به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه چهاردهم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که شانزدهم آبان ماه 95 با حضور طلاب و روحانیون حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، به تبیین توقیع شریف امام عصر (عج) و دلالت آن بر بحث ولایت فقیه پرداخت.
خلاصه درس گذشته
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی، در جلسه سیزدهم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی با اشاره به روایت «الفقهاء امناء الرسل»، اظهار کرد: فقها تنها در مسئلهگویی دین امین و وارث پیامبر نیستند؛ زیرا پیامبران هم وظیفه افتاء، تبلیغ و تبیین دین داشتند و هم وظیفه مدیریت و تدبیر امور مردم را دارا بودند؛ پس فقها امنای رسولان هستند؛ یعنی در همه آنچه رسل به عهده دارند امیناند، همانطور که رسل امینالله هستند علما هم امینالله و امین دین خدا هستند.
وی افزود: امام امین است، امین تنها به تبیین مسائل شرعی خلاصه نمیشود بلکه در همه حوزههایی که انبیا رسالت داشتند انجام وظیفه کنند چه تبیین، چه تبلیغ، چه قضاوت و چه امور سرپرستی امت، در همه اینها فقها امین هستند.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی با اشاره به سه روایت «الفقهاء امناء الرسل»، «مجاری الامور و الاحکام بایدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه علمای بالله» و روایت «الواجب علی الإمام إذا نظر إلی رجل یزنی أو یشرب أن یقیم علیه الحدّ»، ادامه داد: از آنجا که امام امینالله بوده و حد را جاری میکند، فقیه هم امینالله است پس فقیه هم میتواند حد جاری کند؛ پس ولایت داشته و تدبیر امور مردم را بر عهده دارد
.
خلاصه درس حاضر
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی با اشاره به حدیث «وأما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة احادیثنا فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله علیهم» اظهار کرد: امام عصر (عج) در این حدیث میفرماید، فقها و علما در عصر غیبت بر شما حجت هستند و من بر آنها حجت هستم؛ پس بنابراین همان حجیتی که من بر شما دارم فقها هم همان حجیت و منزلت را دارند.
وی با اشاره به اینکه آیتالله خویی در مورد این حدیث فرموده حجت در اینجا به معنای همان ابلاغ احکام الله و تبیین احکام الله است ادامه داد: با وجود این وقتی به حدیث نگاه میکنیم متوجه میشویم اینطور نیست که تنها به مسائل شرعی منحصر باشد؛ زیرا «فارجعوا فیها» اطلاق داشته و اعم است؛ یعنی «آنچه تکلیفتان است»، تکلیف هم دو جور است: گاهی تکلیف مسائل فردی بوده و گاهی اجتماعی است.
امام جمعه بجنورد با بیان اینکه در این روایت «فارجعوا فیها»، هم مسائل شخصی و فردی و هم مسائل سیاسی و اجتماعی را شامل میشود، افزود: ظاهر این حدیث از قبل و بعد و سؤالات متنوعی که پرسیده شده نشان میدهد هم حادثه به معنای واقعه خارجی و هم به معنای احکام شرعی مورد نظر حضرت بوده است؛ یعنی هم در مسائل شرعی بروید و از فقها حکم شرعی را بپرسید و هم در مسائل اجتماعی از آنها تکلیف اجتماعی را بپرسید.
تقریر درس
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از روایاتی که در بحث اثبات ولایت فقیه در بین فقها معروف است توقیع شریف امام عصر (عج) است، توقیع به نامهای میگویند که بر روی آن مطلبی نوشته و تأیید و مهر شده است، مثلاً در قدیم میگفتند پادشاه این نامه را توقیع کرد؛ یعنی مهر، امضا و تأیید کرد؛ پس بنابراین به نامهای که از طرف بزرگی میآید حال چه نامه ابتدایی باشد و چه پاسخ سؤال، توقیع میگویند.
ما در زمان غیبت صغرا توقیعاتی داریم، در این زمان که چهار نواب خاص بودند مردم سؤالاتی میکردند و امام عصر(عج) با خط مبارکشان پاسخ میدادند، به این نامههایی که به یادگار مانده توقیعات میگویند.
البته غیر از امام عصر (عج)، امامانی که در دسترس نبودهاند هم گاهی اوقات نامههایی به شیعیان مینوشتند؛ اما بیشتر توقیعات مربوط به عصر امام زمان (عج) در غیبت صغرا است.
یکی از این توقیعات راجع به بحث ولایت فقیه است که باید ببینیم سند و دلالت آن چیست؟ این روایت در کتب اربعه؛ یعنی کتب اصلی روایات مکتب ما نیامده؛ اما در کتابهایی مثل کتاب «کمال الدین و تمام النعمه» شیخ صدوق که یکی از نوشتههای مرحوم صدوق است نقل شده، طبرسی هم نقل کرده و شیخ طوسی هم آن را نقل کرده است.
«حدثنا محمد بن یعقوب الکلینی عن إسحاق بن یعقوب قال سألت محمد بن عثمان العمری (رضی الله عنه) أن یوصل إلیّ کتابا قد سألت فیه عن مسائل أشکَلت علیّ فوردت فی التوقیع بخط مولانا صاحب الزمان علیه السلام».
این روایت طولانی بوده که در آن تقریباً یکی دو صفحه سؤالاتی شده و امام زمان (عج) یکییکی جواب داده، سؤالات هم متعدد و متنوع است؛ هم سؤالات شرعی کرده و هم از بعضی مسائل که حکم شرعی نیست، اگر روایت را کامل بخوانیم طول میکشد اما بعداً میبینید، مثلاً از منکرین اهل بیت (ع) سؤال کردهاند که تکلیف اینها چیست، این سؤال مسئله شرعی نیست بلکه اعتقادی است، همچنین از فقّاع یا شراب سؤال کردهاند که حکم شرعی میشود، از ظهور فرج و زمان و چگونگی آن سؤال کردهاند که حضرت فرموده علم این در دست خدا است «و کذبوا الوقاتون» و کسی که برای ظهور وقت تعیین کند دروغ میگوید، سؤال کرده آنها که میگویند امام حسین (ع) کشته نشده تکلیفشان چیست؟ حضرت میفرماید: این سخن کفر است.
این دو سه سؤال را گفتم تا بدانید سؤالات متنوع بوده و هم شامل مسائل شرعی میشده و هم موارد تاریخی و اعتقادی را در بر داشته است، حتی میرسد به اینجا «و أما الحوادث الواقعة» یکی از سؤالات سائل این بوده که حوادث واقعه را چه کنیم و در رخدادهایی که برای ما پیش میآید تکلیف چیست؟ حضرت فرموده: «أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة احادیثنا فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله علیهم».
بررسی سند روایت توقیع شریف
خب بحث اصلی در این جمله «أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة احادیثنا فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله علیهم» است، قبل از اینکه این محتوا و واژه را توضیح دهیم، باید بگوییم سند حدیث سند خوبی نیست مجهول است، به علت اسحاق بن یعقوب؛ زیرا وی شخصیتی است که برای ما روشن نیست و رجالیون نوشتهاند مجهول بوده و زندگیاش برای ما معلوم نیست.
همچنین شخص اول این روایت محمد بن محمد بن عصام الکلینی که او هم مجهول است؛ اما خوب شخصیتی مثل مرحوم کلینی در سلسله این حدیث بوده و محمدبن عثمان عمری از نواب خاص حضرت هم هست؛ دو راوی خیلی عالی دارد و دو راوی هم مجهول است؛ پس از لحاظ سند اجمالاً به تعبیر امام این است که «دلالته ضعیفه» و بعضیها آن را مجهول میگویند.
اما در عین حال این حدیث شریف در کتابهای دیگر هم آمده است، در «کتاب الغیبة» شیخ طوسی آمده است، این کتاب راجع به غیبت امام عصر (عج) است، شیخ طوسی هم این روایت را با سند دیگری بیان کرده که باز به مرحوم کلینی برمیگردد؛ پس غیر از این سند، سند دیگری هم هست که آن را شیخ طوسی نقل کرده است.
همچنین مرحوم طبرسی در کتاب «الاحتجاج» هم این حدیث را نقل کرده است، البته باید توجه داشته باشیم که این مرحوم طبرسی احتجاج با طبرسی صاحب مجمعالبیان فرق دارد؛ اما در مجموع از ناحیه اسحاق بن یعقوب این روایت قابل قبول نیست اگرچه دلالتش واضح و روشن است، البته در دلالتش هم کمی بحث وجود دارد؛ اما به طور کلی اگر بخواهید بگویید این روایت صحیح است، موثق است و حسن است این القاب به روایت مذکور نمیخورد، این در عِداد روایاتی است که ضعیفه یا مجهوله است.
اما استناد فقها و بزرگواران به این حدیث نشان میدهد که محتوای آن محتوایی نیست که بشود بهراحتی از کنار آن رد شد، حوادث در این روایت جمع حادثه است چون جمع حدیث، احادیث میشود. حادثه؛ یعنی النازلة و چیزی که نازل میشود، رخداد، مرحوم راغب در لغت نوشته «النازلة العارضة» آن چیزی که به انسان وارد شده و در زندگی عارض میشود، در زندگی نبوده بعد به وجود میآید.
اصلاً معنای کلمه حدوث این است؛ «کون الشیء بعد ان لم یکن» به این حادث و حدوث میگوییم، چیزی که به وجود میآید بعد از آنکه نبوده است، چیز جدید؛ «اما الحوادث الواقعه» میخواهیم ببینیم این حوادث واقعه یعنی چه؟ بعضی از بزرگان اصرار دارند که این حوادث واقعه همان احکام است منتها احکام جدید؛ مثلاً مسائل مستحدثه و فروع جدید و متجدده.
معمولاً در هر عصری مسائل جدیدی رخ میدهد؛ مثلاً پیوند اعضا که در زمان ما موضوع جدیدی است؛ زیرا امکان انجام آن در زمان قدیم نبود یا رحم اجارهای که اصلاً در قدیم به این معنا بحث آن وجود نداشت و مباحثی از این قبیل؛ مثل احکام کره ماه و مریخ و ... در قدیم کسی به کره ماه نمیرفته تا بپرسد نماز در آنجا چطور خوانده میشود.
در مورد حوادث واقعه باید گفت ما سه رقم حادثه داریم؛ حوادث ماضیه، حوادث آتیه و حوادث واقعه، در مورد حوادثی که گذشته که باید گفت گذشته و ما نبودیم پس تکلیف هم نداشتیم و در مورد حوادثی که میآید هم ما نیستیم؛ اما الآن تکلیف آن چیزی است که حوادث واقعه است، ما بین العدمین هستیم و زندگی میکنیم، آنچه گذشت که گذشت آنچه هم که نیامده که نیامده؛ اما ما الآن بین العدمین هستیم که این حوادث الواقعه میشود، «اما الحوادث الواقعه»؛ اما حوادثی که واقع میشود، بعضی بزرگان مثل آیتالله خویی اصرار دارند که این حوادث واقعه یعنی مسائل مستحدثه فقهیه جدیدهای که در زندگی پیش میآید و این بزرگوار؛ یعنی اسحاق بن یعقوب هم از محمد بن عثمان عمری خواسته که از آقا بپرسد در مسائل جدید چهکار کنیم؟
ولایت فقها در عصر غیبت شامل همه حوادث واقعه است
در مورد مسائلی که حکم آنها روشن است که میدانیم و به منابع حدیثی و فقهی آن رجوع میکنیم؛ اما مسائل جدید ازنظر فقهی و شرعی را چهکار کنیم؟ امام عصر (عج) در جواب نوشتهاند باید در این مسائل جدید به روات احادیث ما رجوع کنید و پاسخ را پیدا کنید.
پس با توجه به نظر آیتالله خویی این روایت اصلاً در رابطه با بحث ولایت فقیه دلالتی ندارد، مسائل شرعی هم که مورد بحث ما نیست و به قول معروف تخصصا از بحث ما خارج است.
حال بنا بر فرض که این حوادث واقعه رخدادها باشد نه احکام یا اعم باشد، امام (ره) یک نکتهای در آخر بحث دارد و میگوید: بالاخره حوادث الواقعه در این حدیث یا حوادث واقعه همان رخدادها است که باید ببینیم تکلیف ما در مورد آنها چیست و یا اعم از رخدادهای جدید و مسائل جدید است، بالاخره میتوانیم اینقدر تصور کنیم که حوادث واقعه دو معنا داشته باشد؛ مسائل جدید و حادثههای جدید.
خب اگر اینگونه باشد ازلحاظ محتوایی و معنوی قابل استدلال است، همینقدر که احتمال میدهیم حوادث واقعه هم احکام جدید را و هم حوادث جدید و رخدادهای اجتماعی، سیاسی، اقتصادی فرهنگی و ... را شامل میشود کفایت میکند؛ پس این اشکال خیلی مهمی نیست که جلوی راه ما را بگیرد بلکه راه باز است، میگوییم حوادث واقعه اطلاق دارد و اطلاق آن هم مسائل فقهی جدید و هم حوادثی که در زندگی برای انسان پیش میآید را شامل میشود.
پس این اشکال خیلی اشکال اصلی نیست که بحث را بر ما ببندد، نکته دوم این است که از خود متن حدیث برمیآید که اعم از احکام است؛ زیرا همانطور که اشاره کردیم سؤالاتی که سائل کرده سؤالات متنوعی است، همه آنها حکم شرعی نیست، برخی در مورد ظهور امام زمان (عج) است، برخی در مورد امام حسین (ع) است که بعضی میگویند کشته نکرده و وجود آن حضرت پرواز کرده و به آسمانها رفته است و ... خب اینها که ربطی به حکم شرعی و مسئلهگویی ندارد یا مسائل دیگری که در لابهلای حدیث هست.
پس از سؤالات متنوعی که از امام عصر (عج) پرسیده میتوانیم استنباط کنیم که حادثه در کلام امام؛ یعنی «و اما الحوادث الوقعه» اعم از مسائل جدید و رخدادهایی است که ممکن است در زندگی شیعیان پدیدار شود.
پس این هم یک مؤید بر گسترش معنای حادثه واقعه که فقط احکام صرف نیست؛ زیرا ببینید در استدلال همین که شبهه آمد کافی است تا حرف طرف شکسته شود، شما میگویید اینها مسائل جدیده است؟ میگوییم: خیر اینطور نیست اعم است، حالا که اعم است پس این استدلال شما که میگویید این روایت تخصصا خارج است از بین میرود، نه تخصصاً نمیتوان خارج کرد، پس داخل بحث است.
عرض کردیم سؤالات خیلی طولانی و متنوع است، حضرت در اینجا راجع به اشخاص نظر داده که محمد بن شاذان کیست و محمد بن علی مهزیار کیست به اینها اعتماد کنید. حضرت از اشخاص جواب داده؛ «و اما علة ما وقعه غیبة»؛ چرا امام زمان غایب است؟ علت غیبت او چیست و ما در زمان غیبت چگونه از امام زمان (عج) انتفاع ببریم؟ حضرت فرموده: مثل خورشید پشت ابر که این پاسخ در همین حدیث وجود دارد.
پس خود سیاق حدیث نشان میدهد که تنوع هست، خیلی چیزها هست که اصلاً ربطی به فقه و مسائل فقهی ندارد؛ اما حضرت جواب داده و همه را در یک جمله کلی «و اما الحوادث الواقعه» پاسخ داده است.
پس از کلمه حوادث الواقعه یک پایه استدلال درست میشود، حالا بر فرض که سند را قبول کنیم که بعداً میگوییم شیوه قبول شدن این سند چطور است، بالاخره ما میتوانیم به این کلمه استدلال کنیم، حوادث واقعه هم فروع فقهی متجدد و مستحدث را در بر میگیرد و هم مسائلی که در زندگی ما جدید است را شال میشود، مسائلی که قبلاً نبودند اما پیش میآیند.
مثلاً در آن زمان استکبار نبوده، اکنون باید رابطه ما با مستکبران چگونه باشد؟ دخالت در کشورهای دیگر وقتی که مسلمان هستند باید چگونه باشد؟ برویم، نرویم، دفاع کنیم یا نکنیم؟ دفاع که میگویند باید در خاک خودمان باشد یا میشود از خاک هم عبور کرد؟ و مسائل جدیدی که الآن پیش آمده است.
نکته دومی که قابل بحث است این است که باز آیتالله خویی و بعضی از بزرگان فرمودهاند «أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها إلی رواة احادیثنا» اگر «فیها» نمیگفت و میگفت «فارجعوها» معنی تفاوت داشت، اگر حضرت میگفت: «فارجعوها الی رواة احادیثنا»؛ یعنی باید در خود نفس حوادث به روات احادیث ما رجوع کنید، این «ها» به نفس و خود حادثه بازمیگشت؛ یعنی برای اینکه بدانید در خود حادثه و نفس حادثه تکلیف چیست به راویان احادیث و فقهای ما مراجعه کنید، یک مسئله سیاسی پیش آمده به فقیه جامعالشرایط رجوع کنید یا یک مسئله و حادثه اقتصادی پیش آمده به فقیه رجوع کنید.
اما «فارجعوا فیها» نفس حادثه را نمیرساند، «فارجعوا فیها»؛ یعنی در حکم آن حادثه رجوع کنید پس باز روایت از بحث ما خارج میشود؛ زیرا «فارجعوا فیها» یعنی «فارجعوا فی احکامها» که این با «فارجعوها» فرق میکند و از گردونه استدلال ما خارج میشود؛ زیرا «فیها» یعنی «فی حکمها» نه خود نفس حادثه. پس این هم استدلالی در مورد این روایت است که اگر «فارجعوا فیها» است به درد بحث ما نمیخورد.
اگر «فارجعوها» بود به درد استدلال ما میخورد؛ اما اگر «فارجعوا فیها» باشد این شبهه را ایجاد میکند که باید در حکم مسئله نه در خود آن مسئله و حادثه به فقها مراجعه کنیم. این هم صحبتی است که آیتالله خویی و برخی بزرگان دیگر گفتهاند؛ پس بنابراین اینجا هم مانعی بر سر راه استدلال به وجود میآید که البته بزرگان اینها را جواب دادهاند؛ هم شبهه اولی و هم دومی را پاسخ دادهاند که باید مقداری جلو برویم تا از کلمات بزرگان استفاده کنیم.
فقها در عصر غیبت حجیت عام دارند
اما آنچه مهم است بخش پایانی این حدیث بوده که برای استدلال مهم است «فإنهم حجتی علیکم و أنا حجة الله علیهم»؛ فقها و علما بر شما حجت هستند و من بر آنها حجت هستم؛ پس بنابراین همان حجیتی که من بر شما دارم فقها هم همان حجیت و منزلت را بر شما دارند.
باز اینجا آیتالله خویی وارد بحث شده و فرموده حجت در اینجا به معنای همان ابلاغ احکام الله و تبیین احکام الله است، مگر در قرآن نداریم «قُلْ فَلِلَّهِ الْحُجَّةُ الْبالِغَةُ؛ خدا حجت بالغه است، حجتی که احکامش را میرساند»، وقتی میگوید انبیا بر شما حجت هستند؛ یعنی آنها احکام من را به شما میرسانند.
پس باز هم در استدلال ما اشکال به وجود میآید که اینجا بحث احکام و تبیین احکام است، حال با همه این اشکالاتی که در مسیر داریم باید ببینیم این حدیث چقدر بر مطلب ما دلالت میکند.
میخواهیم کلمات بزرگان را برای تأیید عرض کنیم، اجازه بدهید جوابی به آن شبهه بدهیم بعد به کلمات بزرگان برسیم، خوب اگر کسی گفت که در این روایت فرموده «فارجعوا فیها» و نه «فارجعوها» این را چهکار میکنیم؟ میگوییم ظاهر این حدیث از قبل و بعد و سؤالات متنوعی که پرسیده شده نشان میدهد که حادثه به معنای واقعه خارجی و احکام شرعی هر دو مورد نظر حضرت بوده «أما الحوادث الواقعة فارجعوا فیها»؛ یعنی در مسائل شرعی بروید و از فقها حکم شرعی را بپرسید و در مسائل اجتماعی هم تکلیف اجتماعی را بپرسید.
پس اینطور نیست که تنها به مسائل شرعی منحصر باشد، «فارجعوا فیها» اطلاق داشته و اعم است؛ یعنی آنچه تکلیفتان است، تکلیف هم دو جور است گاهی تکلیف مسائل فردی بوده و گاهی اجتماعی است.
پس «فارجعوا فیها» هر دو را شامل میشود؛ هم مسائل شخصی و فردی هم مسائل سیاسی و اجتماعی را در بر میگیرد، اینکه «فارجعوها» نگفته لطمهای به بحث نمیزند و میشود اعم را استظهار کرد.
اما در مورد اینکه گفته «حجتی علیکم و انا حجة الله» اگر میگفت «انهم حجج الله»؛ یعنی فقها حجج الله هستند میشد معنای اعم استفاده کنیم، اما چون گفته «حجتالله» و مفرد آورده؛ یعنی آن بحث تبیین احکام و تبلیغ احکام است نه بحث «حجج الله علی حلاله و حرامه» مثل «امناء الله علی حرامه و حلاله» و قبلاً داشتیم که «مجاری الامور بأیدی العلماء بالله الاُمنا علی حلاله و حرامه».
اگر حجج الله و جمع باشد یک معنا دارد اگر حجتالله و مفرد باشد یک معنای دیگر دارد، آیتالله خویی میفرماید: حجیت مناسب با تبلیغ است؛ اما مستدل میگوید نه اگر حجج الله میگفت فرمایش شما درست بود اما چون گفته حجتالله، حجتالله معنای اعم از حجت بالغه احکام و حجت ولایی و زعامت اجتماعی است.
اگر حجج الله بود فرمایش شما را میپذیرفتیم و میگفتیم بله مقصود این است که حجتهایی که بر حلال و حرام حجیت دارند؛ اما چون گفته حجتی علیکم و انا حجتالله و مفرد آورده معلوم میشود حجت خدا هر منزلتی که دارد همان منزلت را فقیه هم دارد که این اعم میشود و میتوان از آن درباره مسائل ولایی هم استفاده کرد.
یک نکته دیگر پیرامون حدیث هست و آن اینکه میگوید اسحاق بن یعقوب کسی نبوده که مسائل شرعی را نداند، در آن زمان همه میدانستند که باید مسائل شرعی را از فقها بپرسند، این سؤال خیلی مشکلی نبوده که بپرسد آقا ما در مسائل شرعی جدید چهکار کنیم؟ پاسخ سؤال معلوم است که همانطور که مسائل شرعی قدیم را از فقیه میپرسید مسائل شرعی جدید را هم از او بپرسید. این چیز مهمی نبوده که نائب خاص امام زمان (عج) را واسطه قرار بدهد که آقا تکلیف ما در مسائل فقهیه جدید چیست؟ قبلاً چهکار میکردید؟ به متخصص رجوع میکردید خوب الآن هم رجوع کنید اینکه جوابش روشن است.
پس اینکه بگوییم حتماً این حوادث به معنای حوادث جدیده مستحدثه است و باید درباره آنها به فقیه رجوع کنیم، اینکه چیز جدیدی نیست که لازم باشد برای آن با آن همه مقدمات به امام زمان نامه بنویسد.
پس بنابراین ظاهر حدیث هم نشان نمیدهد که فقط مسئلهگویی است، آنها که استدلال میکنند یک استدلالشان هم این است که طرز سؤال و جواب نشان میدهد میخواهد چیز جدیدی بپرسد نه تنها صرف مسئلهدانی و مسئلهگویی. این آنقدر نامفهوم و نامعلوم نبوده که برای آن به امام عصر (عج) نامه بنویسد؛ زیرا در همان زمان هم اگر مسئلهای برای آنها مبهم بود به فقها و روات احادیث رجوع میکردند در نتیجه نیازی به این نامه مفصل نبوده است.
پس وقتی اول و آخر حدیث، الحوادث الواقعه و کلمه حجتالله را جمعبندی کنیم میتوانیم استنباط کنیم که اگر این روایت ضعف سندی نداشت ازلحاظ ظاهر و دلالت مشکلی برای استدلال ما نداشت و حداقل مؤید حکم عقل و مسائلی که در آینده میگوییم هست.
پس تا اینجا اجمالاً ما این حدیث را مؤید بحث ولایت فقیه میگیریم و به دلیل اینکه اشکالاتی پیش آمد نمیگوییم این حدیث 100 درصد بر بحث ولایت فقیه دلالت دارد؛ اما ظاهر این حدیث میتواند یکی از سندهای اثبات بحث ولایت به شمار بیاید.
فردا کلمات بزرگانی که به این حدیث استناد کردهاند را میآوریم؛ از جمله شیخ انصاری، صاحب جواهر و بزرگانی که وقتی میخواهند ولایت فقیه را اثبات کنند میگویند به چند دلیل از جمله توقیع مبارک و این توقیع مبارک یعنی حدیث فوق را قبول دارند که به آن استناد میکنند؛ پس درست است که حدیث ضعف سند دارد؛ اما شاید ضعف سند را عمل بزرگانی که در اثبات ولایت فقیه به این حدیث استناد کردهاند، جبران کند./902/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان