اینجا هر دو موضوع قضاوت کردن و حکومت کردن را شامل میشود؛ یعنی احکامی که از ناحیه فقها صادر میشود بین مردم نافذ باشد.
بحث ادامه دارد «و قول صاحبالزمان روحی له الفداء» میگوید دلیل ما برای اینکه فقیه میتواند اقامه حدود کرده، بین مردم حکم کند و اعمال ولایت کند علاوه بر دلایل دیگر، قول امام زمان (عج) در توقیع شریف است که میفرماید علما «حجتی علیکم» بوده و به دلیل آنکه در حوادث واقعه پناهگاه زمامدار میخواهید باید به علما مراجعه کنید؛ پس این هم استدلال صاحب جواهر فقیه متضلع، فحل و برجسته است، صاحب جواهر از فحول فقها و علما بوده و در فحل بودن وی کسی شک ندارد.
این عالم در جایی میفرماید: هر کس ولایت فقیه را نپذیرد طعم فقه را نچشیده است «ماذاق طعم الفقه»، صاحب جواهر طعم فقه را چشید؛ اما امام راحل افزون بر اینکه طعم فقه را چشید آن را به دیگران هم چشاند که این از فضائل امام است.
در این زمینه آیتالله جوادی آملی تعبیر عارفانهای دارد و میگوید: «کسی هست نوش میکند و کسی هست که در آغوش میگیرد، صاحب جواهر ولایت فقیه را نوش کرد؛ اما امام در آغوش گرفت».
مرحوم سبزواری در کفایه الاحکام که یکی از کتابهای فقهی مهم ما است، در سه چهار سطر به همه ادله اثبات ولایت فقیه بهصورت فشرده اشاره کرده و میفرماید: فقیه ترجیح دارد که در همه موارد خمس، زکات، حدود و ... دخالت کند.
بحث آن مفصل است؛ اما ما تنها قسمت مورد نظر را میخوانیم «ولعلّ الترجیح لهذا إذا کان الفقیه مأمونا لرفع الفساد» [3] اینکه میگوییم باید فقیه این امور را در دست گرفته و عهدهدار شود برای این است که فقیه شخصیت امینی است که باید مفاسد را از جامعه برطرف کند یا نه در امنیتش دچار فساد نشود؟ چون خود را ساخته و پرداخته درنتیجه مأمون از فساد است و به دلیل آنکه امین است پس کار را به امین بسپاریم.
این همان بحث که «فقها امناء الرسل» است، بعد مرحوم سبزواری چند دلیل آورده و توضیح میدهد که به چه دلایلی باید کار را به فقیه بسپاریم؛ دلیل اول این است که «مأمونا لرفع الفساد» و فقیه امین و مأمون است، دوم «و لعموم الآیات»؛ آیاتی که قبلاً اشاره کردیم؛ زیرا آیات عامی داریم که از آنها بحث ولایت فقیه استفاده میشود. «المؤیّده» که آن آیات به روایت عمر بن حنظله تأیید شده است و روایت عمر بن حنظله مؤید همین آیات است.
«الدالّه علی الأمر بالتحاکم إلی العارف بأحکام أهل البیت» که این روایت دلالت میکند بر اینکه برای امر به تحاکم و اینکه چه کسی حکم دهد و حاکمیت و قضاوت داشته باشد به فرد عالم به احکام اهل بیت مراجعه کنید، اینجا نمیگوید احکام الله بلکه میگوید احکام اهل بیت که خود یک نکته بوده و میخواهد بگوید احکام اعم از فقهی و اجتماعی است وگرنه میتوانست بگوید احکام الله.
«و ما فی معناها»؛ و آنچه در معنای احکام است که یک موضوع جدید بوده و بحث حاکمیت و ولایت است والا بحث احکام که بسته شد، آنچه در معنای احکام است مثل قضاوت، حکومت، داوری، اعمال ولایت در اموال صغیر و... .
«و التوقیع المنقول عن الإمام علیه السّلام» و همچنین یکی از دلایلی که مؤید آیات شریفه است توقیع «و اما الوحوادث الواقعه ...» است که از امام (ع) نقل شده است، مرحوم سبزواری استدلال کرده که این توقیع هم دلیل است بر اینکه فقیه عارف به احکام و آنچه در معنای احکام است، ملجأ و مأوا است.
خب بحث این حدیث را ببندیم، فقط از امام (ره) فرازی را میآوریم؛ زیرا امام راحل از این حدیث استفاده کرده و فرموده اگر کسی به سند این حدیث اشکال نکند مفهوم و دلالت آن بر ولایت فقیه کاملاً روشن است، امام میفرماید: «وتقریبها بأن کون المعصوم حجة الله لیس معناه أنه مبین الاحکام فقط» و تأکید میکند معنای «انا حجتالله» و اینکه معصوم حجتالله است این نیست که فقط مسئله میگوید و حکم شرعی را تبیین میکند «بل المراد بکونه وکون آبائه الطاهرین علیهم السلام حجج الله على العباد، فی جمیع شؤونهم ومنها العدل فی جمیع شؤون الحکومة، بمعنى أنه لو رجعوا إلى غیرهم فی الامور الشرعیة والاحکام الالهیة من تدبیر أمور المسلمین و تمشیة سیاستهم و ما یتعلق بالحکومة الاسلامیة لا عذر لهم فی ذلک مع وجودهم» [4]
نباید در امور خود به طاغوت رجوع کنند و با وجود فقها رجوع به غیر فقها عذری ندارد؛ ازاینرو باید ولایت فقها را قبول کرده و ولایت طاغوت را نپذیرند.
پس بنابراین از کلمات و استدلالات فقها میتوان مؤید و دلگرمی پیدا کرد که با استفاده از این حدیث میتوان بر بحث ولایت فقیه استدلال کرد./902/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع و مآخذ:
[1]. القضاء و الشهادات، شیخ مرتضی انصاری، ص 48.
[2] جواهر الکلام فی شرح شرایع الاسلام، محمدحسن نجفی، جلد 21، ص 394.
[3]. کفایة الأحکام، محمدباقر بن محمد مؤمن السبزواری، نسخه متنی، ص 114.
[4]. کتاب البیع، السید روحالله الخمینی، ج 2، ص 474.