به گزارش سرویس مبانی پایگاه اطلاعرسانی وسائل، حجتالاسلام والمسلمین ابوالقاسم یعقوبی، نماینده ولی فقیه در استان خراسان شمالی و امام جمعه بجنورد، در جلسه سیزدهم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی که پانزدهم آبان 95 با حضور طلاب و روحانیون حوزه علمیه استان در محل حسینیه شهدای مصلای امام خمینی (ره) بجنورد برگزار شد، به تشریح وارث و امین بودن علما و فقها نسبت به تمام شئون تبلیغی و تدبیری پیامبر پرداخت.
خلاصه درس گذشته
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی در جلسه دوازدهم درس خارج فقه حوزه علمیه خراسان شمالی، با اشاره به روایت شریفه «العلماء ورثه الانبیا»، اظهار کرد: برخی در مورد این روایت گفتهاند ارث فقط در چیزهایی است که قابل انتقال باشد و زعامت و ولایت قابل انتقال نیست.
وی ادامه داد: اما امام راحل این اشکال را با همان محاورت عرفی و سیره عقلا جواب داده و میگوید اینجور نیست، اتفاقاً در ادبیات فارسی میگوییم فلانی وارث تاج و تخت پدرش شد وارث تاج و تخت یعنی چه؟ یعنی همان قدرت سیاسی اجتماعی و زعامت پدرش را به ارث برد.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی افزود: به دلیل آنکه عمارت و ولایت از امور اعتباریه و عقلایی است، عقلا اعتبار میکنند؛ آقا شما کدخدا باش، کدخدا یک امر حقیقی نبوده و یک امر اعتباری است و وقتی اعتباری باشد قابل جعل و نصب بوده و میشود آن را جعل کرد.
وی گفت: این بحث که علما هم جای پیامبران مینشینند، پول دنیا نیست که بگوییم قابل انتقال نیست؛ بلکه آن موقعیت رهبری و زعامت است که به علما به ارث میرسد و تصور این هم در ارث کاملاً روشن است.
خلاصه درس حاضر
امام جمعه بجنورد با اشاره به روایت «الفقهاء امناء الرسل»، اظهار کرد: فقها تنها در مسئلهگویی دین، امین و وارث پیامبر نیستند؛ زیرا پیامبران، هم وظیفه افتاء، تبلیغ و تبیین دین داشتند و هم وظیفه مدیریت و تدبیر امور مردم را دارا بودند؛ پس فقها امناءی رسولان هستند؛ یعنی در همه آنچه رسل به عهده دارند امیناند، همانطور که رسل امینالله هستند علما هم امینالله و امین دین خدا هستند.
وی افزود: امام امین است، امین تنها به تبیین مسائل شرعی خلاصه نمیشود بلکه در همه حوزههایی که انبیا رسالت داشتند انجام وظیفه کردند چه تبیین، چه تبلیغ، چه قضاوت و چه امور سرپرستی امت، در همه اینها فقها امین هستند.
حجتالاسلام والمسلمین یعقوبی با اشاره به سه روایت: 1.«الفقهاء امناء الرسل»، 2.«مجاری الامور و الاحکام بأیدی العلماء بالله الامناء علی حلاله و حرامه» 3.«الواجب علی الإمام إذا نظر إلی رجل یزنی أو یشرب، أن یُقیم علیه الحدّ»، ادامه داد: از آنجا که امام امینالله بوده و حد را جاری میکند، فقیه هم امینالله است پس فقیه هم میتواند حد جاری کند؛ پس ولایت داشته و تدبیر امور مردم را بر عهده دارد.
تقریر درس
درباره ادله اثبات ولایت فقیه عرض کردیم سه مدل و سه رقم دلیل داریم؛ یکی عقلی محض که همان مبادی کلامی بود که عرض کردیم، یکی تلفیق بین عقل و نقل که این بحث را هم مطرح کردیم و سوم نقلی محض که همان روایات است، ببینیم از روایات در مورد بحث ولایت فقیه چه استفادهای میشود.
در بین روایات ما یک دسته روایاتی داریم که محکم است؛ یعنی میشود از آنها بهعنوان دلیل محکم اثبات ولایت فقیه استفاده کرد، بعضی روایات هستند که باید درباره آنها مقداری تنزل کرده و بگوییم مؤید بحث ما است.
از جمله روایاتی که در جلسات قبل بحث کردیم روایت «ان العلماء ورثة الانبیاء» بود که در تفسیر این روایت هم درباره علما، هم در مورد ورثه و هم درباره انبیا بحث و گفتگو کردیم تا در جلسه دیروز به نتیجه نهایی رسیدیم و گفتیم اگر نگوییم این روایت دلیلی بر اثبات ولایت فقیه است لااقل مؤید دلیلهای دیگر است و در موضوع ارث و وارثت هم صحبت کردیم.
امروز یک روایت دیگر میخوانیم، این روایت هم مشهور بوده و از لحاظ سند مشکلی ندارد اما از لحاظ دلالت بر موضوع ولایت فقیه باید ببینیم چقدر میشود از آن استفاده کرد.
این روایت در وسائل الشیعه، ج 27، ص 91، باب صفات القاضی آمده و در چاپ دیگر وسائل الشیعه هم در دو محل صفات القاضی، باب 8، حدیث 50 و باب 11، حدیث 7 آمده است.
این حدیث مرسلهای از مرسلات صدوق است، شیخ صدوق دو رقم مرسله دارد؛ مرسلههایی که میگوید «قیل»؛ گفته شده که پیغمبر چنین فرمود، اما بعضی جاها میگوید «قال رسولالله»، آنجا که میگوید: «قال رسولالله» یا «قال الصادق علیهالسلام»، اینها محکم بوده و سند آنها پیش صدوق بوده است، وقتی «قال رسولالله» میآورد؛ یعنی این حدیث محکم است به این اعتماد کنید؛ اما وقتی میگوید «قیل»؛ یعنی خودش هم در نقلش محکم نیست.
روایت فوقالذکر در هر دو موردی که آدرس دادیم «قال» است، «قال امیرالمؤمنین قال رسولالله الفقهاء امناء الرسل مالم یدخلوا فی الدنیا قیل یا رسولالله و ما دخولهم فی الدنیا قال اتّباع السلطان»[1] آدرس این روایت الکافی، جلد یک، حدیث 46 است، امروز این را میخوانیم، «علی عن ابیه» این باید برای آشنا باشد؛ «علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی عن ابی عبدالله علیهالسلام قال قال رسولالله الفقهاء امناء الرسل»؛ فقها مادامیکه داخل در دنیا نشوند امینان پیامبرند، «مالم یدخلوا فی الدنیا قیل یا رسولالله و ما دخولهم فی الدنیا» سؤال شد یا رسولالله چگونه میشود یک فقیه در دنیا داخل شود؟ «قال اتباع السلطان»؛ سلطان زده، شاه زده و طاغوت زده شده و پیرو سلاطین شود. «فاذا فعلوا ذلک» اگر دیدید فقیهی سراغ سلطان جائر رفت «فاحذروهم على دینکم»؛ وقتی عالمی به سمت ستمگر و طاغوت رفت از او حذر کنید.
اینجا استدلال به همین عبارت «الفقهاء امناء الرسل» است، اجازه بدهید یکبار سند این روایت را مرور کنیم، روایت «علی بن ابراهیم عن ابیه هاشم» مشکلی ندارد، «نوفلی عن السکونی» درباره نوفلی اشکال هست اگرچه سکونی مشکلی ندارد؛ اما درباره نوفلی مقداری حرف و حدیث وجود دارد، اسم نوفلی حسین بن یزید بوده و کنیهاش هم ابوعبدالله است، میشود «حسین بن یزید نوفلی» «کان شاعراً ادیباً و سکن ری و مات بها»؛ شاعر و ادیب بوده و در شهر ری زندگی میکرده است، در همانجا هم از دنیا رفته، از اصحاب امام رضا (ع) است.
کنکاشی در وثاقت نوفلی
وثاقت ایشان ثابت نشده؛ یعنی در مورد نوفلی توثیق خاصی نداریم، علتش هم گفتهاند که وی روایاتی را از قمّیّین یا اهل قم نقل کرده است، قم دو جور محدث داشته است، محدثانی که در مورد ائمه (ع) غُلّو میکردند، ائمه اطهار (ع) را خیلی بالا میبردند، یکی از کسانی که از غالیها روایت نقل کرده همین نوفلی است؛ لذا مقداری سابقهاش مشکل دارد، اگرچه نجاشی گفته من جایی پیدا نکردهام که نوفلی از غالی و اهل غلو نقل کرده باشد؛ ولی اجمالاً در مورد نوفلی حرف و حدیث وجود دارد. مرحوم مجلسی ایشان را تضعیف کرده، علامه درباره ایشان توقف کرده؛ پس بنابراین در این سند تنها نوفلی مشکل دارد و الا بقیه مشکلی ندارند.
منتها مرحوم نوری در کتاب رجالی که دارد از امام (ره) نقل کرده که من پای درس امام شنیدم که امام بارها راجع به نوفلی میفرموده که آدم درستی است؛ زیرا از آدم درستی به اسم سکونی نقل کرده و از آنجا که سکونی آدم درستی است، وقتی نوفلی از سکونی نقل میکند پس نقل معتبر است.
همه اصحاب میگویند سکونی مشکلی ندارد، خوب کسی که از سکونی نقل میکند نوفلی است؛ پس در مورد سند این روایت را از لحاظ سند میتوانیم بگوییم عدهای مثل امام (ره) توثیق کردهاند و بعضی از بزرگان دیگر هم توثیق ایشان را فرمودهاند؛ پس از لحاظ سند مشکل آنچنانی ندارد، اگر هم بر فرض مشکل داشته باشد در بحث نتیجه میگیریم که اگر دلیل محکم نشود حداقل مؤید میشود.
حالا برویم سر اصل روایت «الفقهاء امناء اَلرُّسُلِ»؛ فقها امناءی پیغمبراناند، وقتی فقها امناءی پیغمبران بودند، امین بودند، امین در چه؟ امین در مسئلهگویی؟ تنها چون مسئله میگویند و دین را بیان میکنند امین پیامبراناند یا در هر چه از پیغمبران به ارث بردند امیناند؟ پیامبران هم وظیفه افتاء، تبلیغ و تبیین داشتند و هم وظیفه مدیریت و تدبیر امور مردم را دارا بودند؛ پس فقها امناءی رسولان هستند؛ یعنی در همه آنچه رسل به عهده دارند امیناند، امین مردماند، همانطور که رسل امینالله هستند علما هم امینالله و امین دین خدا هستند.
امام (ره) در این زمینه یک تعبیر زیبا دارد، برای استدلال یک صغرا میچیند، یک کبرا میچیند و نتیجه میگیرد. صغرا کبرا چیدن ایشان را عنایت کنید؛ ما در روزهای اول یک روایت از امام رضا (ع) خواندیم که هیچ ملتی نمیتواند بدون رئیس و قیّم باشد، آن روایت خیلی مفصل است اما یک فراز حدیث امام هشتم این است که هر قومی رییس و قیّم میخواهد، امام رضا (ع) فرمود: «لو لم یجعل لهم اماما قیما»؛ اگر خدا برای مردم امام قیم و سرپرست قرار ندهد که آن امام «امیناً» آن امام امین باشد، «حافظا» حافظ دین خدا باشد، «مستودعاً» امانت نگهدار باشد «لدرست الملّة»؛ دین از بین میرود.
پس امام رضا (ع) فرمود: اگر خدا برای مردم قیم، امام و امین تعیین نکند احکام دین بهتدریج تعطیل میشود «لو لم یجعل لهم اماما قیما حافظا مستودعا لدرست الملة»؛ این میشود صغرای کار؛ پس اگر هر ملتی بخواهد به شیوه مسلمانی زندگی کند و دینش پابرجا باشد باید یک رئیس امینی داشته باشد.
کبرای قضیه چه میشود؟ «الفقهاء امناء الرسل» این میشود کبرای بحث. نتیجه چه میشود؟ پس در عصری که دسترسی به ائمه (ع) نداریم فقها امین و قیم و زعیم مردم در جامعه اسلامی هستند.
این روایت که امام رضا (ع) فرمود هر امتی امینی میخواهد صغرای قضیه است و «الفقهاء امناء الرسل» کبرای قضیه، نتیجه چه میشود؟ پس فقها بهجای انبیا در جایگاه ولایت و زعامت قرار دارند و امور امت اسلام را تدبیر میکنند.
امینالله بودن فقها تنها به مسائل شرعی خلاصه نمیشود
امام از این روایت اینطور استدلال کرده و در توضیحش هم فرموده وقتی میگوییم امام امین است، امین تنها به تبیین مسائل شرعی خلاصه نمیشود بلکه در همه حوزههایی که انبیاء رسالت داشتند انجام وظیفه کنند چه تبیین، چه تبلیغ، چه قضاوت و چه امور سرپرستی امت، در همه اینها فقها امین هستند.
با کمک آن روایت امام هشتم که امت باید امین داشته باشد، این روایت مصداق امین را تعیین میکند، کبرایش را هم این روایت تعیین میکند و صغرایش را هم که قبلاً گفتیم امام رضا تعیین کرده است. پس صغرا و کبرا و نتیجه این میشود که «الفقهاء امناء الرسل».
شرایط و الزامات فقهای امین الرسل
ادامه روایت، شرایط را میگوید «مالم یدخلوا فی الدنیا»؛ یعنی فقهایی که امین هستند شرایطی دارند، دنیازده نیستند، مقامخواه و جاهطلب نبوده و داخل در دنیا نیستند؛ یعنی تابع سلطان ظالم زمان خود نیستند و اگر کسی آخوند درباری طاغوت شد این دیگر نمیتواند امین الرسل باشد؛ زیرا زر و زور و تزویر او را فریفته و به سمت دیگری برده است.
این روایت با کمک یک روایت دیگر استدلال را کاملتر میکند، یک روایت داریم که همان خطبه مفصل منا از امام حسین (ع) است، این خطبه بسیار مفصل و عجیب است، امام حسین (ع) در این خطبه، خطابش به علمای امت است، تند و انقلابی هم صحبت میکند که مواظب باشید شما برای ظلمه پل نشوید، چرا ساکتید؟ چرا داد نمیزنید؟ امام آیه قرآن میخواند، آیات قرآن و آیات امر به معروف را میخواند تا علمای زمان خود را وادار به قیام علیه بنیامیه کند.
این روایت یک تعبیری دارد که اگر در کنار روایت فوق بگذاریم استدلال را تکمیل میکند، امام حسین (ع) فرمود «مجاری الامور»؛ یعنی جریان امور و جاری شدن کارها و امور سیاسی و اجتماعی، قبلاً «امر امة» را معنا کردیم که این امر چه امری است؟ «مجاری الامور و الاحکام بایدی الاعلما بالله الامناء علی حلاله و حرامه علمای بالله»؛ یعنی وقتی بخواهد امور مردم و احکام دین جاری شود باید به دست «علما بالله» جاری شود، علمای بالله کسانی هستند که بر حلال و حرام خدا امیناند، «الامناء علی حلاله و حرامه».
این روایت از لحاظ سندی مرسله است؛ اما محتوای آن کاملاً با مضامین دینی سازگار است هرچند یک اختلافی هست که اینجا «العلما بالله» چه کسانی هستند، بعضی گفتهاند ائمه (ع) هستند و در ائمه (ع) منحصر است، علمای بالله همان علمای ربانی هستند که قبلاً ربانی را معنا کردهایم؛ کسانی که عالم و عامل هستند و در حلال و حرام امین بر دین خدا هستند، بعضی از بزرگان مثل مرحوم عنوانی و بعضی دیگر گفتهاند که در اینجا منظور ائمه (ع) هستند؛ اما وقتی ظاهر این روایت و قبل و بعد آن را نگاه کنید میبینید که اصلاً به ائمه نمیخورد چرا؟ چون لحن و ادبیات این خطبه امام حسین (ع) تشر زدن به علما است که بلند شوید و چرا شما پل ظالمها شدهاید و تعابیری به کار میبرد که به ائمه نمیخورد و اصلاً جور درنمیآید، چون این تعابیر تندی که امام حسین (ع) در حدیث دارد با شأن ائمه جور درنمیآید، این نشان میدهد که در این حدیث خطاب به علما است.
یکی از علما نکتهای گفته که خیلی جالب است؛ او گفته امام حسین (ع) میخواسته بفرماید اگر من امام حسین (ع) هم نمیتوانم حکومت تأسیس کنم محذور دارم شما بلند شوید؛ یعنی علما در زمان حضور امام هم تکلیف دارند که اگر بتوانند تدبیر امور بکنند و قیام کنند، شاید امام محذوری دارد که آن عالم آن محذور را نداشته باشد.
پس بنابراین حدیث امام حسین (ع) که اکثراً گفتهاند علما به سیاق این روایت فقها هستند نه ائمه معصومین (ع)، یا لااقل این اعم است؛ یعنی تنزل میکنیم و میگوییم علمای بالله در درجه اول معصومین (ع) بوده و در درجه دوم فقها هستند، پس این روایت به هر تقدیر بما نحن فیه دلالت میکند و میتوانیم به آن استناد کنیم، این را میگذاریم کنار آن روایت «الفقهاء امناء الرسل» و میگوییم فقهایی که امناء رسل هستند باید چهکار کنند؟ «مجاری الامور و الاحکام بایدی العلماء بالله» باید جریان امور و تدبیر امور سیاسی به دست علمای بالله باشد، علمای بالله چه کسانی هستند؟ در رأسشان ائمه (ع)، در مرتبه بعد از آنها در عصر غیبت و در عصری که به امام معصوم دسترسی نداریم علما و فقهای دین هستند.
پس وقتی این روایت را در کنار آن روایت بگذاریم استدلال را کامل میکند که وقتی گفته میشود «العلما امناء الرسل» وظیفه این امناء تنها تبیین دین نیست بلکه اجرای احکام دین هم هست، «مجاری الامور»، این عبارت «مجاری الامور» خیلی حرف دارد، در جریان قرار دادن امور مردم یعنی اجرایی کردن احکام دین، «بایدی العلما بالله» باید احکام دین به دستان علما جاری بشود، چه کسانی امناءی بر حلال و حرام خدا هستند؟ این امنای بر حلال و حرام یعنی دین شناسند؛ یعنی باید فقیه دینشناسی که عالم به دین بوده و عادل است در رأس جامعه دینی قرار بگیرد و احکام دینی را پیاده کند.
به این روایت اول فقهای بزرگواری هم استناد کردهاند؛ یعنی اینجور نیست که در فتوا نیامده باشد، فقهایی مثل مرحوم نراقی به این روایت سکونی که نقل کردیم استدلال کردهاند.
یک نمونه برایتان بخوانیم از عالم بزرگی که ولایت فقیه را قبول دارد، مطلقه را هم قبول دارد و هرکجا بحث ولایت آمده بهخوبی به میدان آمده است، این عالم در کتاب مستند الشیعه، ج 17، ص 89 میفرماید: «ادلة الامر بالمعروف و النهی عن المنکر ادله تدل علیه ایضا»؛ یعنی ادلهای که میگوید امر به معروف و نهی از منکر کنید بر ولایت فقیه دلالت میکند [2].
روایت حسین بن خالد هم بر همین مطلب دلالت میکند که گفتیم «الواجب علی الإمام إذا نظر إلی رجل یزنی أو یشرب أن یقیم علیه الحدّ و لا یحتاج إلی بیّنة مع نظره، لأنّه امینالله فی خلقه»؛ بر امام واجب است که اگر دید کسی زنا میکند یا شراب میخورد حد را اجرا کند و احتیاجی به بینه ندارد؛ زیرا در بین خلق امین خدا است.
حالا ادامه میدهیم، «ولا یضر احتمال ارادة امام العصر»، میگوید در این روایت که گفته میشود امام باید اجرا کند، شاید مقصود از امام، امام معصوم است و به ولایت فقیه ربطی ندارد، میگوید: احتمال اینکه اراده امام عصر منظور باشد ضرری نمیرساند؛ چون «لعموم العلة»، عموم علتش هم ائمه و هم علما را میگیرد، امینالله که گفت چون امام امینالله است باید حد را اجرا کند، خوب «الفقهاء امناء الرسل» این روایت هم به کمک آن روایت اولی میآید.
در حقیقت ما سه تا روایت را تلفیق کردیم؛ یکی روایت اولی که «الفقهاء امناء الرسل»، روایت دوم روایت امام حسین (ع) که «مجاری الامور و الاحکام بایدی العلما بالله الامناء علی حلاله و حرامه علمای بالله» و روایت سوم که مرحوم نراقی از حسین بن خالد دارد و میفرماید: «الواجب علی الإمام إذا نظر إلی رجل یزنی أو یشرب أن یقیم علیه الحدّ»، بعد در ادامهاش مرحوم نراقی نتیجه میگیرد که چون امام امینالله است حد را جاری میکند، فقیه هم امینالله است پس فقیه هم میتواند حد جاری کند؛ پس ولایت دارد «لعموم العلة فان العالم ایضا امینالله»، عالم هم امینالله است.
پس آن کلمه امینالله که علت پیاده کردن امور الهی است هم ائمه امیناللهاند و در مرتبه بعد علما هم امینالله بوده و همان موقعیتی که امام معصوم در اجرای حدود الهی داشته و ولایت بر اجرا دارد فقها هم امیناللهاند و این ولایت را دارند.
پس نتیجه میگیریم که «الفقهاء امناء الرسل» فقها امین پیامبراناند و از آن طرف امام رضا (ع) فرمود: هر جامعهای امین میخواهد، نتیجه میگیریم فقها همان امینهایی هستند که باید در جامعه دینی باشند و این روایتی هم که مرحوم نراقی آورده مؤید آن است که همانطور که ائمه امیناللهاند علما هم امیناللهاند پس هر دو میتوانند حدود را اجرا کنند، روایت امام حسین (ع) هم که کاملاً گویا بود؛ «مجاری الامور و الاحکام بایدی العلما بالله».
تا الآن دو روایت خواندهایم که شامل «ان العلما ورثة الانبیاء» و «الفقهاء امناء الرسل» با ضمیمه دو روایت دیگر بود، چند جلسه در مورد این احادیث بحث کردیم، انشاءالله فردا روایت دیگری میخوانیم./902/236/ر
مقرر: هادی رحیمی کوهستان
منابع و مآخذ:
[1]. وسائل الشیعه، ج 27، ص 91، باب صفات القاضی.
[2]. مستند الشیعه، ج 17، ص 89.